خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

آشفتگی از نوع عاشقانه اش

می روم و می آیم و زیر لب می خوانمش!ظرف نباتمان خالی ست


ایستاده ام جلوے آینہ و دو دستم را گذاشتہ ام روے سرم

طوریکہ موهایم کشیده شده اند عقب!
.
.
یک وقتهایی در زندگی آدم هست کہ گره بہ دست هیچکس باز نمی شود

آنقدر خراب می شود حال دل کہ فقط باید بسپارے اش بہ دست ضامنش

آدم گاهی یک دردهایی می افتد بہ جانش کہ بہ آب و آتش هم بزند فایده اے ندارد

یک وقتهایی باید سر بیاندازے زیر و بروے بر در آستان کسی بنشینی و زار بزنی
.
.

موهایم را رها می کنم،این روزهاے آشفتہ و پریشان دلم از همان وقتهاس


پی نوشت:سفر همیشه برای من پر بوده از خاطره های تلخ و ... شیرین، سفری که دوربین و قلم در دستانم ساکت و صامت می مانند و من میمانم و حیرانی ای که از دیدن شگفتی های سفر در برابر دیدگانم نمایان می شوند... یک حس غریب، یک حس ناشناخته که تا بدین ساعت اسمی برایش پیدا نکرده ام؛ حسی آمیخته با گیجی و گنگی و تحیر و ... همیشه از اینکه قرار است از شهر و زادگاهم دور باشم دچار وحشتی مبهم می شوم و بعد آرام آرام در طول سفر این وحشت جایش را به آرامشی ظاهری میدهد... چقدر دلم میخواست از نگاه دوربینم برایتان حرف بزنم اما حیف که در لابلای خاطرات سفر جا ماند و اگر عمری باقی بود عکس ها را برایتان خواهم گذاشت؛ عکسی که در ابتدای تصویر مشاهده نموده اید (با عرض تعظیم فروتنانه در برابر استاد عکاسی بلاگستان دایی فردادم) شکار این حقیر می باشد امید دارم که بر چشمان دلتان خوش آیدش


سوغاتی سفر~~>هلینا


و بازهم عکسی دیگر: اسمشو گذاشتم غروب در برکه

نظرات 19 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

صدای گام های تو…
ضربان زندگی من است
با من راه بیا
هنوز تشنه ی زنده بودنم…

ستوده یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ق.ظ http://sootoodeh.blogsky.com

سلام مریم جان خوش آمدی انشالله که سفر خوبی بود .
عکس هات زیبا هستند مخصوصا اون کوچولوی خر سوار
البته اون غروب خورشید هم که جای خود دارد .

سلام ستوده جانم؛ بله عالی بود عزیز
اون کوچولو عشق و نفسای منه ستوده خون توو رگامه
ممنونم از تعریفت دختر خوب

ستوده یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ق.ظ

به نظر من هر کس باید گره های زندگیش را با فکر خودش باز کند تجربه به من نشان داد هیچ کس بهتر از خودم نتونست مشکلم را با خودم حل کنه حتی اون روانشناسان ومشاورانی که برای هر جلسه کلی پول میگیرند .
کلاف زندگیت را با دستان خودت بافتی پس باید خودت بازش کنی عزیزم .

کاااااااااملاً موافقم عزیز دل
گاهی برای مشورت با یه روانشناس ماهر هم مشورت کنیم بد نیست هان؟ درست نمیگم؟

ستوده یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ق.ظ

ببخشید این کوچولو خر سواری نمیکنه ظاهرا بز سواری میکنه

نه خر نه بز، گوزن اصلاً

محمدرضا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
خوبید.حالا من نمیام اینجا شما هم نباید بایید؟گناه داریم ما
رسیدن به خیر.
عجب شکارچی ماهری بودید ما خبر نداشتیم.
عکس اولی محشره.
موفق باشید وسربلند

سلام
ممنونم.ببخشین سرم کمی شلوغ بود ولی به محض فراغت بال خواهم آمد حتما
خودمم خبر نداشتم

علیرضا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.ghasedak68.blogfa.com

این یک وقت ها را خوب میفهمم...بیشتر وقت هایم اینجوری است....
سفر به خیر و خوشی انشالله....عکس ها قشنگ بوندن...هلینا جان هم خوشگل بود...خدا حفظش کنه...

سلام علیرضا
همین یه وقتاس که لحظه هامونو میسازه
سفر خوبی بود... ممنونم از تعریفت... خدا علیِ شما رو هم حفظ کنه

طهورا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام مریمی رسیدن بخیر . سفر و دیدن این شگفتی ها خیلی چیزارو به یاد آدم میاره ...هر لحظه ش دیدنی تر ...قدر و اندازه ها...
عمه که باشی می فهمی عمه بودن چقدر مزه داره
ببین من هر روز شما رو می بینم چقدر خوشحالم

سلام عمه جانم
ممنونم بله عمه واقعاً سفر پره از تجربه های ناب، پره از خاطره ها
عمه هستم عمه جانم و تمام روح و جانمم همون یه برادرزاده اس
ما هم از وجود شما مسروریم

مقداد یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ

ماشالا چه بزرگ شده واقعا خجالت نمیکشی که همین دوتا عکسو گذاشتی؟؟؟

ماشالا به جمال بی مثالت
نه چرا باید خجالت بکشم؟! گفتم که رم دوربینم جا موند بذار برسه دستم سر فرصت عکسا رو میذارم
در ضمن خجالت کشیدن نقاش ماهر میخواد که من نیستم

نازنین زینب یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ب.ظ http://zendegikon.blogsky.com

سلام مریم جونی
عکسات خیلی خوشگلن
بابا یه پا عکاس بودی ما خبر نداشتیم

سلام زینبی
چشمات خوشگل می بینه
بله اونم چ عکاسی

پسر روانی یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ http://tandyseroya.blogsky.com

سلام بر بانو مریم
آشفتگی از نوع ِ عاشقانه اش نعمت است
که آن هم نصیب ِ شما گشته
قدر ِ دل ِ و احساسِ ِ پاک آشفته ات را بدان
راستی من
از سر ِ دلتنگی...
نوشته ام
تو از روی ِ مهربانی بخوان !!

سلام بر حضور همیشه آرام
دوست دارم این آشفتگی را
و این عاشقانه های بیقرار را
و این نوشته های از سر دلتنگی تان را

وفا(امید) یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

بابا هنرمند..بابا عکاس...بابا عاشق طبیعت...

بابا تعریف
بابا آب شدم رفت
بابا وفا
بابا امید
بابا آب داد

فریناز یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

خوش اومدی مریمی
صفا آوردی

میگم کجا رفته بودی ما سوغاتیشو ازت بگیریم؟

غیر هلینا خوردنی یم میخوام آخه

سلام خانوووووووووووم
لطف داری
من رفته بودم روستای دولت آباد... محل زندگی پروین دولت آبادی
آی شکمو

جوجه اردک زشت یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام
رسیدن بخیر...
طعم هلینا گورای وجودت

سلام
ممنونم مهربان برادرم
طعم هلینا چ طعمی میتونه باشه اونوخت؟

محمد مهدی دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:38 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام


انشالله همیشه به سفرهای خوب و خوش ...

عکسهای زیبایی بود .

سلام
سفر همیشه پره از خوبیو خوشی این ماییم که ممکنه باهاش خاطره تلخ بسازیم
خواهش می کنم قابل نداره

گلسا دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:21 ب.ظ http://golsa70mahdiyar.blogfa.com/

سلام خانومیییییی
رسیدن بخیر

عاشق عکس و عکاسی ام و البته عاشق هرچی عکاس خشگلو خانومه !! مثه مریم خانومیییی

به روزم و منتظرت

[ بدون نام ] دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ب.ظ

اونقدر بدم میاد که همش تظاهر میکنییییییی که خیلی خوبی
خواننده ها رو اسکل فرض کردی؟

الهی من بیمرم اگه حتی فکرشم به ذهنم خطور کنه
باز چی شده؟

[ بدون نام ] دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ب.ظ

اون چهره ی زشتی که پشت نقاب قایم کردی به زودی آشکار میشه

زشت که هستم
ولی نقاب ندارم
این منم مریم

حسین دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ http://yadgaredoost.blogfa.com

سلام دوست من
ببخشین دیر به دیر میام یکم دور از جونتون مریض حالم .
دعام کنین
یاحق

سلام
خدا بد نده... شفا ایشالله
التماس دعا

حبیب... دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.tekehayedel.mihanblog.com

سلام...
توهم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم...

سلام
داداشمی دیگه زیاد هم عجیب نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد