خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

اشک عاشق


قطره دلش دریا می خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.

هر بار خدا می گفت : "از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست"

قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هربار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.

تا روزی که خدا گفت : "امروز روز توست. روز دریا شدن"

خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما ...

روزی قطره به خدا گفت : "از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگ تر هم هست؟"

خدا گفت : "هست"

قطره گفت : "پس من آن را می خواهم. بزرگترین را. بی نهایت را"

 

ღ☆ஜ***ღ☆ஜ

 

خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : "اینجا بی نهایت است"

آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت : "حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است"
پی تشکر نوشت:از پدر عزیز و مهربانم نهایت سپاس و تشکر را دارم که این چند روز مرا و اذیت های مرا تحمل کرد و به آنچه گفتم جامه عمل پوشاند امید که همیشه سایۀ مهربانش بر سرمان مستدام باد؛ و از این دور نزدیک دستان پر مهرش را بوسه می زنم و می گویم:
بابا جونم بخدا خاک پاتم


پی تشکری دیگر نوشت: از همه دوستای وبلاگیم که من و بابا رو در این امر خداپسندانه یاری دادند سپاسگزارم امید که در شادیها و زیاد نمودن کامنتها جبران نمایم

پی مریمی نوشت:کاشــ... ایکاشـ... درک می کردی وقتی گفتمت دوستت دارم ، وقتی فریاد زدم میخواهم کنارت باشم و یار و همسفرت، اما تو همه چیز را به شوخی گرفتی و به من خندیدی کاشـ... می دانستی که با تو بودن کنار تو ماندن آرزوی دل تنهای منست

پی دلشورگی نوشت:وقتی دلت شور تنهایی قطره را می زند یک جایی شور دلتنگی آب آرامت می کند.


نظرات 31 + ارسال نظر
مریم جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ

ای کسانیکه در پست قبل نظر درج کرده اید
تاییدشان از عهدۀ منه مریم خارج است
بابا در راه بازگشت هستند
هنوز هنوز است در رقابت هستیم
کماکان نظر درج نمایید
قورمه سبزی خواهیم داد همراه دلستر و دوغ

فریناز شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ق.ظ

من عاااااااااااااااااااااااشخ قرمه سبزی یم مریمی

خب این همه نظر گذاشتم چرا وعده هاتو عملی نکردی؟ هان؟
بگیرم بکشمت قیمه قرمه ت کنم خودم؟

هان؟

فدای تو بشم خانمی
مهرنازم میدونه من عاشق آشپزی ام اما هر چی رو که خوب نتونم درست کنم رنگ سبز قورمه سبزیم و بوش و عطرش محشر در میاد
تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنهم می گذارم زیر پایت
دلت میاد خانم گلم؟

فریناز شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ

گل مریم که داغی نداشت
شاید اگه به روز اولت برمیگشتی اسمت شقایق می شد...

پی مریمیت مث داغ بود رو دل شقایقم مریمی


راستی
آقای پدر سلام
احوال شما؟

شقایق!
وای فریناز ... اسم من مریم است دلم اینهمه از داغ عشق می سوزد اگر شقایق بود که واویلا می شد
فدای دل مهربونت.. چیکار کنم مینویسم شاید کمی دلم خنک بشه
بابا! با شما بودن
حالا میخوایم شور بذاریم که بابا کجا وبلاگ بزنن
اونم میشه یه خاطره و یه پست جدید

فریناز شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

عاااااشق و شیفته ی نوشته های عرفان نظرآهاری یم

واقعا زیبا بود مریمی

قرار نبود پست بذارم
اما داغ دلم تازه شد و غمگین شدم
باور کن فریناز این متن وقتی همینجوری داشتم توو یه سایتی می گشتم اومد جلو چشمای اشک بارم
پاسخ خدا به دل تنها بود این متن

ساغر شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ http://barantar-az-to.blogfa.com


.....¨`•-☆•--( “)(“ )-•-☆
_______________,*-:¦:-*
___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*
_0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-*
0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-*
0♥00000000000000♥0,*-:¦:-*
_0♥000000000000♥0,*-:¦:-*
___0♥00000000♥0,*-:¦:-*
_____0♥000♥0,*-:¦:-*
_______0♥0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0
__*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0
_*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0
_*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0
__*-:¦:-*____0♥000000000000♥0
____*-:¦:-*____0♥00000000♥0
______*-:¦:-*_____0♥000♥0
_________*-:¦:-*____0♥0
______________,*-:¦:-*
_______________,*-:¦:-*
___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*
_0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-*
0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-*
0♥00000000000000♥0,*-:¦:-*
_0♥000000000000♥0,*-:¦:-*
___0♥00000000♥0,*-:¦:-*
_____0♥000♥0,*-:¦:-*
_______0♥0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0
__*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0
_*-:¦:-*____0♥0000
زیبا اما درکش نتونستم بکنم
یه آپ زیر دیپلم هم برای ما زیر دیپلمی ها بذار

فدای تو ساغر گلی خودم بشم
متن به این روانی به این زیبایی به این سادگی
عصبانی نباش دیگه
فکر کنم عاشق شدم

محمدرضا شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.سلام.سلام.
حالتون خوبه آبجی مریم؟
به پدر سلام برسونید بگید که خیلی دلم میخواد ز.دتر وبلاگشون رو ببینم و همونجا براشون کامنت بزارم.
موفق باشید.

سلام محمدرضا جان!
ممنونم
چشم سلام می رسانمـ فعلاً قراره بشینیم به مشورت که کجا وبلاگ بزنه

جوجه اردک زشت شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام آبجی مریم
رسیدن پدربه خیر وخوشی
آش پشت پا که ندادید...پول تبانی رو ندادید...جایزه قرمه سبزی رو بدید

با قطره اب قبلا بسیار حرف زدم
http://dardarik.blogfa.com/post/48

سلام داداشم
ممنونم اما چه آمدنی، غم و درد و غصه و... به غار تنهایی اش پناه برده
سعی می کنم امشب بیارمش... دعا کنید برادرم

ویکی شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ http://4tik6.mihanblog.com

سلام مریم خانومی....!
خوبی؟!
سال نو مبارک باشه..
البته من یکمی تاخیر داشتم اما نه به خاطر فراموشی.که انقدر غصه خوردم که مهمونا اتاقمو بم نمیدادن تا کامنتامو چک کنم.
هروقتم میزدم به سیم آخر و میگفتم باید اینکارو بکنم یکیشون میومد مینشست کنارم ..
انگار فیلم توش پخش میکنن زل میزد به صفحه مونیتورم.
آی لج در میارن اینا که اصلا حالیشون نممشیه گوشی و کامپیوتر از مسواکم شخصی ترن.

خوش میگذره؟!

میگم روانی بس پریشان داری این روزا...
معلومه داری چکار میکنی؟!
ما که از ارتباط اینهمه پی نوشت و تشکر متن اصلی چیزی گیرمون نیومد...
درهر صورت امیدوارم راه دیگه ای هم برای بی نهایت شدن پیدا بشه که حتما لازم نباشه یکی اشکش دربیاد...
بی انصافیه...

سلام ویکی تو خوبی؟
یه کم دیر نیس برای تبریک عید
ای جاااااااااانم چقدر با حال بوده وقتی تو هی حرص می خوردی و دلت برای وبلاگت تنگ شده
خب میرفتی کافی نتــ مام اینقدر نگران نبودن تو نمیشدیم
حدس می زدم رفته باشین سفر
گوشی مبایل آره اما خب کامپیوتر به اندازه مسواک شخصی نیست ولی مدیریت وبلاگ شخصیه به اندازه حوله دست و صورت
خوش که می گذره اما مثل گذر سیخ از وسط کباب
تمام این دوازده روز .... بگذریمــ فقط دوازدهم فروردین چون تولد خاله ام بود و سوپرایزش کردیم خوش گذشت خیلی هم خوش گذشت و کلی خاله ام دوق کرده بود و آخرش اشکش دراومد فکر کن یه خانم 55 ساله مثل بچه ها وقتی داره شمع کیک تولدشو فوت می کنه گریه کنه آی خندیدیم ... آی خندیدیم
ویکی ! برو پست قبل رو بخوون سر درمیاری ... نظر بذاری ممنون میشم
حالا بذار یه روز عاشق بشی می فهمی بی نهایت شدن یعنی چی؟!!!

سرخ تر شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://sorkhtar.blogfa.com/

سلام

سلام و رحمت خدا

درباره قطره مطلب خیلی زیبا بود

پایدار باشید
منتظرم در سرخ تر

سلام و مغفرت خدا
ممنونم ، یکی از نوشته عرفان نظرآهاری بود من کاری نکردم فقط درجش با من بود
ممنونم شما هم زنده باشید
خواهم آمد به زودی

خاطره یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ

هرلحظه بهانه ی تورامیگیرم
هرثانیه بانبودنت درگیرم
حتی تواگربه خاطرم تب نکنی
من یک طرفه برای تومیمیرم
_به سلامتی هرچی عاشق زلاله...
_مراقب دل عاشقت باش مریم بانو

میخواهم تو را در این لحظه ،
از من نخواه که آرام بگیرم ،
به خدا خیلی وقت است دلم به هوای آمدنت نشسته
- به سلامتی مهربونی خاطره...
- مراقبمـ ... اما وقتی خودش سر به هوا و عاشق است چکارش کنم

فریناز یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ق.ظ



نکنه ناراحتی که غریبه شدی مریمی؟!:(

گفته بودی بازخواهم گشت که

غریبه شدم؟
ناراحت نیستم ولی اگه بفهمم غریبه شدم نمیام خو
بازگشتم اما اشک مجال نوشتن نداد خانمی
فدای فریناز نازنین خودم بشم

سارا یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ http://sm19.blogfa.com

سلام مریم جونم
چ خالصانه اس اشک عاشق.....خوش ب حال قطره
واییییییی من نبودم یه مدت و از این جریانات هم بی خیر الان میرم کامنت بزارم بلکه اعلام وجود کنم حتی!
راستی من خعلی قورمه سبزی دوس دارم....ما منتظریم

سلام سارا خانوم گلم
اشک عاشقــ... البته نوشتۀ من نیستا ... عرفان نظر آهاری
ولی خوشم اومد گفتم بذارم شما هم بخوونین
نبودی و بدجور دلمون تنگ شما بود خو کجا بودی تو؟!
آره بلکه ام یه پرس قورمه سبزی هم به تو بدیم...

طهورا یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ

مریمی چون در حدم نیست که در مورد اشک عاشق حرف بزنم فقط می گم که من تو پست قبلی چون فقط یه بار اومدم پس توقعم کمه یعنی قرمه سبزی و پول تبانی و اینا به من نمی رسه همون یه نعلبکی چایی بدی خوبه

عمـــــــــه طهورا!!!!!! عمه ... عمه... کجایین شما؟!
خوب منم برادرزاده تونما... نمیگین این دل نازکم زودی تنگ شما میشه
بخدا دیروز یه آن بغض کردم دیدم شما نیستین
شما که جون بخواه عمه جونم قورمه سبزی و چای چ قابل داره
اتفاقاً پریروز یه مهمون غریبه اومده بود و مامان منم لج کرده بود و نمیومد تو آشپزخونه مونده بودم چجوری چای بریزم و ببرم منم حس کردم بالاخره به قول عمه طهورا باید یاد بگیرم بالاخره تصمیم کبری گرفتم و شروع کردم به آماده کردن چای...
چای و هل و یه خورده زعفران و کمی گلاب...
وقتی چایی رو ریختم و گذاشتم توو سینی یه دونه شمع کوچولوی خوشبو هم گذاشتم کنار استکانها حالا چه بویی راه انداخته بودم بیاین و ببینین
مهمونمون با دوتا دختراش اومده بودن (دوست بابام بودن) وقتی که چای رو تعارف کردم خانمه پرسید مریم چی ریختی تو این چاییه که بویی به این مست کنندگی داره!!! نور شمع هم چهره اتو نورانی کرده
بعد هم به دختراش گفت یاد بگیرن دخترا ... شما همش میگین بلد نیستیم چای دم کنیم و چای ریختن سخت ترین کار دنیاس
منم توو دلم گفتم واللا عمه طهورا چایی ریخته وگرنه منم بلد نیستم دست ایشون درد نکنه
خلاصه کلی تو دلم قربون صدقه تون رفتم...

مشتاق دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام
..براستی چه شکوهی دارد وقتی قطره بدریا میپیوندد!
و چقدر محروم از همه چیز است اگر نپیوندد!
خدایا...ما قطره ایم که اگر بتو متصل نشویم در یک ان خشکیده ایم..اما اگر تو مارادریابی...دریامیشویم....
خدایا..نمیخواهم قطره بمانم..میخواهم دریاشوم...دریاییم کن.
خدایا..از حقارت..از کوچکی ..از پستی...فراری ام...مرابه خودت اشنا..باخودت همراه..و باخودت مانوس...فرما
دلتان دریایی..
و زندگیتان سرشار از شکوه دریا باد..!!

سلام استاد!
وقتی شما بدین گونه زیبا سخن گفته اید من دیگر چه در توانم می ماند تا پاسختان گویم؟؟؟!!!
خدایا...
خدایا...
خدایا...
ما را به دریای بیکران نیکی و صواب پیامبر و اهل بیتش وصل بگردان
آمین
ممنونم استاد

امیر دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام مریم خانم
سال نو مبارک. ببخشید که دیر رسیدم...
مطلب این پست از اون مطالب بود که من عاشقشم. دعا می کنم سالی پربار در پیش رو داشته باشید.

سلام برادرم!
دیر که هست ولی به هر حال مبارک شما هم باشه
خوشحالم که خوشتان امده
به همچنین برای شما

طهورا دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ


خب بوی این هل و گلاب منو کشوند این جا دیگه.بیشتر از این کارا کن عمه قول میده همیشه دعا گویت باشه هر چند ناقابل باشه.
حالا به آقای برادرمان(پدر بزرگوارتان)بفرمایید دیدی مریم چای درست کردنو از دور شهر پیاده رفتن بیشتر دوست داره
فقط بگم تو لحظه های زیبای عاشقی و اشک عمه را فراموش نکن
مگه من چند مریم گلی دارم که دعا گویم باشن.

ای جان همیشه چایی با هل و دارچین دم کنیم که شما بیاین اینجا
فعلا که من و مامان برای شما دعا می کنیم که باعث تحویلی عظیم در من بشین ، مامانم کلی از ذوق خوشحال شد که بالاخره بدون کمک اون چایی دم کردم
بله دیگه به بابا گفتم اتفاقاً ... که الانم میگین دور شهر رو پیاده طی کنم بهتر از چایی دم کردنه؟ - گفت : نه دیگه الان حق با عمه طهوراس
فدای عمه خودم بشم من هیچ وقت هیچ وقت شما رو فراموش نمی کنم عمه همیشه به یادتونم

جوجه اردک زشت دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام آبجی
یه مطلبی خوندم افتادم یا کربلا شریک شو توی خوندنش
منتظرم
به باباهم بگو بیاد

سلام!
راستش داداشی اول فکر کردم خونه بهار رو میگین رفتم دیدم اینجا هنوز ۱۲+۱
بعد که فکر کردم دیدم منظورتون خانه دوست هستش
اتفاقا فکر کردم یه طورایی رازه و اجازه ندارم آدرس خانه ماه رو به بابا بدم
البته نشونشون دادم اما نگفتم مال شماس
البته بابا با خووندنش کلی خوشحال شد حالا دیگه بفهمه مال شماس وای چه شود
مرسی داداش مهربونم

[ بدون نام ] دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ

قطره اشکی از دل ابری چکید



در گذر از آسمان نیلگون



شوخ چشمی های بسیاری بدید !



باد سرگردان که عمری تشنه بود



از برایش سفره ای رنگین بچید !



قطره ی بیچاره از ترس فریب



حربه ای ترسیم و از دامش رهید



او مصمم بود در اهداف خود



عاشقی اینگونه راسخ را که دید ؟



عاقبت آن طفل بی یار و نحیف



بی رمق بر بستر برگی پرید



شب در آن مأمن به آرامی بخفت



صبحدم در لحظه ی خواب درخت



نرم نرمک در دل جویی چکید



سال ها آواز خوان در هر دیار



یک نفس اندر پی دریا دوید !



هیچ لطفی سد راه او نشد



دل به دریا بسته بود با صد امید



چون سبکبال آمد او در چشم یار



آمدش از سوی دریا این نوید



باب دریا پیش چشمش باز گشت



میهمان تازه بر دریا رسید !



او بشد از خوان دریا بهره مند



جایگاهش هیچ کس دیگر ندید



رفت و اندر کام دریا محو گشت



عاشقانه سوی معبود پر کشید...



(مهرداد)
.................................
سلام مهردانه



سلام مهردادی!
مرسی مهربونم! خیلی ناز بود
یه طورایی آروم شدم با خووندن این شعر
راستی عکس اون دو تا فرشته هم رسید
اما توو فایلهای ایمیلم قایم شده بودن بخاطر همین دیر پیداشون کرده بودم خلاصه قایم باشکی بود که بیا و ببین
راستی کاش درباره شون توضیحی هم میدادی اسمشون چن سالشونه کلاس چندم هستن

فریناز دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ب.ظ

خب آخه نبودی اصن
گفتم نکنه مشکلی پیش اومده
که الان دیدم اومدی خیلی خوشحال شدم

راستی چه خبر از آقای پدر؟

وبلاگ زدن بالاخره؟

بودم اما دل بیقرارم نمیذاشت کامنت بذارم ببخش منو خانم گلم
مشکل که همیشه هست ولی خب به دعای شماها همیشه منم آرومم
خوبه! همینجاس قراره بیاد و نظرای پست پایین رو تایید کنه
و بعد جلسه و نظر برای اولین پستش تو بلاگستان

فرداد دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

اشک عاشق یه دنیا می ارزه....
....
به آقای بزرگمهر سلام منو برسان...
برقرار باشی دایی جان.

سلام دایی فرداد!
ایشونم سلام می رسونن
زنده باشین

بهنام دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ http://behnamradan19.blogfa.com

[نیشخند]اپـــــــم[نیشخند]اپــــــــــم[نیشخند]اپــــــــم
معرفت خودتو نشون بده...

مادمازل شرور دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:51 ب.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

چه متن خوشگلییییی
این اشک با دل ما چه ها که نمیکنه

سلام خانم گل
این اشک اشک یک عاشق است
آی عشق
عشق
عشق
چهرۀ آشنیت غریبه است

مادمازل شرور دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ب.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

این جریان قورمه سبزی و دلستر و دوغ چیه اونوخ؟
منم میخوام. گفته باشم از الان
بعدشم دلستر منم با طعم لیمو دوس دارم:دی

ای جانم فدای تو بشم من
باید بری کامنتای پست قبل رو بخوونی تا بگیری مطلبو
ئه؟ چه جالب!!! بابا این دخمل کوچولوتونم دلستر لیمویی دوس داره

فریناز دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

ایشالله که حل می شه خانومی

آقای پدر
پس کجایین؟
بیاین میخوایم بیچارتون کنیما

حل؟ سیزده بدری داشتم که نگو و نپرس
فک کن همه رفته باشن دل طبیعت و من...
بابا؟1 این دخمل شیطونتون صداتون می زنن
بیچاره؟ وای فریناز من می ترسم یه وخت اذیت مذیت نکنین
بابا عصبانی بشه
شوخی کردم
در اسرع وقت سورپرایز داریم براتون
به بابا نگی من چیزی گفتم

امین اتاقک دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

سلام
شما چقد مشکوک میزنی!

فرینازم که اینجاست!!

نکنه تو گل مریمی؟؟؟

من الان گیج شدم به خدااااا

تو یه مریم دیگه هستی که دوست فرینازی یا همون گل مریم کچل خودمونی؟؟؟؟

خب چرا اسم همتون مریمه آدم قاطی میکنه دیگه
مخصوصا اینکه بچه ها زیرآبی زیاد میرن

نه یه چرخی تو وبلاگت زدم دیدم فقط از لحاظ اسم شباهت دارین

ولی خوبه یاد گلی انداختی منو

ممنون که پیشم اومدی

وبلاگت خیلی بهاریه گل و بلبله همش

این اصفهانی هم که داره چح چح میزنه (چح چح درسته؟! )

سلام امین
در آن واحد چقدر حرف می زنی تو!
صبر کن دونه دونه... چقدرم شکلک گذاشته
حالا اگه اون بودم چییییییی می شد؟
خواستم بگم اره و کمی اذیتت کنم اما حیف که حسش نیست
ولی در کل اسم مریم رو دوست دارم و وقتی بهم گفتن قرار بوده اسمت رزیتا باشه کلی خوشحال میشم که خوب شد عوضش نکردن
فریناز عزیز دل منه امین چپ نگاش کنن خانم گلم رو دمار از روزگارشون در میارم خلاصه گفتم که گفته باشم... من کمربند مشکی دارم و کمی هم خشنم
چهچه بیسواد نه چح چح
لینکت کنم؟ یا باز میخای تا صبح همینجوری هی حرف بزنی؟

مذاب ها سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام مریم عزیز....

هر چه باشیم بر روی زمین ...
تبخیر که شدیم
پاک پرواز میکنیم...
و باز باران ...
باز چکیدن از گوشه ی چشم آسمان...

سلام سپهر مهربان!
قطره قطره بود
خودش را بی ارزش میدانست
باید به بینهایت می پیوست
باید جاودان می ماند
قطره اشکی شد در چشمانی عاشق
اشک فرو چکید از چشمانش و خدا رد قطره اشک هویدا شد
قطره جاودان شد
ممنونم برای حضور زیبایت

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.dardarik.blogfa.com

سلام
حاضر
به روزم با شرطتون

سلام
صفحه مانیتورم خیس از بوسه های از راه دورم است
الیاسین عمه که دلم برایش یه ذره شده بود
حالا دلم آرومتر شده برادرم
ممنونم از مهربانی بی نهایتتان

یگانه سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام
حالا راه رسیدن ما به بزرگترین،بهترین وبی نهایت چیست؟

سلام یگانه
برای رسیدن به بی نهایت باید "ما" شد
باید دل از "من" ها بکنیم و ما شویم
برای رسیدن با این "ما" باید به عشق ازلی خدا برسیم
یک عشق به بی نهایت
با خدا باش جاودان می مانی

سایه چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سلام مریم جان
شبت خوش
خوبی عزیز؟!

وقتی نباشی
دلم در تپشی عظیم
ذره ذره می سوزد
فدای مهربانیت
همیشه باش
دل من به بودن تو خوش است

سید محمد چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ق.ظ http://www.madar135.blogfa.com

سلام
بدم المظلومه عجل لولیک الفرج


التماس دعا.

سلام سید!
اللهم عجل لولیک الفرج

محتاجیم به دعا

سید محمد چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:32 ق.ظ http://www.madar135.blogfa.com

لطفا بروز کنید برای شهادت این مظلومه ...

چشم برادرم چشم
در خاطرم بود
متن آماده کرده بودم
فقط منتظر عکس بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد