خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

کی گفته بقیع بارون نمیاد؟؟؟


بقیع شلوغ بود ، یکی با اشکهایش زیارت نامه می خواند ، یکی مرثیه ی هجران می گفت ، صف اولی ها در چشم انداز بقیع غرق شده بودند ، عقبی ها سرک می کشیدند ، چشم انداز محدودی داشتند...اما یک نفر................یک نفر پشت سر همه "درخت" شده بود ، درست مثل یک تکه چوب خشک ، تکان نمی خورد.همه ی چشم اندازش شانه و سر آدم هایی بودکه رو به جلو داشتند....می لرزیدند و می گریستند......اما او تکان نمی خورد.....مثل دیگران حتی روی پا هم بلند نمی شد.....سرک نمی کشید.....ساکن مطلق.....کنجکاو شدم و کنارش آمدم.صورتش را دیدم. پلکهایش افتاده بود روی چشمانش. اما گویی در کویری خشک دو چشمه جوشیده باشد......خیس کرده بود مزارع صورتش را.......چشمه ها ی اشکش روان........خواستم آرام بزنم روی بازوی دست راستش ، بگویم بیا برویم یک گوشه ی خلوت بنشین....که متوجه شدم آستین دست راستش خالی ست.....آستینی که پر شده بود از هوای بقیع.......پر شده بود از "هستی".......

مردی که روی ویلچر نشسته بود به او نزدیک شد. آرام زد به شانه ی دوست بی دستش و صدا کرد.......

ـ عباس !

اسم صاحب آن " دو چشمه ی خروشان" عباس بود........عباس.........

ـ بیا برویم سر مزار ام البنین ، عباس !

عباس گفت : خدایا .....یعنی می شود من قبر ام البنین را زیارت کنم ؟

مرد ویلچرنشین دست چپ عباس را گرفت......راه که افتادند ، دیگر مشخص شد که آن "درخت" ، صاحب آن دو چشمه ی جوشان ؛ نابینا هم هست ...... زمین زیر پایش بند نبود.......

می گفت : تو هیچی نگو ، می خواهم خودم پیدایش کنم......فقط تو فرصت بده.......از صدای گریه ی زائران می فهمم که قبر مادرم ام البنین در کدام سمت دل من است......شاید......شاید از صدای بال کبوتران بفهمم.....چند کلام خصوصی با مادرم دارم.......


پی دلخسته نوشت:هزاران هزار ساعت بنشینم روبروی تصویر ضریح باصفایش...چشمانم را باز کنمو ببندم...پلک بزنم...تمام واژه ها را بچینم کنار هم...قلمم را برقصانم بروی کاغذها...شب و روز ...انگشتانم هی از این سو به آن سوی کیبُرد بچرخند...تا باران نیاید نمی توانم از تو بنویسم... چشمه چشمانم خشکیده اما... به حرمت لبهای عطشانی تو عباس...مداح فریاد میزد مشک هم به حال  عباس به اشک نشست...تو نهایت عشقی عباس...دستان نداشته ات گره گشای عالم است ای حضرت باب الحوائج...

میگویند به نام حضرت مادر حساس هستی ... تو را جان مادرت ...تو را جان حضرت زهرا...ای دست بریده کربلا...دستان گدایی ام را بگیر و خالی از درگهت بازنگردان 

 

پی هشدار نوشت:هر کی امروز حاجت نگرفته تقصیر خودشه،اسم امروز رو باید بذارن روز آرزوها حاجت بگیرین و مطمئن باشین دست خالی برنمی گردین 

 

پی تبریک نوشت:نمیدونم چرا نمی تونم تبریک بگم ولادت حضرت ساقی را...انگار گنگم...لالم ... گیجم از اینهمه عشق ...از اینهمه وفا... یا ابوالفضل 

ولادت حضرت وفا...امید طفلان کربلا...ساقی بی دست...یل رشید حسین...برادر دلیر زینب...حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس رو به همه دوستداران و عاشقانش تبریک می گویم 

البته جا داره همینجا هم روز جانباز رو به همه جانبازان عزیز کشورم بخصوص حاج موسی سلامت و جناب محمد مهین خاکی عزیز نیز تبریک بگم.

نظرات 25 + ارسال نظر
رها شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://www.raha90.blogsky.com

سلام
وبلاگت خیلی ارامش بخشه.

سلام رهای عزیز
ممنونم
خوش آمدی

مریم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

گاهی وقتها کہ بی تابم،کہ پر از بُهت و حیرتم،آرام می نشانی م

حُ س ی نِ درونی م را برمی انگیزے و می گویی اقرأ...

می گویی بخوان تا آرامت کنم...

آن هم نہ آنچہ خود می خواهم کہ هر آنچہ تفأل دستان تو می خواهد
:
مناجات المفتقرین(نیازمندان):..جز فضل تو چیزے مرا بہ آرزویم نرساند و حاجتم را جز تو برنیاورد و گره از گرفتاریم جز رحمت تو نگشاید...
.
.
「سید المتقیـن،اے مقتـداے چهـارم و تکِ زندگی م」

من بہ این دستان ِ تو،بہ این اُبهت آرامشگر دستان تو،

بہ این مناجات هاے تو،بدجور مومن م...

+نشستہ بہ راهت گدائی فقیـر..

ولادت امام سجاد پیشاپیش مبارک

جزیره شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام

پی هشدار نوشت:هر کی امروز حاجت نگرفته تقصیر خودشه،اسم امروز رو باید بذارن روز آرزوها حاجت بگیرین و مطمئن باشین دست خالی برنمی گردین


..........

سلام عزیز
ایشالله که هر چی از خدا بخوای به حق این شبا و روزای عزیز بهت بده
باید از ته دل و با ایمان قلبی کامل بخوای

ر ف ی ق شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ http://khoneyekhiyali.blogsky.com

ابنجا
خلوص و خلسه
به هم آمیخته اند
بگذار چینی تنهایی ام را با طرحی از مخمل ِ کلامت بند بزنم
بگذار بر سرِ ِ من
منِ مسافر ِ دیار ِ رسوایی و
من ِ عابر کوچه های مه آلود ِ ابهام نیز
بارانی از جنس ِ باران بقیع
ببارد

سلام بر مریم عزیز
گویا مقدس وازه ای است برازنده ی تمام ِ مریم های عالم

مقیم آبیِ احساس، عباس

مقامِ گُلچراغ یاس، عباس

بگو با ذرّه‏های تشنه جان

به عشق حضرت عباس، "عباس"

سلام ر ف ی ق عزیز و مهربانی
مقدس واژه ایی است فقط و فقط برازنده مادر مسیح و مادر حسین[علیه السلام]
من کجا و قداست کجا مهربانم؟

بانوی اُردی بهشت شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ

.......

..............
....

......

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ http://www.gole-hamishe-bahare-man.blogsky.com

تبریک به بانوی عشق

سلام خانم گلم
مرسی عزیزدل

طهورا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ق.ظ

یا کاشف الکرب ....
اکشف کربی بحق اخیک الحسین......

حرف سین که شد آخر اسم در عباس
از حسودیش حرف صاد بهم می ریزه

سلام عمه طهورایم
آنقدر از ساقی عشق زیبا گفته اید که سکوت کنم بهتر است
ممنونم مهربانترینم

ساجد یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://sajed110.ir

سلام
سوالی در وبلاگم(در آخرین پست) مطرح کردم خواستم ببینم شما جوابش را میدانید تا راهنمائیم کرده باشید؟
خصوصی

امید یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

اعیاد شعبانیه بر شما مبارک

حاجات تان قبول حق

سلام داداش
بر شما هم مبارک
قبول حق

محیا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ http://rooja.blogfa.com/

تبریک

مشتاق یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام
سلام بر همه اونایی که سعی دارن وفا را از اقاشون یاد بگیرن..تو کارشون مرامشون و رفتارشون بادیگران وفا رو بنمایش بگذارزن..که کسی نگه شما چطور به این اقا اعتقاد دارین و هیچ شباهتی به او ندارین!مگه میشه کسی عاشق عباس باشه و تو زندگیش بی وفا باشه به تعهداتش؟
خدایا بحق اقامون مارو عامل به این حرفا قرار بده..
عشقتون به اقا همیشه برقرار

سلام
ممنونم مهربانم
آنقدر حرفاتون به دلم نشسته که ترجیح میدم به بغض و اشکام اجازه حضور بدم
بازم ممنونم

نازنین زینب دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ http://zendegikon.blogsky.com

سلام مریم جون
مرسی از اینکه سر زدی بهم و مرسی از تبریک تولدت
خیلی برام ارزش داشت

سلام زینبم
خواهش می کنم عزیز
بازم تولدت هزاران هزار بار مبارک خانمی

نازنین زینب دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ http://zendegikon.blogsky.com

خیلی عالی بود نوشته ات
هوای دلم بارونی شد
دلم گرفت از خودم که لیاقت نداشتم...

عالی خووندی
آره منم با خووندنش بغض کردم
چرا لیاقت نداشتی زینبی؟چی شده مگه؟

ساغر دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام مریمی خودمووووووووووووووووووووون
آدرس بلاگ رو ننوشتم میدونی دیگه؟؟
بعد از این همش نت هستم بیا پیشم افتخار بده

سلام ساغری
امتحاناتو دادی دیگه؟خدا رو شکر خانوم گل
چشم میام خدمتتون عزیز

گُلی دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ http://flowerever.blogsky.com/

سلام خانوم گل
میدونی جلوی این همه مرامت کم میارم
اولش بگم اقا قالبت به هم ریخته حسابی
ینی واسه من اینوطریه چند بار رفرش دادم ولی.......

این ایام رو منم بهت تبریک میگمم عزیزم
روحت تا همیشه اسمونی دلت دریایی:*

راستی شما فقط تو لینکای من نیستی
شما توی قلب ما حک شدی خانوم خانوما

سلام گلی جونم
نه واللا! کی؟من؟مرام؟ کجا؟ کی؟ چی؟
قالبم چرا بهم ریخته دیگه؟البته شاید الان که اومده باشی کامنتت رو بخوونی درست شده باشه
این روحت رو که گفتی یه لحظه حس کردم مٌردم گلی
آی قلبم وای قلبم وای اینقدر از این حرف ذوق زده شدم که قلبم کم مونده وایسته...
فدای گلی خانومی خودم بشم

نازنین زینب دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ http://zendegikon.blogsky.com

گاهی وقتا آدما در مقابل محبت یه نفر هیچی ندارن که بگن
الان منم همینطوریم
راستی لینکت کردم
آغاز دوستی ما با تولدم همراه شد
امیدوارم دوستای خوبی باشیم عزیزم

ای جانم...
عجب دوستی مبارکی
من هم شما رو لینک کردم عزیز
چ دوست خوب و مهربوین خدا بهم داد...اینم عیدی امروز...

ستوده دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://sootoodeh.blogsky.com/

سلام بر عطر گل مریم که من هم عاشق بوی گلهای مریمم وهم نام مریم .
شاید برای همین که نام خواهرم مریم هست .
خوشحالم از آشنایی با شما ومرسی که قلبه من را گلباران گلهای مریم کردید .
عید شما مبارک انشالله که هر چی بخوای از ابوالفضل عباس بگیری .

هیچ چیزی نمیتواند من را به گریه بندازه مگر مرثیه خوانی عباس
من که عاشق اویم وهر چه خواسته ام داده .
موفق باشید مریم جان

سلااااااااااااااااااام ستوده خانمم
مواظب مریمت باش خواهری...مریما خیلی خیلی حساس و زودرنجن
اصلا از روز اول خلقتشون یه طورایی یه غم عجیبی باهاشونه
حالا دیگه اینقدر نیست که گلباران بشه اون کلبه خودش یه گل قشنگ به اسم ستوده داره....من فقط یه کوچولو عطر پاشوندم همین
حضرت ابوالفضل خدای ادب و وفاست و حاجت هم میده
برا همین باب الحوائج رو بهش لقب دادن...
ایشالله که همیشه حاجت روا باشی خانمی

بی ربط نوشت:لینک کنیم؟اجازه هست؟دوست دارم بشیم دوتا رفیق جون جونی

belladona دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام عزیزم منم عید میلادابالفضل العباس رو بهت تبریک میگم و امیدوارم که عیدی های توپی بگیریم اینروزا ازشون

سلام بلادونای عزیز
ممنونم ... بر تو هم مبارک
ایشالله هر چی از خدا بخوای بهت بده

زهـرا دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام مریم جان
تبریک میگم این ایام رو
تو این روزا واسم دعا می کنی

سلام زهراجانم
منم به شما تبریک میگم
امید که در پناه خدا و در سایه الطافشان همیشه محب اهل بیت بمانیم
بـــــــــــله عزیزدل دعا هم می کنیم
البته اگر قابل باشم

وفا(امید) دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

یل ام البنین را فقط یک نفر فهمید...خدا....
وفا را فقط یک نفر معنی کرد....عباس....
حالا حتی شیعه نامش را بر سر ژسرش نمیگذارد ...میگوید کلاس ندارد....

سلام امید عزیز
وفا را...عشق را...ادب را ... یکنفر منی کرد...عباس
عجب اسم زیبایی ... چجوری دلشون میاد بگن کلاس نداره؟؟؟

مقداد چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ب.ظ http://northman.blogsky.com

این پست و پست پایینیتو باید بخونم. به نظر قشنگ میرسه منتها الان نه، ایشالا فردا میام پیشت
من هستم، یکی یکی به لینکام میسرم

سلام مقدادی

ستوده پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://sootoodeh.blogsky.com/

مریم جان این چه حرفیست که میزنی تو عزیزی .
دوستی با تو افتخاریست عزیزم تو مانند شاگردانم برایم عزیزی .
اگر دوست داری لینک کن این لطف توست خانومی

مریم پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:30 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

بخدا که خیلی مهربونی ستوده جانم

ریحانه جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ب.ظ

روم سیاه مریمی....بببخش شرمنده خانمی...الان میذارم..باز هم شرمنده

دشمنت روسیاه...خواهش می کنم...چی شده؟چی میذاری؟...من فقط سئوال پرسیدما
وای ریحونی دلم ترکید بخدا
ترسیدم گفتم ببینم چی شده خب
اون فقط یه سئوال بود دختر خوب

مقداد یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ http://northman.blogsky.com

تو بهتر از هر کسی حس این پست رو درک می کنی
میدونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد