مدتی ست که دلم میخواد نباشمـ... نه اینکه بمیرمـ یا بروم از اینجا... نهـ... دلم میخواهد بروم جایی که هیچ کجا نیست
شاید همانجا که به قول معروف به آن میگوند "ناکجا آباد"...
جایی که نه این دنیاست... نه حتی آن دنیا... نه جزیره ای دورافتاده... نه بهشت... و نه جهنم...
جایی شاید شبیه شهر پشت دریاهای سهراب...
یا جایی شبیه یک خلسۀ آرام و بی پایان...
جایی که هیچکسی نباشد... خودت باشی و تنهایی ات...
و خدای مهربانت...
جایی که نه دروغ باشد... نه تهمت... نه غیبت... نه ریا... نه قضاوتهای الکی... نه اشکهای تمساحی... نه زبان بازیهای بیخود... نه نگاه های معنادار... نه بغض های کینه ایی... نه...
جایی که شبیه هیچ کجا نیست...
سکوت هست و سکوت و سکوت...
آرامشی از جنس ابدیت...
و لحظه های متبرک به نام و یاد خالق...
و نفسهای عمیقی که ذره ذره زنده ات میکند...
ذره ذره تو را که در هزار توی همۀ امواج منفی روزمرگی هایت گم شده ای پیدا میکند...
همان خودِ گمشده ات...
جایی که لبخند پُرمعناترین لغت فرهنگستان هستی باشد...
و دل پُر باشد از مهربانی و عشق و محبت...
چند روزی که آنجا را خوب زندگی کردی و نفس کشیدی...
و حتی ذخیره کردی برای روزهای مبادای زندگی ات...
با کوله باری از خوبی ها... لبخندها... مهربانی ها... عشق ها... و امیدها بازگردی...
سوغاتیِ سفرت برای عزیزانت قلبهایی پُر از بخشش و گذشت و سخاوت باشد...
و مهم تر از همۀ اینها... ره آورد سفرت برای خودت آرامش باشد و یک لبخند عمیق همیشگی...
چقدر دلم هوای این چنین سفری زده به سرش... کاش باشد چنین سفری...
+تا بازگردم مراقب لبخندهایتان باشید:)
سلام سلام
خوبی؟؟؟[لبخند][لبخند][لبخند]
بدو ...بدو تا دیر نشده...
میدونی چند روز دیگه تولد نفسمه
دارم واسش تبریک جمع میکنم[گل][گل][گل]
منتظرما...دیر نکنی[گل]
Nice!
سلام
آی گفتی مریم جون ...کاش یه همچنین جایی بود و آدم می رفت و به ذهنش آرامش میداد و می آمد ...از این هیاهوهای شلوغ...
باید چشممونو ببندیم و همه ِ آرامش عمیق ِ یه همچین جایی رو تصور کنیم و لذت بیریم ...
به قول دختر من ، خدا امیدو ازت نگیره!!!
سلام بانو!
حس میکنم میتونیم توی ذهنمون بسازیمش و بهش دسترسی داشته باشیم... یه جایی که بهش بگیم دالان بهشت!
آرامش عمیق رو بدجور پایه ام...
خدا امید رو ازمون نگیره
آغوش خدا...
امن ترین جای دنیا
خوب ها همین اند دیگر...مثل تو
گرچه در مهربانی تو آب می شوم
اما حصار امن نگاهت بر دلم
آرامش میدهد
و چه بهانه ای بهتر از این...
برای دوست داشتنت؟!
سلام عمه!
خدا منو بکشه
و ما دلتنگ تو شدیم مریم عزیز دل ها
لیلیای نازنین.... رفته بودم جایی که پُر بود از آرامش و نور
اونجا برات دعا کردم
سفر ِ محالِت به سلامت !
مرسی نگین عزیز...
دلم تنگ شده بود برات
سلام
مثل اینکه راستی راستی به سفری دور رفته اید؟نمیدانم که بافضای مجازی هم قطع ارتباط کردین یانه....واین نوشته هارو میبینید یانه...ولی بهرحال تجربه خوبی است سکوت...شاید بنوعی تلنگری است به خود که همه ما سخت بدان مختاجیم...تا در حالت عادی روزمره گرفتاریم به خود نمی اییم....شوکی باید بماوارد شود..شاید حیات در ما دمیده شود....
امیدوارم این سفر به درون برای شما مبارک باشد...
سفر بخیر!
سلام استاد!
دور که نه ولی خب سفر سفره دیگه! یه بیرون رفتن ساده هم سفر محسوب میشه!... تقریبا بله نت نمی اومدم...
سکوتی که شوک بهمون وارد کرد و دل آروم تر شد در این سکوت و یادخدا
شما هم اشاره کردیه به سفر درون... انگار راستی راستی باید یه سفر هم به درون داشته باشیم...
ممنونم...
به خدا منم دلم خیلی می خواد دور شم ازین خاک غریب. یه گوشه ای که حداقل یک هفته کسی سراغم را نگیرد. کلافه و غمگینم.
ای جانم!
خب چرا نمیری خانمی؟!
برو یه مدت سفر و دور شو از آدمایی که عزیزن برات اما دلت میخوای برای چند روزی هم شده دور بشی ازشون
نبینم کلافگی ات رو
سفر به درون
همان سفر به هیچستان
هیچستانی که فقط در ذهن آدم روزگار من هیچ است
میدانم که میدانی هیچ کجای دنیا حجم مملو از احساس هیچستانت را ندارد قدرش را بدان
از فضایش لذت ببر
با هیچ کس تقسیمش نکن
مبادا ترکی بردارد....
........................
سلام
چقدر زیبا گفتین داداشم!
سفر به درون... اما حس میکنم سفر پرخطری باشه و باید مراقب باشیم و توی این سفر راه رو گم نکنیم
مبادا ترکی بردارد...
راستی سلام