خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

گمشده من


آرامش تو دریا را به ساحل می کشاند

آسمان را به ماه، به خورشید می رساند

آرامش تو

ای جاری در لحظه هایم

گمشدۀ تاریخی من است

آرام باش

چون تمام اقیانوس ها تنها با یاد تو آرام می شوند

مهربانم

گیاهان را بنگر

به خاطر نگاه تو از خاک تا افلاک می روند

پرندگان را نگاه کن

از لب های تو بوسه می چینند

کلمات تو که دل آسمانی ات را تفسیر میکنند

مسیر کوچ پرندگان را نشانم می دهند

آرامش تو

گمشده تاریخی من است


پی نوشت مخاطب خاص:تمام دیروز در پیاده روی کنار من بودی... من لبخند زدم تو نگاهم کردی... من بغض کردم تو نگاهم کردی... من اشک ریختم تو نگاهم کردی... من برایت حرف زدم تو نگاهم کردی... من نامت را در کف دستان خیالی ات هجی کردم تو نگاهم کردی... من دلم همه فریاد شد تو نگاهم کردی... آخرین قدمهایمان بود... دستم هنوز در میان دستت می لرزید... از کنارم گذشتی آهسته و من تهی شدم... روبروی ام ایستادی به لبخندی نمکین... دستم را رها کردی و دست به سینه نگاهم کردی... لب گشودی... من سراپا گوش شدم...

- مواظب "خودت" باش

و با همان لبخند از کنارم گذشتی...

آه از نهادم برخاست

چ زیباست حتی در خیال هم با تو بودن...


پی درد نوشت: تمام همان دیروزِ من به سردرد و تشنج عصبی دستها گذشت... از غروبش حرف نمیزنم که تا دقایق طولانی چشم هایم را بر هم می فشردم... اما وقتی مادر گفت چشمانم قرمز شده جلوی آینه رفتم تا خودم نیز ببینم... ناخودآگاه دست بردم لای موهای شقیقه ام... که وحشت سرار وجودم را گرفت... موهای شقیقه ام یک در میان سفید شده اند و من تازه فهمیدم... نای از پاهایم ربوده شد و بر جا نشستم... مگر من چند سال دارم؟؟؟

++ اینجا دلی آتش گرفته آتشنشان دل خبر کنید!!!


*یادتونه تو این پست توو پی نوشتش خواستم ازتون که برای دوست وبلاگیمون دعا کنین؟...یادتون اومد؟...حالا برین معجزه خدا رو نگاه کنین.خدایا شکرت

نظرات 43 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

بیـــا بـــاز هــم خـــودمــان را بــه نفهـمـی بـــزنــــیم !
گـاهـی بفـهـمی ، نفـهـمی .. نفـهـمـی ، اوج ِ فــــهم اسـت !

بانوی اُردیبهشت پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ب.ظ http://zem-zeme.blogsky.com

متنای شما سنگین شده امروز یا من گیج شدم؟!

متن فریناز رو هم نفهمیدم ...

حواسم سر جاش نیس انگار

وللا مال من که سبکه سبکه
فقط پی نوشتام کمی حال آدمو میگیره
البته که اولیش کلی انرژی مثبت بود برام
امام مال فریناز خیلی داغ بود
خدا نکنه نگینی

ریحانه پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ

نبینم غصه داشته باشی مریمی . . .
فک کنم قرمزی چشمات از حساسیت فصلی باشه . . .مخصوصن اگه صبحها اینطوری میشی
برای موهاتم هم غم نخور ارثیه خواهر من . . .یکم قرص روی بخور خوبه
امضا : دکی ریحون

به قول مامانم اگه من غصه نخورم غصه میاد منو میخوره
من زیاد آدم نرمالی نیستم ریحونی... که نسبت به چیزی حساس باشم
ولی از سردرد اونقدر چشمامو رو هم فشردم که اینجوری شد
واللا اگه ارثی باشه باید موای مامان بابام الان یه دست سفید شده باشه
حتی مادربزرگمم چند دست موی سیاه تو مواش داره
ولی چشم برم بخرم بخورم شاید افاقه کرد مادر
فدای دکی ریحونی خودم بشم الهی

سرزمین آفتاب پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ

ئه ئه ئه ؟؟؟
عجب نامردیه طرف

همین؟
گفت مواظب خودت باش و رفت ؟؟؟
یعنی حتی با تاکسی یا آژانس یا ماشین شخصی تا در خونه هم نرسوندت ؟؟؟
ای بی معرفت...

حالا اسم طرف چی هست ؟؟؟
بگو خودم باهاش صحبت می کنم تجدید نظر کنه
نشد هم نشد
به درک
با ریحانه حرف میزنیم انصراف بده از فرزاد فرزین و ...

خب حالا...
دارم میرم
ئه ! چرا لنگه کفش بر میداری؟ ذوق کرده ته دلش ها !! اما میخواد کلاس بذاره

ریحانه هم دیشب همین کارارو می کرد

منکه می دونستم ذوق کرده
ولی به روش نیاوردم !

اول سلام...
نامرد نیست... شاید یه مرد تمام عیار باشه...
شاید تو حرفشو درک نکنی اما یه دنیا معنی داشت این حرفشـ...
البت اینو راس میگی... خیلی بی معرفته... نمیدونم خودش ماشین داشت یا نه؟...
اما نکرد یه تاکسی ای آژانسیی چیزی خبر کنه
اسمش؟
اممممممممممممم... خو نمیشه بگم... ببخشین
از چ لحاظ تجدید نظر کنه؟
چی میگی بهش؟
اذیتش نکنی کیارش
بخدا چپ نگاش کنی من میدونم و تو...
حالا چ ربط به انصراف ریحانه داشت؟

کجا؟؟؟ صبر کن...
بیشتر توضیح بده من گیج شدم بخدا
من بلد نیستم درست درمون قهر کنم تو میگی لنگ کفش؟
اون اگه ذوق زده بود تو به خودت نگیر
برای آیفون 5 ذوقیده بود داداش گلی

کودک فهیم پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ http://the-nox.blogfa.com

لحظاتت را با کسی سر کن که در نبودش،خاطرش خلوتت را زیبا کند.
"شکسپیر"

سلام منصوره عزیز
منتظر یک جمله ناب و زیبا بودم از تو که رسید
ممنونم عزیز مهربانم

گلسا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ http://golsa70mahdiyar.blogfa.com/

سلام دخترک عاشق پیشه

توی دوتا مورد میتونم باهاتون همدردی کامل داشته باشم !
یکی شنیدن جمله ی : مواظب خودت باش از کسی که دوس داری خودش باشه تا مراقبت باشه اما میره و میسپارت به خدا....


دومیشم در جوانی پیر شدن !
منم هفته ی پیش به طرز ناباورانه ای یه تار سفید و بلوری بین موهام کشف کردم !!
و این شکلی شدم از تعجب
!!
از اون روز به همه میگم دیگه احترامم واجبه ! باید حرمت موی سفیدمو نگه دارید
بزن قدش آبجی با این همه تفاهمی که داریم !
منو هم دریاب آپم

دخترک عمه مامانبزرگ همسایه خاله ایناته دختر...من یه خانومم یه خانوم به تمام عیار
آی گفتی...
آخه لاقل نگفت منم برات دعا می کنم فقط گفت مراقب خودت باش و رفت

یه دونه؟فقط؟
من میگم یه خط در میون...تو میگی یه دونه؟؟؟

این علامت بزرگ مریم کُمان است...احترام بذارین
آیکون نشون دادن موی سفید

همین الان اومدم گلسا گلی

گلسا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 ب.ظ http://golsa70mahdiyar.blogfa.com/

خاااااااااااااااااااااااانومم تویی

ای جانم

بانوی اُردیبهشت پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ http://zem-zeme.blogsky.com

موی سپید به سن و سال نیست...
به حرص و جوش خوردنه دختر جان!
من فک کنم هفت هشت ده تایی داشته بشم.. شایدم بیشتر..

آره واللا نگینی
من کلی حرص میخورم که موام سفید شده مادر
هقت هشت ده تا میشه 7×8×10=560 تا... تو الان دقیق 563 تار موی سپید رو سرته نگین
اون 3 تا هم مال اون بیشتره بود

محدثه پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

از کنارم گذشتی...
آه از نهادم برخواست...
کاش همینطور که از تو دور میشوم
از پشت
دستانم را بگیری
و بگویی
تنهایم نگذار...
بی تو نمیتوانم

از کنارم گذشت
همینکه بهم گفت مراقب خودت باش یه دنیا ارزش داره محدثه
تازه اونم توو خیال و وهم و رویا

بسامه پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

اول اینکه شعرت خیلی خیلی قشنگ بود...
دوم اینکه کلا خیلی حال داره ادم حرفاش مخاطب خاص داشته باشه و اینکه مخاطب خاص یکی باشه...
و در باره پی نوشت.. نمی دونم باید چی بگم...

اول اینکه تو خیلی خوش اومدی
دوم اینکه خیلی خودم هم از مخاطب خاصم هم این حرفایی که بهش میزنم خوشم میاد
درباره پی نوشت هم هر چه میخواهد دل تنگت بگو

طهورا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ

آرامش را زیبا خواستی امیدوارم لحظاتت همیشه همراه با آرامش و تخیلات به واقعیت های شیرین رقم بخورد
سلام مریم جان

سلام عمه
آرامشم در نگاه مهربان خدا خلاصه میشه
یعنی میشه تخیلات آدم یه روزی به واقعیت شیرین تبدیل بشه؟

مجتبی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ب.ظ

من میگم ننه قمری نگو نه
آهان ببین کی گفتم
فقط فریم قاب عینکتون فرق داره مریمی

حالا تو بگو ننه قمر
کی گوش میده بهت
فریم قاب نه بیسواد همون فریم خالی...
من عینکی ام؟ هان؟
من فقط برای مطالعه م کامپیوتر عینک میزنم
حالا چنان میگی عینک
ملت فکر میکنن من عینک مینک میزنم

فریناز پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

پیدا نشد؟

بابا ما هر چی نشستیم آتیش نشان نیومد که

الان جزغاله می شیما

خدا مرهم درد دلای سوخته اس فریناز
خدا نکنه جزغاله بشه خانومی
یه آه...یه نگاه به آسمون و آروم اسم خدا رو آوردن
حکم آب اقیانوس رو بروی آتش دل داره

فریناز جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

کودک فهیم لایک
متن خودت لایک
نظر آقا مجتبی بی لایک

دیگه این که نگین راست می گه

موی سپید از حرص و جوش و غصه س

نخور مریمی! نخور

بهت گز می دم گز بخور

منصوره همیشه حرفای قشنگ قشنگ میزنه
مرسی که از من دفاع کردی
و بعضیا رو هم بدون لایک گذاشتی نظرشونو
اگه نخورم اون منو میخوره پس بخور بخوریه که بیاو ببین اصن یه وضی
گز؟؟؟؟؟؟؟ اخ جونمی جون

فریناز جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

منم که شکسته کمرم خواهر

تو هم که سفید شد گیسات رفت

بریم سالمندان دیگه

پایه ای؟

برامون کمپوت و گل میارنا

فریناز؟
خدا نکنه کمرت بشکنه خواهری
منم سفید شده رفته
باید یکی باشه بذارتمون...خودمون نمیشه بریم که
میگم فریناز؟سالمندان مختلطه؟
اگه مختلط باشه پایه ام؟
من فقط گز میخوام

فریناز جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

خب
خوشگل خانوم!
تو هم آواتورتو سایزشو بزرگ کن ببینم

الان اینجام خودمو ریز میبینم

ریز می بینیمت
چشم

مریم جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ق.ظ

خوب شد فرینازی؟

فریناز جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

با اجازه ی بزرگترا
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله

خوب خوب شد

الان خودمو می بینم

ولی دیگه نمی شنوم

چی می خوای؟

الو
صدا نمیاد

خوبه خدا رو شکر
فکر کنم نیاز به عینک پیدا کردی مامانبزرگ...
کمر درد و نماز نشسته و ندیدن آواتور نشونه پیریه
نشنیدن هم اضافه شد
داااااااد بزنننننننننننم
من گــــــــــز میخوام

فریناز جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

مختلط مختلطه

خوش می گذره ها

یه تاکسی می گیریم می ریم خب

میگیم تاکسی ما رو برده خودمون که نرفتیم

چون مختلطه من حتماً میام...
شاید اونجا بخت باهام یار بشه
خوش میگذره بد جور...اصن یه وضی
آورین ایده خوبیه....

مجتبی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ

حالا یکی پیدا شد توو این دنیا از من دفاع کرد تو هی نذارش
سلام فریناز خانوم
ممنونم که لایک نزدید
آیکون خجالت بکشین
سالمندان مختلط؟
وا مصیبتا
مریم؟

دو کلوم از مادر عروس بشنویم

مجتبی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

فریناز خانوم دستت درد نکنه داری دخترعموی ما رو اغفال می کنی؟
این ننه قمره فامیله میخوای ببریش سالمندان؟
تاج سرمونه
نور خونه مونه
بزرگترمونه
شماها برکت خونه هستین
مگه میشه ببرنتون سالمندان؟
خخخخخخخخخخخخخخ

پیـــــــــر خودتی

مجتبی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ

شنیدی نن جون؟
آیکون صدا کمی بند میشه
میگم... گز اصفهان... مریم خوشش میاد...همین یه هفته پیش از ولایت شما براش سوغاتی گز آوردم... میشنوی؟...سمعکتو بذار...اما همه شو خودش تنهایی خورد... میگه بازم میخوام... میبینی؟...چجور آبرو میبره؟...
شنییییییییدیییییییییین
عصات رو بگیر نیفته مریم...عینکت.. دندونات...

یعنی من دستم بهت نمیرسه؟
باشه یکی طلبت تو هی آبرو ببر
من همه شو خوردم؟
من اصلا میدونم گز چ شکلیه چ رنگیه؟

مجتبی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ

مخاطب خاص نوشتت کیه؟
جدیداً مشکوک شدی مریم
تنها میری تنها میای
سر کوچه قرار میذاری
اینم از مخاطبت
من نبودم که...
من دستتو بگیرم؟...استغفرالله ربی و اتوب و الیه...
خدایا ببخش...
کی بود اعتراف کن
معلومه قالت هم گذاشته

مخاطب خاصم هر کی بود به خودش و خودم ربط داره
بله
به من مشکوک شدی؟
مجتباااااااااااااااا

مقداد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ق.ظ http://northman.blogsky.com

گفتی سر نمیزنم بهت اومدی ی سری بزنم :)
زیاد گول حرفای فرینازو نخوریا!

اومدی نه بیسواد اومدم
سلام برادر مقدادی (آیکون آه جبهه کو برادرهای من)
فریناز اگه بگه با تاکسی بیا بریم جهنم با سر همراهش میرم

مشتاق جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام
صحبت از موی سپید است!
البته اینی که میخوام بگم ربطی به حرفای شما نداره..چون شماها یه جورایی دارین مزاح میکنین..والا همه میدونن که پیری و جوونی ربطی به سفیدی یا سیاهی یا ریختن مو نداره..چون اینها دهها عامل داره..ولی من باین بهانه میخوام از یه تجربه ای بگم..
برای خودم دیدن علائم ورود بدوره میانسالی اولش سخت بود..ولی بعدا احساس کردم که اتفاقا اگه ادم بتونه زودتر به این دوره یعنی دوره پختگی عقلی برسه خیلی خوبه!منظورم اینه که معمولا جوونترا..عمر و وقت و سرمایه و..همه چیز خودشون رو دقیقا بهمین خاطر که قدرشو نمیدونن و خیال میکنن که همیشه اونا را دارن..از دست میدن..خوب حالا فکرش رو بکنید اگه ادمی تو همین دوره یه جورایی اینو بفهمه..واقعا بفهمه..چه اتفاقی میافته؟معلومه..دیگه خیلی حواسش جمع میشه! دیدین یکی تصادف میکنه..پاش میشکنه..مدتها رنج میکشه..دیگه بعدش چقدر محتاط میشه؟..منظورم اینه..
پس نتیجه میگیریم که میشه دیدن موی سپید یه تلنگر باشه برای قدردانی از اون نعمتهایی که داریم..
پس خیلی چیز خوبیه..
مگه نه؟!!

سلام
هعی روزگااااااار... استاد ما پیر شدیم شما چرا هی دوست دارین دلداری بدین...
حرمت موی سپید منو نگه دار مادر....
من این موا رو توو آسیاب سفید نکردم... تو بالا پایینی و سرازیری روزگار سپید شده... شما یادت نیست
واللا مامانی من که معرف حضورتون هست؟ هفتاد و هشت سالشه ولی هنوز موی سیاه رو سرش هست... فکر کنم من برسم به سن اون دریغ از یه تار مو....چ برسه به سپیدی و سیاهیش
حالا شما اینجوری گفتین من فکر کنم با اینکه مثلا مواتون جوگندمی هم شده باشه... بازم خوشتیپ هستین...بلـــــــه

میدونم اونقدر مهربون هستین که این ملق بازی جلو قاضی رو حمل بر مزاح من میدونین... وگرنه من کی باشم که حتی جلوی شما حرف بزنم؟!!!
خلاصه به بزرگواری خودتون ببخشین مهربانم

امید گرمکی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

چشمی که شما گم کردید من پیدایش کردم

کنار چشمه بود و کوزه ی نگاهش را از نور پر می کرد

خب منم طی یک عملیات جسورانه دزدیمش

اولاً سلام
دوماً اون چشمه که شما میگین... هزار نفر رو تا لب چشمه برده و تشنه برگردونده
پس دچار توهم شدین داداش گرمکی
در بیاین از اون خیال...
بله اینجوریاس

هیچ جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 ق.ظ http://hich2012.blogsky.com



صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز کَم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد

هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

در گلستان ارم ،دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت

گفتم ای مسند جم، جام جهان بینت کو

گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت

سخن عشق نه آن است که آید به زبان

ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت

چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

سلام مهربانم
وقتی خواهرم با دنیا خداحافظی کرد
این شعر شد همدم شبای بدون اون برای بابام
با اشک می خووند و گریه میکرد...
آخرش هم نشست و با خط قشنگش نوشتش

محیا جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:39 ب.ظ http://rooja.blogfa.com/

مریمی این آقا خرسه چه باحاله !!!!!!

زندگی! اون آقا خرسه مال پست قبل بود
تو در مورد گمشده من یه چی بگو

محیا جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ب.ظ http://rooja.blogfa.com/

گمشده ؟؟؟؟؟؟مریمی بهتر نیست همه چیزو فراموش کنی !!!!به خدا ارزش نداره !!!مگه چن سالته ؟؟؟؟اگه خدای نکرده بازم از این اتفاقات تلخ تو زندگیت بیفته ...تکلیف تو چی میشه !!!فراموش کن همه چیزو ...همه کسو !!حتی اگه عزیزترین باشه
یه زمانی خودمو زجر میدادم ولی یه روز دیگه خسته شدم.به این نتیجه رسیدم که انگار خودم از اینکه یه گوشه بشینمو غصه بخورم بدم نمیاد!!!اینجوری هم که نمیشه !!!الان خیلی راحتم یه زمانی فک می کردم بدون اون می میرم ولی الان واقعا آرومم

آره عزیزدل...گمشده
بهتر اینه که به همه چی عادت کنیم محیا جونم... وگرنه لاقل برای من فراموشی غیرممکنه
ولی چشم باید آروم آروم فراموش کنم یهویی نمیشه
خدا رو شکر که تو هم بهترین تصمیم رو گرفتی خانومی

محیا جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ب.ظ http://rooja.blogfa.com/

باید فراموشش کنی ...به خودت فک کن !!!

چشم....

ستوده جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://sootoodeh.blogsky.com

من این روزها برای خیلیها دعا میکنم برای همه بیمارانی که میشناسم ونمیشناسم وبرای همه دردمندان وحاجت مندان برای این دوست عزیز هم دعا میکنیم انشالله که براآورده شود .
سلام مریم جان خوبی عزیزم

سلام ستوده جانم
جز از دل مهربون تو انتظاری نمیره...الحق که ستوده ای
فدای تو

ستوده جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://sootoodeh.blogsky.com

این چشمان نوشتن های شما مرا هم خوشحال میکند وهم غمگین خوشحال از خواندنش از اینکه همسرم از چشمانم میسراید وغمگین از یادآوری خاطرات آدمی هرزه که برای مدتی لقب چشمان زیبا را از من دزدید

ای جانم
قربون اون عشق توو دلاتون برم من...
بخدا یه ذوقی میکنم اینجوری دو نفر که شریک زندگی همدیگه ان به همدیگه عشق می ورزن
الهی که این عشق برای همیشه موندگار باشه
هم برای ستوده هم برای امید ستوده
مگه نه؟

در ضمن غلط کرد اونیکه بخواد این لقب قشنگ رو از ستوده من بگیره
خودم با دستام خفه اش می کنم

فریناز شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

مریم جون این پسرعموتو از برق بکش بیرون لطفا

به من می گه نن جون!

خودشم مش مندلیه اصن

از برق؟یاد یکی از همزنای برقیش توو کافیش افتادم...خخخخخخخخخخخ
به فریناز میگی نن جون
صبر کن من دستم بهش برسه
به حسابش رسیدگی خواهم کرد
خودش آقوی همساده اس

فریناز شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

تاااااااااااازشم خوشم اومد جواب مقدادو اساسی دادی
دستت طلا گل دختر

مقداد خان! ایییینه دوست خوب که می گن

بله دیگه
درسته عضو انجمن ضد فمینیسمی هستم اما قرا نیست پشت هم جنسامو خالی کنم
فدای تو

zahra شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ق.ظ

moraghebe khodet bash.bishtar.ba zogh va estedadi ke ba oona inhame neveshte khalgh mikoni aslan nabayad negaranet basham chon rahe khodeto peida mikoni . Rasti man chand vaghtie neveshte hato mikhoonam .rahati ba khodet in az hame chiz mohemtare.bishtar be fekre khodet bash.heifi. Khodet nemifahmi. Ye rooz be harfam miresi. Heifi. Heif nakon khodeto. Kheili harfaye dige dashtam vali kholase kardam.movafagh bashi.

سلام زهرا
با یه بدبختی خووندمش
تروخدا با انگلیسی دیگه ننویس
ممنونم از تعریفت خانوم

محمد مهدی شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com


سلام

چه سبز میشوی وقتی آبی های خیالات کاشی های احساس را نقش میزنند ...

سلام داداش
سبز و آبی رو با هم مخلوط کنیم چ رنگی درمیاد؟

علیرضا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.ghasedak68.blogfa.com

امان از این مخاطبای خاصی که اگه میدونستن خاصن انقدر یه جور خاص تری برخورد میکردن.....

سلام علیرضا
اتفاقاً چون میدونه خاصه همیشه خاص برخورد می کنه
کاش بدونه که چقدر برام عزیز و محترمه

محیا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 ب.ظ http://rooja.blogfa.com/

اشتباه نکن ...عادت نه !!!باید بخوای

خواستن توانستن است زندگی

نازنین زینب شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://zendegikon.blogsky.com

نوشته هات حرف نداره مریم درسته یه کم تلخ بود اما بازم بیسته
منم موی سفید دارم اولش غصه میخوردم اما حالا که می بینم فایده نداه میخواد تلاش کنم از همه روزای زندگیم لذت ببرم

مرسی از تعریفت زینبی
من تازه متوجهش شدم...ولی فک کنم باید صبور باشم عزیز

نازنین زینب شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

راستی سلام دوستم
چطوری؟؟؟؟!!!!

سلام نازنین خانم
خوبی؟

لیدوما شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://azda.mihanblog.com

موی سفید که به سن وسال نیست مریمی....چقدر خوبه که همه چی می گذره ....

سلام خانوم
کم پیدایی عزیز
راس میگی به سن و سال نیس ولی خب یکی همسن ماها موی سپید توی سرش ببینه غصه میخوره و میگه آی پیر شدم
مخصوصا! اینکه اگه خانوم هم باشه

خاطره دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ق.ظ

مراقبمی ازدور،همه
جوره هوایم راداری
بی انکه بدانم..
بی انکه بخواهم..
تو،همیشه کودکانه دوستدارم میگویی!
ومن یک دنیاعاشق بی بهانگی های توام
میدانم چقدرنگرانمی،سربه سرت میگذارم وزمین میخورم
میگویی چقدربگویم مواظب خودت باش!
ومن انقدراین جمله ات راعاشقم که همیشه زمین خورده ام!
سلام مریم گلی خوبی؟؟

سلام خاطره خانم
عجب فعال شدی شما
هم تک میزنه ... هم اس ام اس میفرسته
هم کامنت میذاره
آورین آورین

ستوده چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ

مرسی خوب گفتی مریمی انشالله که همیشه این عشق هم برای ستوده وهم امید ستوده بمونه واز دست دختران هوسباز در امان باشه

ای جانم
کی جرات کرده به امید ستوده چپ نگاه کنه...
اونا رو وللش ستوده جونم...خود عشق رو بچسب که تمام زندگیته
مگه نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد