مدتی بود که خدا گوشه گیر شده بود. رفته بود توی فکر...
فرشته ها می دانستند وقتی خدا میخواهد یک حوای ناز با یک قلب فوق مهربان بیافریند اینگونه به فکر فرو می رود...
اما اینبار خدا کمی بیشتر در فکر فرو رفته بود و این نمی توانست نشانۀ خوبی باشد...
شاید میخواست بیشتر دل بدهد به آفریدن...
بالاخره صبح یک روز بهاری دست به کار شد...
صدای تیشه و تق تق کوبیدن و خش خش اره بود که از اتاق آفرینش بلند بود...
صداها ناگهان خوابید...
باز خدا در فکر فرو رفت...
چه میشود این یک پریِ ناز برای بهشت خودم بشود... فرشتۀ آیه های روشن مهربانی...
یا نه یک کبوتر با بالهای زیبا و قلبی کوچک اما به وسعت آسمان...
یا اصلن پیام رسان خوبی باشد برای جهانم... و یا...
دست برد و خواست تکه ای از ماه را بردارد و تا مخلوقش زیبایی مهتاب داشته باشد ... اما نه باید از ماه بهتر شود... اراده کرد و صورتش به ماهتاب طعنه میزد...
خدا به آهو نگاه کرد و بعد خیره به ماهتاب چهرۀ مخلوقش لبخندزنان گفت:آهو حسرت چشمان تو را خواهد خورد...
و اکنون قلب مهربانش که وقتی در سینه اش نهاد تمام فرشته ها به سجده افتادند... مهربانی قلبش را هیچ فرشته ای نداشت...
بعد از نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه ثانیه حالا فریناز آمادۀ هبوط به زمین بود... خدا خودش مخلوقش را لای حریر پاکِ عشق نهاد... و کودک زبان گشود به گریه در آغوش مادرش
تولدت مبارک فرشتۀ ماهتاب خدا
احسن الخالقین ...
تولدت مبارک فریناز جان
مریمی اون اره و تیشه واینا چه ترسناک بود
سلام علیکم
فتبارک الله

سلام عمه جانمـ...
خب آخه میخواستم آفریدن رو به ذهن کودکانۀ خودم به تصویر بکشم
فدای شما
ببخش حقارت واژه های دل را فرینازم
این روزها کمی صامتم و ناآرام...
و بیقرار...
باز هم تولدت مبارک رگبار آرامش
_ رگبار آرامشی و با آمدنت




حس ِ همان لحظه ای را تداعی می کنی که
باران بر گونه ها می نشانَد
من اما
نازدانه ی باغ ِ مهربانی ات می نامم
تو را که
از جنس ِ احساس ِ یک بوته ی ِ نسرینی
سر آغاز ِ تو که
مبدا تاریخ و تقویم ِ مهربانی است ، مبارک
سلام بر مریم بانوی مهربانی های ناب
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای




مرررررررررررررررررررررررریمی
اصن موندم منا
خدای من!




ممنون مریم خوشبوی مهربونم
اصن سورپرایز خیلی خیلی خوبی بود مخصوصا اینکه تو خبرنامم هم نیومده بود و خودم اومدم دیدم بعله
چقدر محشر بود
ممنون
آره اون قسمت تیشه و اره و تلق تولوقه که نوشته بودی گفتم وای مگه خدا می خواسته هرکول درست کنه






بعد بقیه شو خوندم دیدم خدا گفته می خوام دختر بیافرینم دیگه خیالم راحت شد
بازم ممنون واسه همه چی مریمی
همه مهربونیات
وجود دوستای مهربون و خوش قلبی مث شماهاست که باعث می شه همیشه یه جور قشنگی برگردم و زندگی رو ادامه بدم با همه ی سختیایی که داره
عمه طهورای عزیزم و رف ی ق همیشه شفیق حاضر

ممنون از تبریکای قشنگتون
فرینازم... ببخش عزیز
بخاطر یه اتفاق قشنگ توی زندگیم... نمیتونم حضور داشته باشم
به محض خلوت شدن سر میام و از خبر خوش هم حرف میزنم
خیلی قشنگ نوشتی مریمی
چرا به من و نازنین رقیه سرنمیزنی؟
در ضمن تولدت مبارک فریناز جان
سلام
چه تعبیر زیبا و بجایی
فرشته.. با قلب اسمانی..
هر چه هست در همین قلبهای اسمانی است..
قلبهای لطیف..
که در مقابل او نه تنها خاشعند..
بلکع عاشقند..
تولدشان مبارک
و زندگیشان سرشار از عشق
سلااااام
ای بابا تولد بدون کیک که قبول نیست...
سلام مریم عزیز دل ها
چرا دوبار سلام کردم؟
خب سلام سلامتی میاره اشکال نداره :)
تولدش مبارک
سلام دوست من. نمی دانم فریناز کیست ولی تولدش مبارک باشه .