-
کافی شاپ...(رمز همان رمز پست رمزدار قبلی)
شنبه 6 خردادماه سال 1391 18:21
-
تو باران می باریدی و من...
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 19:51
همیشه همین گونه بوده است. تنها برخی از صداها شنیده می شوند. تنها برخی از آدم ها دیده می شوند و تنها جای پای بعضی روی برف می ماند. آنشب تو نرم تر از ابر آرام تر از نسیم زلال تر از آب ایستاده تر از سرو و روشن تر از مهتاب به دیدارم آمده بودی. و من توان دیدن تو را تجربه کردم. و آنشب من فقط و فقط تنهایی ام را گریستم. حق با...
-
جاده ای از ابر...(هلینای عمه)
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 00:37
مث یه قایق چوبی مث یه موج کوچیک همسفر شده دلم با دل دریایی تو میخوام از باغ دلم تا شهر تو جاده موج رو چراغونی کنم میخوام از کوچه تنهایی برم سفر از خواب پریشونی کنم بیا از دریای ناب زندگی ماهی شعرای تازه بگیریم بیا از چشم بلور ماهیا هر چی رازه سر به مهره ببینیم بیا قایقی بسازیم از ابر شعر هجرت رو دوباره بخونیم نگاه کن...
-
شاید یک پی نوشت است!!!
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 22:07
☑.من واژه نمی دانم! فقط گَه گاهی به نیت فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ،تهیِ وجودم را پیشکش کردم و کلمه ارزانی م داشتند و الا این ذهنِ درهمِ الگوریتم وارۀ صفر و یکیِ ما را چه به قلم؟! چه به جسارتِ از عشق نوشتن؟! حالا هم کلمه ندارم!دل و دیده ای برای پیشکشی هم! فقط این روزها با یک حس مبهم بی سابقه،انگشتر دُر در دست می چرخانم!...
-
مادربانو...
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 09:31
آخرین سطر طوفان که به پایان رسید تو آغازت را جشن گرفتی با گونه هایی که به گل خورشید لبخند میزد آخرین قطره های باران که به زمین دل من نشست تو روئیدی با دستهایی که جوانه عشق در آن سبز و سبزتر میشد آخرین گردباد چشمهایم که خوابید تو بیدار شدی... با چشم هایی از ترانه و تبسم ، بیدار شدی با لبهایی که جز به مهربانی گشوده نشده...
-
نزدیکتر از...
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 23:00
دنیایی پر از سیاهی چیزی نشد نصیبم جز تباهی بازیهای عاشقانهـ... انواع قلبها... یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته حرفهای تکراری ... این تنها صداقت است که از آن بیزاریم سخت شده قدم برداشتن در راه عـ ـشـ ـق صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت تصویر سیاه و سفید، طعم تلخ عـ ـشـ ـق را تنها آن دل شکسته چشید صدایی...
-
کمی تا قسمتی طنز...
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 17:26
نمی دونم چقدر به روحیات من آشنایید؛ اما خب مسلماً هیچکسی دوست نداره غمگین باشه یا دوستان و اطرافیانشو در غم و ناراحتی ببینه حالا اونقدرا هم که فکر میکنیم دنیا غمگین نیست و به قول عزیزی چون می گذرد خیالی نیست این نیز بگذرد ، به طبع هر کی توو زندگی شخصیش مشکلاتی داره و در صدد بر طرف کردن اوناس حالا هر کسی بستگی به...
-
به دنبال خدا نگرد...
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 11:43
به دنبال خدا نگرد... خدا در بیابان های خالی از انسان نیست خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست به دنبالش نگرد... خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست خدا در قلبی است که برای تو می تپد خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد خدا آنجاستــ... در جمع عزیزترینهایت خدا در دستی است که به یاری...
-
خوشا دردی که درمانش تو باشی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 19:57
خوشا دردی! که درمانش تو باشی خوشا راهی! که پایانش تو باشی خوشا چشمی! که رخسار تو بیند خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی خوشا جانی! که جانانش تو باشی خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی همه شادی عشرت باشد، ای دوست در آن خانه که...
-
تولدی از جنس اردیبهشت!
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 13:47
چگونه آغاز کنم نگاه سرشار از مهربانی ات را؟! وقتی ... چشمانت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار است میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و هم در میان این روزهای شتاب زده عاشقانه تر زیست میلاد تو ، معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می...
-
ده گانه ای متفاوت!
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 18:53
1- و اما تو! همان شقایق معروف سهرابی،تا تو هستی زندگی باید کرد. 2- همه چیز را فروختم؛ بجز ... بجز آن صندلی که جای تو بود؛ شاید آنروز که برگشتی خسته باشی. 3- دلتنگیهایم به تو رفته اند؛ آرام می آیند، در سینه می نشینند و دیگر نمی روند. 4-هیچ بارانی ردپایت را از کوچه های دلم نخواهد شست. 5- هوای دلت سرد شده است؛ پرندۀ یادم...
-
زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 14:19
این روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است لکنت گرفته پلک تو در بین آن کوچه این راز سربسته ست افشا ک ردنش سخت است چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته مقداد می دانست که وا کردنش سخت است دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است حالا که داری خواهشی تابوت می خواهی؟...
-
بر در گاه بلــــــــــند
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 11:07
خورشید سر بر شانه های ابری آسمان می گذارد، حالا بلندگوها خدا را و باران نام تو را می بارد من پشت پنجره فولاد چشمهایم را به یاد می آورم آرام آرام می بارم و زلال می شوم حالا در رواق هشتم آینه ها شکستگی ام را تکثیر می کنند تا درستی ات را درست ببینم حالا آب سقاخانه دستهایم را به قنوت می رساند به آسمان می کشاند تا پرندگان...
-
یه روز بارونی زیبا
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 20:21
در دلم هر شب حیاطت آب و جـارو میکنم چشمهایم را که میبندم، تو را بـــو میکنم خواب دیدم روی صحن تو طــلاکاری شدم ضامنم میگردی و احســاس آهـــو میکنم مثل آن دست میــــان ظرف سقــــاخانهات دستهــای خواهشم را پیش تو رو میکنم خواب دیـــدم روی آبیهای نقش گنبــــدت با دو رکعـــت، دانه دل را پرستـــو میکنم آسمـــان...
-
بعد از رفتنت!
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 09:00
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانیـــ... تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردمـــ... تمام شب را... برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ! پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردمــ... و تو در پاسخ آبی ترین م وج تمنای دلم گفتی : ( دلم حیران و...
-
ناژ!!!!
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 22:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ثانیه ها چه بی دریغ در گذرند و من هنوز به سپیدی کاغذ روبرویم خیره مانده ام! می دانم نمی توانم آنچه که لایق مهربانی توست را بر دل قلم جاری کنم و بر سطح سپیدی کاغذ بنگارمش! بگو دستانت از تبار کدام باران است که وقتی زخمه بر ساز می زنی چشمان تمام شیدا های عالم مهمان نم اشک می...
-
آجرک الله یا بقیة الله
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 11:57
حرفی نداشت چشم ترم جز رثای تو جاریست بین هر غزلم رد پای تو هر سال فاطمیه دلم شور می زند در کوچه های غربت و اشک و عزای تو بگذار ما به جای تو خون گریه می کنیم دیگر توان گریه نمانده برای تو دیدم چقدر قلب تو بی صبر می شود با شکوه های بی کسی مرتضای تو اینقدر رو گرفتنت از من برای چیست حالا دگر غریبه شده آشنای تو؟! بانو کمی...
-
اشک عاشق
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 22:04
قطره دلش دریا می خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا می گفت : "از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست" قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هربار چیزی از...
-
شاهد و ساغر
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 15:26
سلام نمیدونم از کجا شروع کنم؟! دوره فرزند سالاری که میگن همین دوره اس دیگه این مریمِ ما مدتیه هی پیشنهاد درست کردن وبلاگ به ما میده ، اما از اونجا که بالاخره سنی از ما گذشته و عرصه رو باید برای شما جوونا خالی کنیم پیشنهادشو رد کردیم خلاصه اصرار از اون انکار از من بالاخره قرارمون بر این گذاشته شد که مریم کلید خونه شو...
-
اولین پستِ نود و یک مزین به نام آخرین منجی
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 16:24
غروب جمعه گذشت و نیامدی... باشد! نخواه اینکه جهانم پر از بدی باشد خـودت حسـاب بکـن، احـتـمـال آمـدنـــت بـرای جـمـعـهی بعـدی چه درصدی باشد؟! کجاست قطعیّت جمـعهای که مـیآیـی؟ چــقـدر بـایــد بـا جــمعه «شایدی» باشد؟ دوباره هـفتـهی زجـرآوری شـروع شــده بــر ایــن عــذاب نــبـاید که سرحدی باشد؟ نـبـــایـد آیــــا در...
-
نجوایی سه گانه
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 15:03
اولین نجوا :ضربان قلب حکایتی را که برای عمر گذشته تعریف کرده برای عمر نگذشته بازگو می کند با حاصل جمع عمرهای سپری شده هم نمی توان یک لحظه زندگی کرد . حاصل جمع شبها هم نمی تواند دامن سفید خورشید را به اندازه یک سر سوزن لکه دار کند زمان حاصل جمع گذشته و آینده است . بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم حالا دنیایی...
-
همیشه خواهرم بمان!
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 23:08
تو را می شناسم قبل از اینکه باریده باشی بر پلک هایم که از بهار سرشارند تو را می شناسم پیش از آنکه دریا دریا تا ساحل زندگی دویده باشی یا رد بالهایت در آسمان دیده باشم تو را می شناسم، این را دلم میگوید که بهار بهار در پایت می دود و آینه آینه به تکثیر زلالی ات کمر بسته است تو را می شناسم از روز نخست افرینش، هماندم که...
-
مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 12:04
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز مــاه مخــفـی شــدنـش...
-
هزار و یکمین مرتبه عشق!
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 21:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ی کم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ . اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد. دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و...
-
امن ترین آغوش دنیا!
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 20:52
طبق معمول وقتی وارد خونه میشم و در حال درآوردن کفشام با صدای بلند میگم:سلـــــــام ، من اومدم؛ امروز از اون روزای خسته کننده بود برام ؛چادرمو کیفمو پرت می کنم رو رخت آویزو میرم تو سالن و میخوام مستقیم برم تو اتاقم یه دوش و بعدش خواب تا وقتی خستگیم در بره همینکه میخوام برم طرف اتاقم که یهو احساس می کنم یکی ته سالن...
-
لمس بودنت مبارک عزیزدل!
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 14:37
چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد زیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ، همه زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق میشود و امروز روز میلاد دوباره...
-
دلم تنگ تنگ است!
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 22:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یک دنیا حرف داره این دل وامونده م برای تو، برای دلت ، برای چشمات که از همون شب منو اسیر خودش کرد ، بذار حرفای دلمو بزنم و آروم بگیرم شاید، بذار بگم از دلتنگیامــ...، از بغضمــ... ، از هق هق آروم گریه هامــ...، از اینکه میگی و قسم میخوری دوسم داری اما میبینم با چشمای خودم...
-
نمی دانـم چـرا چندیـســت به شب ها خواب بر چشمم نمی بارد؟!
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 23:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 طبق معمول یه تک زنگ و کلید انداختم و درو باز کردم و رفتم داخل چشمم به حیاط افتاد برف مثل چلواری سفید تمام حیاط و تک درخت باغچه را پوشانده بود،یاد دوران کودکی ام برایم زنده شد و خنده بر لبانم نشاند. مثل همیشه به طرف طاقچۀ کوچک ته حیاط رفتم اما...
-
تقدیم به جوجه اردک عزیز بخاطر دلشورۀ انارستانش
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 23:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من بودم و یک شب تاریک و سرد غریب بود اما توی ذوق نمیزد این غربت مثل شکوفه های باغ انارستان دلم از بوی خوش مهربانی خدا با نشاط بودمو سرزنده بهار بود اما برگها هنوز سبز نشده بودند گلها هنوز غنچه نداده بودند حتی درخت انار باغچۀ دلم شکوفه نداشت اما بهار بود و اینها را همه...
-
تولد آیه های عشق و مهربانی مبارک
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 22:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA اونروز خدا هم غمگین بود اما سعی میکرد به روی خودش نیاره بخاطر همین خیلی جدی و پرصلابت پشت میز شیشه ای تمام رفلکسش نشسته بود و داشت به امورات آیندۀ دنیا فکر می کرد اما در عوض فرشته ها همه شون داشتن گریه می کردن و هر کس به نوعی غم دل خودشو نشون میداد از اونجاکه هوا هم سرد...