خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

عجب صبری خدا دارد


خدایا !

کسی غیر از تو با من نیست …

خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …

کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !

یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !

فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !

که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !

خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !

شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن …

خدایا... خدای مهربونم... آخ ای عزیزدلم... مگه من بغیر از تو کیو دارم که صداش بزنم... که باهاش حرف بزنم... که دردُدل کنم... خدایا چرا ما آدما... خودمو میگم اصن... اینقدر نامرد میشیم... پست میشیم... بی وجدان میشیم.... کور میشیم... کر میشیم... نمی بینیم... نمیخوایم ببینیم... که تو اون بالا یه دوربین مدار بسته -شایدم باز- داری با یه مانیتور هزار اینچ جلوی چشمات که ثانیه به ثانیه... میلیمتر به میلمتر... کارامونو داری میبینی... خدایا همه مون می دونیم که برای تو خعلی آسونه که پرده برداری از لجنی که توش داریم دست و پا میزنیم... خعلی راحته که نشون بدی چجور آدمی هستیم... اما صبوری میکنی... آرومی و هی با خودت میگی شاید درست بشه... شاید سرش به سنگ بخوره... 

من انگار گاهی یادم میره که تو هستی... که همۀ کارا رو نه به خلقت بلکه به خودت بسپارم و آسوده لبخند بزنم و بگم: من خدا رو دارم... همون که اون بالا نشسته و میدونه داره چیکار میکنه... میدونه که بنده هاش در چ حالن... میدونه مریمش به مهربونیش لبخند میزنه و امیدش... تمام امیدش به خداشه!!!... میدونه همین چن شب پیش توی اوج ناامیدی هق میزد و اسم تو رو صدا میزد... وقتی مث یه بچه بهونه گیر گفت تو الان باید از اون عرشت بیای روی فرش اتاق من کنارم بشینی و لالایی بخوونی... این تو بودی با صدای یکی دیگه از طریق رادیو گفتی به حکمت خدا اعتراض نکن... گفتی صبر کن همه چی درست میشه...

گفتی: ان مع العسر یسرا

خانه تکانی دلت!

m-p (7)


غصه هایت که ریخت تو هم فراموش کن... دلت را بتکان

اشتباه هایت وقتی افتاد به زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباهاتت یک تجربه بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم میریزد

و همه حسرت ها و آرزوهایت

باز هم محکمتر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های واهی هم بیفتد

حالا آرامتر آرامتر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین چ تفاوت میکند؟

خاطره خاطره است باید باشد باید بماند

کافیست؟

نه... هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای اوست

دعوتش کن این دل مال اوست

همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"


+از روزی کـه تــو پـا بـه زمــیـن گــذاشـتــی گــرم شــدنــش آغــاز شــد!و هـنــوز دانـشـمـنـدان در پــی ایـنـن کــه چــرا یـخ هــای قــطــب جــنــوب آب مـیـشــوند !تــولــدت مبــارک میس راوی قصه های شبانۀ دل


+ سلامِ بعد از حدودن یه هفته ای به دوستای عزیز وبلاگیم... دیدن هلینا یعنی کلی انرژیِ خوب،بچه ها!!! وای که پُرم از انرژی مثبت... 

عرفه روز رسیدن است


زبان به ثنای الهی گشوده است، ایستاده با دستهایی شکوهمندتر از دعا

الْحمْدلله‏ الذی لیْس لقضائه دافعٌ و لالعطائه مانعٌ و لا کصنْعه صنْع صانعٍ و هو الْجواد الْواسع... .

صحرای عرفات است و فوج فرشتگان که نوای حضرت عشق را همراهی میکنند

چ با شکوه است این نیایش عارفانه؛ شکوه اشک است و صدایی که تا دل آسمان پیش میرود

پروردگارا من با تمام رغبت تو را میخوانم و شهادت میدهم به آفریدگاری ات، که تو آفریدگار منی...

عرفات است و ...

عرفات است و حسین...عاشقی که جان مشتاقش چنین به گفتگوی با خدا نشسته است: «الهم اجْعلْنی اخْشاک کانی اراک...»

این سو دستهای پُر اجابت حسین علیه السلام است که آسمان را مبهوت خود ساخته

این سو حسین علیه السلام است که بلورین اشکهایش غوغا در عرش افکنده است

این سو مهمانان زیارت بیت الله و عرفاتیان نیاز و نیایش...

دیگر سوی شهر کوفه است نامردمانی عهد شکن و مهمان کُش

روز عرفات است، آن سوی لحظات عارفانه کوفه هست و فرزند عقیل

تنهای تنها...

مسلم است و لحظات شیرین فنای فی الله

مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیه السلام

مسلم است و عروج از بام دارالاماره

امروز روز عرفه است

عاکفان کوی یار با تمام نیاز در عرفات جمع شده اند تا با نوای آسمانی انْت الذی مننْت؛ انْت الذی انْعمْت، انْت الذی احْسنْت،

هم نوا شوند؛ همنوا با ابا عبدالله ، همنوا با سالار شهیدان

امروز روز عرفه است

روز سوگند به عظمت لایزالی خداوند روز توسل به مقام ربوبیت حضرت حق

روز رسیند به آمال و آرزوهای متعالی رسیدن به غایت آمال عارفین

رسیدن به همجواری با عرش الهی

رسیدن به خدا

رسیدن به«انا یا الهی الْمعْترف بذنوبی، فاغْفرْ هالی...»

این منم... بندۀ خاطیِ تو

این منم... بنده غافل از خوبی های تو

این منم... بندۀ عهد شکن تو

این منم که معترفم به گناهانم؛ معترفم به تمامی نعمتهایی که مرا از آنها برخوردار کرده ایی

پس بارالها درگذر از گناهانم؛ ای خدایی که از گناهان بندگانت هیچ زیانی به تو نمی رسد و از طاعتشان هم بی نیازی

روز عرفه روز استغفار است؛روز توسل، روز یادآوری عجز خویش و توانایی خداوند، روز تسبیح، روز ذکر، روز خواندن  «لا الله‏ الا انْت سبْحانک انی کنْت من الموحدین»

عرفه روز رسیدن است

رسیدن به تمامی آرزوهای متعالی

تمام شهر!


باد...

ورقهای دفتر شعرم را با خودش بُرد

فردا تمام شهر عاشقت میشوند


پی نوشت آرامش:رفتن با پای جسم و پرواز با بال جان به سوی هلینای عزیزم... بازخواهم گشت به زودی

آفتابگردانهایی که هنوز به بار ننشسته اند!

وقتی یاد تو و نام تو به میان می آید

ناتوان تر از آنم که چشم در چشم واژه ها بدوزم و...

از تو و مهربانی هایت بنویسم

و این از حقارت واژه های من و بلندی مهربانی چشمان شماست

میدانم بقچۀ دلت سراسر برکت است و نور

و قصور واژه های اندک فرهنگ لغت دل من را به بزرگواری خودش می بخشد

چ بگویم دیگر؟؟؟

جز اینکه شرمسارم از اینهمه بزرگواری شما و حقارتِ منـ...

و اینکه وقتی آخرین بار نوشتی

...آفتابگردان هایم به بار نمی رسند.
تا بارور شدن آفتابگردانم
                            فعلا....

من هنوز مبهوت آن آفتابگردان هایی هستم که تا به امروز به بار ننشسته اند

کاش لاقل یک امروز را که مهر به نیمه می رسد و زادروز توست بیایی تا دلمان آرام شود


تولدت مبارک دایی فردادم