خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

هزار و یکمین مرتبه عشق!

یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.

دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو  بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که:
عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر
آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود
پی مریمی نوشت:هنوز اون روز فراموشم نمی شه
که با دست قشنگت روی شیشه
کشیدی عکس قلبی و نوشتی
واسه امروز و فردا و همیشه

نظرات 22 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

هی میگم سنگین و رنگین بشینم تند تند آپ نکنم اما مگه این دل میذاره ساکت بمونم

جوجه اردک زشت دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ

این جوجه اردک زشت کی بود؟

این جوجه اردک برادر عزیز بنده بود و هست خو؟!
حرفیه؟
مشکلیه؟

مینا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.tabassom-16.blogsky.com


چرا به حرفم گوش ندادی؟!

اصلن مزاحمت نمیشم آبجی مریم
می خونمت فقط


خدافظ

ای خدا من چیکار کنم از دست این خانوم حساس؟
فدات بشم عزیزدل
من هستم و برات کامنت هم میذارم باشه؟
تنهام نذار دیگه خانومی خب؟

سایه سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

چه فرشته های نازی !.. ولی من مو مشکی شونم دوس دارم
ولی یکی رو می شناسم عین همون دختر کوچولوهه است . دیدم این عکس و یادش افتادم

اشکهایم بروی شانۀ مهربانی تو سنگینی می کند؟
من به فدای نگاهت
چشمانت را بروی من نبند
که نفسم بی تو تنگ می شود
عکس منو ببینین چی می گین مامان سایه جونم
(مریم خودشیفته شده)

بابای مریمی سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

برای اردک عزیز:
الحق پسر خودمی قهرمان
خیلی خیلی دوستت دارم پسرم
روح خدایی ات را می ستایم
جانم فدایت
وای من برم تا مریم نیومده الان بیاد ببینه حسود میشه تا یه هفته باهامون حرف نمیزنه
البته مزاح بود مریمی من اینطوری نیست
مگه نه خانومی؟

جز اینکه بگم عشق منی چی میتونم بگم پدر؟!
برادر عزیز من هستن ایشون

پیمان سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ http://saieroshan.mihanblog.com/

سلامف پستتو می خونم حالا، ولی
خیلی خیلی ممنون، معذرت بابت تاخیر.
خداقوت_پیمان

واااااااااااااااای ببین کی اینجاس؟! پیمان خودمونه که
کجایی تو؟
آره بابا جدی جدی فکر کنم خبراییه پیمان جان
شیرینی نمیخوای بدی نده
لاقل بگو چه خبر؟
کار به کجا کشید؟

مینا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.tabassom-16.blogsky.com

چه خانواده ی قشنگی دارین ماشالا...
رابطتون دوس داشتنیه
تبرییییییییک

داستان قشنگی بود

مرسی خانومی
این از مزایای یکی یه دونه بودنه خو!
داستان نه خاطره عزیز!

مادمازل شرور سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

چقدر قشنگ بود
وای مریم اون پسر وسطیه چه بامزه ست

چشمات که قشنگتره عسل خانوم
اون پسر وسطیه منو یاد داداشم انداخت برا همین گذاشتم اینجا
تا از دلتنگیم کم بشه
البته داداش بزرگه

ساغر سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام

رفو کن لحظه های دوری ات را
بخدا عشق منی ساغری

ساغر سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://barantar-az-to.blog.com

سلام

از تو باران تر کیست؟
که زیر بارش روحش راه بروم
و خیس نشوم
بی آنکه چتری نشانم دهد؟

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ب.ظ

وااااااااااااااای یکی آب قنده بده دستم


ممنونم بابای خوب آبجی مهربونم
چی باید بگم ؟هنگ کردم
خوش به سعادت آبجیم با این پدر فرهیخته
به هرحال خرسندم از داشتن پدر معنوی و خواهر خوبی چون شمایان
نمی دونم چی دارممی نویسم
دستام می لرزه
در پناه آقایمان .عج. سربلند و سیادت دل باشید

بیا بیا اینم اب قند
نگاه کنین به چشمان الیاسینتان یک کارخانه شیرینی قند دارد
منم از شما ممنونم برادرم
بلــــــــــــه چه خوش به حالی هم!
دعا کنید برادرم برای ظهور آقایمان دعا کنید شما که دلتان پاک است دعا کنین
اللهم عجل لولیک الفرج

جوجه اردک زشت چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ق.ظ

پس شما از این کارخانه ها قند می خرید بزنم به تخته از قند کارخانه هلینا قند مصرف می کنید که پاسخهایتان طنازانه است

نه اشتیاه نکنید برادر عزیزم!
ما از کارخانۀ داداش مهدی ام هل و دارچین میخریم
هلی-----> خلاصه شده هلینا که هل و دارچین چای زندگی ماست چشمانش
دلم برایش به اندازه دل یک گنجشک شده
راه می رود و من نمی بینمش
از طریق پشتی مبلها خودش را به اپن آشپزخانه شان می رساند و آن بالا جیغ های با مزه می کشد که یعنی من یک بلندی را فتح کردم (عاشق جاهای بلند و شیب دار است که برود آن بالا و خودش را به همه نشان دهد و ثابت کند) و همه اینها را عمه مریمش ندیده است برادرم

سهبا چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

امان از عشق و مرتبه اول و هزارمش !
سلام مریمی . عکست آنقدر قشنگ است که .... که چی راستی ؟!
وای نمیدونی چه لذتی می برم از حسی که توی این عکس موج میزنه . مرسی خانوم گل مهربون .

عکس... عکس... عکس
یه آجی مهربون به خوشبویی گل نرگس
یه داداش مهربون
و یه آجی کوچولو به اسم مریم نه به خوشبویی اش
قابل چشمای تو رو نداشت که
آخرش قدم رو چشمای من گذاشتی نرگسی؟

سهبا چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

هان راستی ، آهنگ وبلاگتون هم خیلی خوشگله گل مریم بلاگستان . یه خونه معطر و تر و تمیز و پر مهربونی . سلامت باشی و شاد و مانا ، عزیز .

امروز دیدمت
تا همه خوبیها
تا همه زیباییها
تا همه مهربانی ها
تا همه سروها
تا همه خوشبویی گلها
قد کشیده بودی
چشمان ناتوان دلم
تا زانوهای تو را بیشتر نتوانست رصد کند

مهرداد چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

آن لحظه که شور احساس، حجم روح را قابل از تو گفتن نمیداند،
واژه ها در انفجاری به بزرگی آسمان دامینویی را کلید میزنند به نام تو و دل در هجوم عشق ، آواره میگردد .
واژه ها چه فربه می شوند با یاد تو . شاید دوست داشتن به ظاهر نحیف آید اما وقتی دم عشق در تندیس دوست دارمها دمیده گردد ، روح عشق بارز گشته و حرف ها برای گفتن دارد.
راستی دوستی ها در کدام رفک از طاقچه ی دل ، بیشتر نمایانند !؟
سلام مریم
جذبه ی متن زیبات بهانه محکمی بود برای بیداری از خوابی که فضای سرد اینروزای بلاگ متاثر از آن است. سپاسگزارم

گلوی خاطراتم خشک شده است
دهان ثانیه های بی تو تلخند
خانه چشمانم خالیست
خالی از نگاهت
خالی از مهمانی پونه و یاس چشمانت
تنها عطری سکر آور
از صدای روشن تو مانده
که از ترس هجوم موریانه های تردید و تهمت
لای دفترخاطراتم قایمش کرده ام
دوستی ها در ته ته دل که صفا و صمیمیت و مهربانی در آن موج میزند بیشتر نمایانند!
سلام مهردادی
هنوز هوا سرده اما دلها کمی گرم شده
منم از تو ممنونم که به یاد واژه های حقیرم بودی و به آنها سر زدی

نازی چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ

فرداد چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام دایی جان
با آمدن پدر بزگوارت حسابی فضات عوض و دل انگیز تر شده...خوندن پستات یه نور قشنگ رو در دل آدم زنده میکنه.
خدا همیشه برای هم حفظتون کنه گل مریمی.

بیا با من
بهار نیامده را ورق بزنیم
تا ببینیم که اطلسیها
چگونه بر حاشیه آبی دوست داشتن شکفته اند؟!
سلام دایی فردادم
جواب سئوال منو که ندادین چرا؟
راستی عید نزدیکه ها عیدی ما فراموش نشه

طهورا چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ

آنکه عاشق تر بود لبخند او زیباتر است
هر که عاشق تر شود عشق در وجودش آتش است.

زیبا بود مریمم.

دستان ناگزیرم را ببین
که چه سان پرنده شده اند
تا در هوایت بال بزنند...؟
زیباتر از چشمان طهورایم؟

جوجه اردک زشت چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

سلام آبجی

حس مشترک داریم من 6 برادر زاده از 3 تا داداش دارم 4 تاشون رو 7 سال ندیدم رفته بوند کانادا و سوئد ومن فقط صداشون رو میشنیدم و چندتا عکس
وای وقتی توی فرودگاه پریسا رو دیدم چنان گاز ش گرفتم که نگو کبود شد الان ایلیا کوچولو رو حدود 6 ماه که ندیدم اردی بهشت میان ایران
تا اون موقع دل توی دلم نیست


سلام به باباعزیز برسون

سلام
ای وای شرایط شما که از من سخت تره
اگه هلی عمه رو گاز نگیره من گازش نمیگیرم
وقتی بخواد ابراز علاقه کنه محکم لبشو میچسبونه به لپت و مثلا میخواد ببوستت اما بیشتر به گاز شبیه تا بوسیدن
وای تا اردیبهشت چنتا دیگه بهشت مونده؟
مرسی برادرم بزرگیتونو میرسونم

مشتاق پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ق.ظ

سلام
کاش دنیای ما ادمها به دل ما نزدیکتر بود
کاش اینقدر مجبور نبودیم همیشه با دلمون تنها باشیم
کاش قدر دلهامون رو بیشتر میدونستیم
...اما خدایا تورا شکر که این دل عاشق رو بما دادی
فقط یه کاری کن که غیر از خودت به چیزی دل نبنده..

سلام استاد!
کاش دنیا بیرحم نبود
کاش دلها از شور عشق و مهربانی پر بود
کاش همیشه تو خلوتمون به یاد خدا باشیم
کاش ...
خدایا شکرت که عشق خودت رسول خاتمت و اهل بیت رسولت رو به دل ما انداختی
خدایا کاری کن که همیشه عاشق باشیم و عاشق بمونیم
خدایا این دل رو که سرای اهل بیت هست رو به عشق اهل بیت حیات بده و به عشق اهل بیت بمیران
الهی امین

فریناز پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چه جمله ی آخرشو دوست داشتم

چه لحظه ی قشنگی


لحظه هایی که همیشه موندگارن
مث یه خاطره ی خوش

این پی مریمی نوشته؟
آره خودمم خوشم اومد ازش
دست اون
ها کردن رو شیشه
بعد نوشتن اسم هردوتامون
دعا کن فرینازم دعا کن

فرزانه شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://www.farzane16.blogfa.com

salam golam vebe ghashangi dari be manam sar bezan khoshhal misham

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد