خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

شبهای شیدایی... روزهای دلدادگی

تردید درست مثل پیچکی نیلوفری تمام لحظه های ذهن دخترانه ام را گرفته... گاه پای دل می رود بسوی حرم و گاه پای جان می نشیند کنار چشمانش...

نمی دانم بروم یا بمانم...

در هزار توی ذهنم می گردم پیِ یک جواب... جوابی که قرارم باشد و دلم را بنشاند در کنار ضریح پاک نگاهی که جانم به جانش بسته است

جوابم می دهد:سه روز؟ نه بذار سال دیگه!

و نگاهم که رنگ التماس میگیرد...

دوباره پاسخم می دهد: آخه میگی من چیکار کنم با این دل که بیقرارت میشه... مث همین الان که پیشتم وای به حال وقتی که نیستی

همچنان که خیره شده ام به چشمانش می گوید:باشه حالا... اینجوری نگاه نکن می ترسم...

و من کودکانه و معصوم ذوق میکنم و گونه اش را می بوسم...

...

حالا مسافرم...

مسافر دلدادۀ حرم امن خدا...

که اگر پای دل بگذارم و بمانم معتکفم می نامند و عشق معنا میشود در تار و پود جانم...

کوله ام را که بر میدارم بغض چنگ می اندازد ته گلویم... 

مفاتیح توی دستانم می لرزد... این منم؟ به راستی این منم که توفیق یافته ام این شیدایی و جنون را؟

قرآن را می بوسم و روی چشمانم میگذارم... خدایا سپاس که نفس میکشم در حریم امن کبریایی ات!

جانماز و تسبیح... چند کتابچه و کارتهایی از زندگینامۀ شهدا... چادرنمازم... و چند دست لباس...

حالا همه چیز برای بال گشودن مهیاست...

اما هنوز کوتاه است پرهای استجابتم... بالهای خسته ام گنجایش اینهمه سنگینی گناهانم را ندارند...

باید مقیم شوم و سکنی گزینم در مسجدی که تازه یک هفته از افتتاحش گذشته... و ما مهمان تازه رسیده اییم که دلمان عشقبازی با معبود میخواهد...

از ماشین که پیاده شدم نگاهم در نگاه دلتنگش گره خورد لبخند آرامی زدم و به خدایش سپردم...

مسجد بزرگتر از تصور من بود و زیبایی اش خیره کننده... دوستانم را که سالهای قبل هم می آمدند را دیدم و دوباره کنار هم...

و گذشت... به سرعت برق وباد... این سه روز گذشت و سومین روز از این سه روز سریعتر گذشت...

شبهایش همه شیدایی بود و دستان نوازشگر خدا بر سرمان و روزهایش همه عطر معطر تلاوت قرآن و بحث های مذهبی...

و مناجات حضرت امیر که چه کرد با دلهایمان... و زیارت عاشورا که دلمان را برد به بین الحرمین...

و نماز مغرب و عشای سومین روز... غرق در اندوه و دلتنگی... اشک ها که تند تند زدوده می شدند...

و آغوش ها که بروی هم باز میشد و گونه ها که غرق بوسه آشنایی و دوستی می شدند

خداحافظ حرم امن خدا... خداحافظ یا علی و یاعلی و یا علی... خداحافظ شبهای شیدایی... خداحافظ روزهای دلدادگی... خداحافظ ختم قرآن... خداحافظ دوستان آسمانی... خداحافظ اعتکاف...

نظرات 10 + ارسال نظر
رضا جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:25 ب.ظ http://hajv.blogsky.com/

اعتکاف

معتکف

طهورا جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:33 ب.ظ

خوش به حال معتکف...

خوش به حال دلش...

تنفس جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:47 ب.ظ

قبول باشد انشالله
خوش به حالتان ، چقدر این فراغت بال را دلم میخواهد ،سه روز از همه چیز دور !
ما را که دنیا آنچنان به خود پیچیده که سعادت ها ازمان سلب شده !
سلام

قبول حق...
خیلی خیلی حال آدم رو خوب میکنه... اصن حس میکنی سه روز تمام رفتی جایی که تجدید قوا و انرژی کنی
شکسته نفسی نفرمایید بانو
میدانم که دلتان همیشه هم وزن شقایق ها ست رو به سوی خدا
راستی سلام مهربانم

مهدی شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:34 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

سلام . قبول باشه .خیلی هم قبول باشه ولی درکم به اعتکاف نمیرسه و برای همین نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم .

سلام
سپاسگذارم...
یعنی خوشتون نمیاد یا معنی و مفهومش رو درک نمی کنین؟

پدر ژپتو شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:42 ب.ظ

حج طواف دل گشتن است و اعتکاف حج دل است که گرد دل می چرخد و ..اعتکاف کافه معتکف است با خدا به صرف یک پیاله دعای دم کشیده
حجکم مقبول

منِ کمترین کجا و طواف دل کجا؟؟؟
من اگر بتوانم نمازهای یومیه ام را درست بخوانم
اعتکاف هم که بودم فقط دعا میکردم خدایا آدم شوم...
اعتکاف کافه معتکف است با خدا به صرف یک پیاله دعای دم کشیده
چقدر زیبا بود این جمله...
سپاس حضور پُرمهرتان

ری حان شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:29 ب.ظ

عزیزم خوش به حالت :)) چه سعادتی

ما ها رو هم کلی دعا کن :*


پیدا شو شعله کن جانِ پروانه را



عمرِ دیوانه دیری نپاید

سلام ریحانه جانم
خیلی خوش گذشت... آروم و سبکبال شدم
دلم برات تنگ شده بود

مهدی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:43 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

دینی داریم که تمام حرفش وحدت و جامعه ست . نماز اگر به جماعت باشه ثوابش ....
این همه تعابیری که از جامعه در دین داریم .
این همه تعابیری که عبادت و کمک به خلق داریم .
و خیلی چیزهای دیگه ، باعث میشه نگاهم از بریدن از خلق برای عبادت و پرستش حق عوض شه که خود خدا با ظرافت در خیلی از جاها به راه انداختن و باز کردن گره کار مومن یا حتی انسان تاکید داره .
نمیدونم شاید عقل من ناقصه یا درکم پایینه .
نمیدونم شاید یه روز من هم غسل کردم و برای انجام این فریضه معتکف شدم .
نمیدونم شاید هم به تقلید شیخ صنعان معتکف دیر .
تا خود خدا چی بخواد و مقصود اون چی باشه .

اول بگم این دینی که الان توی ایران هستش دین ناب محمدی نیست... دین خودساختۀ آدمهایی هستش که همه چیز رو به نفع خودشون یا تغییر دادن یا انتخاب کردن... مث همین بانکداری مثلا بدون ربا...
بگذریم نمیخوام بحثمون سیاسی بشه...
اما دین ناب محمدیِ اسلام... دینیه که به همفکری،مشارکت،مشورت و با هم بودن تاکید داشته
و اما معتکف که از خلق نمیبُره... تازه به خلق نزدیک تر میشه... (البته شاید شما فکر میکنین طرف تنهای تنها توی مسجد...) اما اینطور نیست حتی همین اعتکاف که میگن سه روز کامل نباید از مسجد بیای بیرون هم براش تبصره گذاشتن که در صورت لزوم تا دومین روز اگر کار واجبی داری میتونی بری بیرون و زود هم برگردی... در ضمن ما توی مسجد تنها که نیستیم اتفاقا اکثر اعمالمون مث همون نماز،ختم قرآن،دعا،بحثهای مذهبی و... به صورت دست جمعی برگزار میشه...
و هر کسی هم دوست داشته باشه با خدای خودش یه خلوتی هم داره... درست مث وقتایی که خودمون توی خونه هم با خدا خلوت میکنیم
جالبه بدونین من اکثراً بهترین و نایاب ترین دوستام رو توی اعتکاف پیدا کردم...
اونجا ممکنه کسی از مشکلش بگه و همه دست به دست هم برای کمکش جمع میشیم
شکسته نفسی هم نفرمایید عقل شما هم کم نیست،شاید مطالعه و تحقیقتون کم باشه که اونم با کمی وقت گذاشتن حل میشه

مهدی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:46 ق.ظ http://catharsis.blogsky.com

راستی یادم رفت بگم هیچ دشمنی هم با این مراسم ندارم .قبل تر هم گفتم شاید عقل من ناقصه یا درکم پایین .
التماس دعا .

من هم گفتم میدونم که مشکلتون کمی بحث و تحقیق و مطالعه اس که به امید خدا حل میشه
محتاجیم به دعا

مامان دخمل طلا یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:59 ق.ظ

قبول باشه معتکف شدنت مریمی
برای ما هم دعا کردی؟

سلامت باشی نرگسی...
برای همه دعا کردم...

فریناز سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:55 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

خوش به حالت

ایشالله سال دیگه هم شما پست اعتکاف می نویسی حاجیه خانوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد