پی نوشت دوست:این پست برای دل زندگی که اینروزا دلش بدجور هوای مشهدالرضا رو کرده،ایشالله قسمتت بشه خانم گل
میشود تو را یک امشبی از حرا گرفت و آهستہ بردت جایی کہ بشود تو را دید
و گذاشتت توے دستِ جبرئیل و منتظر ماند تا بخوانی قصہ ے آغاز را...
میشود امشب تو را با افتخار بہ همہ ے عالم نشان داد
کہ این است آن پیامبرے کہ هم خودش و هم امت اش برنده ے روز محشرند...
میشود امشب تو را گذاشت یک گوشہ ے هستی و رفت خیلی دور!
آنقدر دور کہ بشود انتهاے وسعت ات را دید..اما هرچقدر هم دور،تو بی انتهایی ایها الرسول..
فقط میشود امشب بہ تو و اهل خانه تو پناه آورد..
بہ تو کہ همہ ے آیین و راه ِ رفتن ِ منی..
پی دل نوشت:اصلاً حجم کوچک تصورات ما چہ می فهمد رحمة للعالمین بودنت را..؟قحطی پیالہ ے وجودم،ارزانی ِ آستانت..و تصدّق،اے همہ ے عشق...
پی سفارش نوشت:امشب شب خیلی عزیزیه...شاید شب قدر که میگن امشب باشه...اصلا امشب مادر شبهای قدر ساله...من سفارش به نماز و غسل و دعا و ... نمی کنم...فقط تا می تونین امشب و فردا رو صلوات بفرستین...هر چقدر که می تونین...نیاز نیست که مثلا هزاران هزار دور تسبیح...نه...صدو یه تا هم شد گره گشاست...به هر نیتی هم میشه...سلامتی و ظهور آقا...شفای مریضا... برای دل مریم هم دعا کنین...منم اگه لایق باشه براتون دعا می کنم...
ای حُسن یوسف دکمه ی پیراهن تو
دل می شکوفد گل به گل از دامن تو
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو
آغاز فروردین چشمت ، مشهد من
شیراز من ، اردیبهشت دامن تو
هر اصفهانِ ابرویت نصف جهانم
خرمای خوزستانِ من خندیدن تو
من جز برای تو ، نمی خواهم خودم را
ای از همه من های من بهتر ، منِ تو
هرچیز و هر کس رو به سویی در نمازند
حیران و سرگردان چشمت تا ابد باد
منظومه ی دل بر مدار روشنِ تو...
قیصر امین پور
صندوقچش پر از شکلات شده بود
هیچکدومشو نمی خورد
من همشو خورده بودم
گفتم اگه یک روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرمها اون وقت چی کار میکنی؟
میگفت مواظبشون هستم
میگفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم و من شکلاتمو میذااشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه نه "تا" نه دوستی که تا نداره !!
یک سال... دو سال... چهارسال... هفت سال... ده سال...
بیست سالش شده
اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم
من همه شکلاتامو خوردم
اون همه رو نگه داشته
اون اومده امشب تا خداحافظی کنه
می خواد بره... بره اون دور دورا
میگه میرم اما زود برمیگردم
من که میدونم اون بر نمیگرده
یادش رفت به من شکلات بده
من که یادم نرفته شکلاتشو دادم
تندی بازش کرد گذاشت تو دهنش
یکی دیگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بیا این هم آخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت
یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاش
هر دوتا رو خورد
خندیدم
میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا ندارهمثل همیشه
خوب شد همه رو خوردم
اما اون هیچ کدوم رو نخورده
حالا با یک صندوقچه پر از شکلاتهای نخورده چی کار میکنه؟
اما دوستیِ ما تا داشتــ...
دلتنــــــگی
خیـابـان شـــــلوغـی اســــت
کــه تـو در میــانــــهاش ایـــــستاده بـاشی
ببیـــــــــنی مــــیآیَـــندـ
ببیـــــــــنی مـــــــیرَوندـ
و تـــو همچـــنــانــــــــ
ایستــاده باشــــیـ ـ ـ ـ
استاده باشی
ایستاده باشی
ایستاده باشی
استاده باشی