خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

یار یعنی تو و یاد چشمان تو...


از کجا من و تو رسیدیم به هم ، نمی دانم... والله نمی دانم ! من داشتم زندگی م را می کردم که یکهو ...

وقتی فهمیدم جز حافظ و عاشقانه های عالم و جامعه شناسی دنیل بیتس و نظریه های کنت و خودکشی دورکیم هم می شود چیز دیگری خواند...

وقتی که فهمیدم می شود در این عالم عاشق ِ تو شد... دمی که دیدم عاشق شده ای ... 

دیدم می شود حتی عاشق ِ عشق شد...

از کجا پیدایت شد در زندگی من نمی دانم ! فقط همین قدر مرا بس که تــو ((یـــار)) ِ دلـــم شدی .

و یــار ...

در فرهنگ واژگان من "یار" کلمه ای است مقدس که تلفظ ش برای هر کسی به کار نخواهد نرفت...

 ((یار)) یعنی اتفاقی پیدا شدن،اتفاقی آمدن در روزهای بی یاری،

یعنی از همان اول حس مشترک داشتن،مشترک بودن،

یعنی حرف زدن چشم ها با هم در دومین دیدار حتی،

یعنی هم فکر بودن،

یعنی فکر کردن به چیزی که دقیقا در ذهن آن یکی ست...

یعنی دوست داشتن،

یعنی تغییر...

یعنی تفال زدن و منتظر نشستن برای تعبیرش...

 یعنی رفتن،یعنی اشک هایی که ته چشم ات حلقه می زنند...

یعنی دلشوره و دلهره وقتی که کنارش نیستی،

یعنی زنگ زدن یک دفعه ای و گفتن همه ی دلهره ات و مطمئن شدن از اینکه "حالش خوب نیست"...

یعنی درست کردن پاتوق و نشستن و فکر کردن به طرح چشمان نجیبت،

یعنی آرزوهای مشترک،

یعنی همیشه ، همه جا ، هر لحظه ، در ذهن و قلب بودن...

یعنی ته ته عشق...

یعنی فهمیدن درد دل،

یعنی فهمیدن سه نقطه ها...

یعنی روان ترجمه کردن سه نقطه ها،

یعنی جواب دادن سه نقطه ها...

یعنی اشک هایی که عشق کنی وقتی از روی گونه ای جمع می کنی،

یعنی در اوج خنده گریاندن...

یعنی شنیدن آهنگی که تو رو یادم میاره

یعنی مردن برای یک پَر!

یعنی نبودن و دلتنگی،

یعنی مثل هیچکس نبودن...

یعنی درد،

یعنی غم مشترک،

یعنی عذاب کشیدن برای رفتن و نبودن...

یعنی یادآوری هرلحظه ی عشق،

یعنی عاشق بودن،عاشق شدن،

اصلا یار یعنی همه ی آنچه که نتوان به قلم کشید و نتوان به زیان آورد...

یار یعنی چشم هایی که می فهمند زبان عشق را...

یار یعنی تـــو...

یار یعنی مجنون ِ تو...

یار یعنی هدیه ی الهی در لحظه هایی که باید،...

یار یعنی من و تو،

یار یعنی چه فرقی می کند...

یار یعنی بوی گندمی موهای تو... 

یار یعنیــ... مثل همیشه،درست وقتی که نباید،لال می شوم و قلمم کم می آورد اما نوشتم که شکر کرده باشم عشق را...

 که یادم نرود خیلی جاها که لغزیدم،سقوط می کردم اگر نبودی...

یادم بماند که با یک پیامک حتی می توانی به اذن عشق،منجی لحظه هایم شوی...

نوشتم که یادم نرود خیلی از لحظه های مستی ام را مدیون تو و عشق و خدای عشق ام...

یادم بماند که یادم داده ای هر رابطه ای حد و مرزی دارد که وسعت و ادامه و گستره اش هم فقط به دست خداست جز آنان که فدائی ِ هم اند...چون تو .. چون من ... چون مـا ...

 دوستت دارم منجی لحظه های تنهایی ام تا هر آن جا که خدا بخواهد...


پی مریمی نوشت:یادته گفتی دعا کن شش گوشه رو ببینم و شهید بشم؟تو فراتر از آنی که برایت بهشت و 6گوشه و شهادت را آرزو کنم...الهی که فـدا شوی و من قاریِ "و فدیناه بذبح عظیم" ات...

نظرات 13 + ارسال نظر
وحید یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.eshgh-jaza.blogfa.com

سلااااااااااام
وبلاگ بسیار زیبایی دارید
به من هم سربزن
با تبادل لینک موافقی
اگه موافقی منو به نام ♥عــشــق و جــزا♥ بلینک و بعد بهم خبر بده تا بلینکمت
موفق باشی
بای

بانوی اُردی بهشت یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:43 ب.ظ

یعنی روان ترجمه کردن ِ سه نقطه ها...

..

سه نقطه ای هست که بتوان روان ترجمه کرد
جز
همان سه نقطۀ مبهم درون چشمانت

امید یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

خوشا به حال شما
چقدر صفای دل دارید

تبریک به همه نیت های پاک و دلهای مصفای تان

سلام برادرم
وقتی از معصومیت از دست رفته سخن می گویید من که باشم که صفای دل داشته باشم؟
تبریک به مهربانی دل مهربانتان

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

مریمی!عزیزم ببخش..تو ببخش شرمنده..

بخدا من دیشب جواب کامنتتو تو وب داداش دادم..هنوز تایید نکردند!

خو من گفتم ریحانه قبلا میمود پیشم و حتما بهم سر میزد
کلی هم با هم حرف میزدیم
اما انگار منو فراموشیده
حالا خوشحالم که هستی خانومی

GoLi یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:54 ب.ظ http://flowerever.blogsky.com/

به نوشته هاتون غبطه خوردم

به زیبایی چشمانت غبطه می خورد آهوی دشت دلم
گلی جونم؟خووندی اون پست رو؟

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

هستم ....هستم

شک نکن..
ریحانه اینجا.ریحانه آنجا.ریحانه همه جا!

فدای ریحانه بشم
الهی که همیشه شاد باشی خانوم گل

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:51 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

راستش داداش راست میگه فسنجون یک غذای خاصه..

من فقط یکی .دو ساله میخورم اونم فقط دستپخت مامانم

اسکواش هم که نیدونم اصن یعنی چی

الان اینا یعنی دیگه آتیش بازی نکنیم ریحونی؟

ریحانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

هه هه هه نبینم سنگر رو خالی کنیم...
نه عزیز ینی اینکه یک جاهایی باید کوتاه اومد..بیا بریم سوزه ی جدید پیدا کنیم..ا

سلام ریحونی
باشه خانومی شما پیدا کن اون سوژه رو ما هم از دور میشینیم به تماشا

محمدرضا دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

یار...
یار...
یار...

سلام محمدرضای عزیز
واژه جا بگذار من محتاج نگاهم

شب های نقره ای دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام مریم جان
چقدر زیبا عشق رو نوشته بودی
چند بار خوندم نوشته ی زیباتو
و واقعن لذت بردم
موفق باشی و همیشه عاشق عزیزم
در پناه خدا

سلام عزیزان جان
میدانم شما بهتر از هر لیلیو مجنونی درک میکنید واژه های دلم را
خوشحالم که بر مذاق احساستان طعم شیرینی کاشته ام

جزیره دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ق.ظ

سلام بر مریم خانم
خوب هستین؟
خدا انشالله نگهدار شما و یارتون باشه
عشقتون مستدام

به به ببین کی اینجاس
جزیره...بزن دست قشنگه رو به افتخارش هوراااااا
ممنونم عزیز
حالا یار کجا بود؟

ریحانه دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

مریم !!!!
چی میگی تو ؟!!!!!!
عزیز دل میگم باید همفکری کنیم یک سری سوژه های سوزنده پیدا کنیم ...که اساسی ضد حال باشیم
میفهمی چی میگم یک چیز در حد ریختن حال و احوال در فورغون
لطفن اینو تایید نکن....پاسخ کامنت بالا رو هم اصلاح کن

ریحانه سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

چرا از دور ؟!!..

چی از دور خانمی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد