خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

دلم تنگ تنگ است!




یک دنیا حرف داره این دل وامونده م برای تو، برای دلت ، برای چشمات که از همون شب منو اسیر خودش کرد ،
بذار حرفای دلمو بزنم و آروم بگیرم شاید، بذار بگم از دلتنگیامــ...، از بغضمــ... ، از هق هق آروم گریه هامــ...، از اینکه میگی و قسم میخوری دوسم داری اما میبینم با چشمای خودم که نگاهت مال دیگریه، عشقت و احساست مال دیگریه، که مریم گفتنات الکیه و اون حرفات دروغه ؛
نذار باور کنم حرفات دروغ محضه؛ نذار باور کنم که همه چی فقط برای دلخوش کردنم بوده و حتی قسمهایی که میدونی من چقدر روش حساسم قسمهایی که خوردی و گفتی هیچکسو به اندازه من دوست نداری ؛
حالا فهمیدی یه دنیا حرف دارم؟ یک دنیا پر از حرفای نگفته، یک دنیا پر از بغضای نشکفته. تو همیشه کنارمی ، هر جا و حالا اومدم تا بهت بگم که چقدر با تو بودنو دوست دارم و بهم آرامش میده

دلم به وسعت یه آسمون ابری گرفته .

صدایی نیست ،

مأوایی نیست ،

امیدی نیست ،

حتی عکسای یادگاریت هم نتونسته ذره ای از غمای دلمو کم کنه؛ من بودن در کنارت رو میخوام، کاش دوستم داشتی و فقط و فقط منو

من اومدم! اینجا ، کنار دلواپسی های لحظه هات،‌ کنار شعله ور شدن شمع نگاهت ،اما نمی دونم چرا هنوزم که هنوزه دلم آروم نمیگیره...
دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو رو صدا می زنم ؛

از تو چیزی نمی خواهم جز نگاه خالص و نابت که فقط برای من باشه و بس، جز دستای مهربونت ، جز نگاه آرومت ،

قلب پاکت رو که مدتهاست در سرزمین نسیان دلم گم کرده ام.

این شبا حضورت رو در کلبه خیالم میآرم، وجودت رو با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم پنهان می کنم ، چشمامو باز نمی کنم تا شاید بتونم تصویرت رو بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالیستــ...

پی مریمی نوشت:عزیزم حسادت نکن ، این که بعد از تو بغل گرفته ام ، زانوی غم است!


نظرات 32 + ارسال نظر
سارا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ق.ظ http://sm19.blogfa.com

واییی مریم جونم ناراحت نباش.......والا نمیدونم چی بگم!
زندگیه ماها همش شده دلتنگی و غم و سکوت.....
امیدوارم حال روحیت بهتر بشه عزیزم[ناراحت][بوسه]

وای سارا، قربونت برم که همیشه اولین گلی که بویید میشی در گلستان دلم ... هیچی نگو خانمم من اصلا وقتی تو رو نگاه می کنم وقتی می بینمت آروم میگیرم عزیز دل
زندگی همه همیشه اینجوریه اما کی این دلم آروم میگیره سارا؟ کی اشکام به خنده تبدیل میشه؟ نمیدونم واللا
آره قشنگم اهی که همه آروم بگیریم در پناه نور خدا

مشتاق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ق.ظ

سلام
چقدر زود دیر میشود؟فکر نمیکردم اینقدر فاصله شده.. اومدم دیدم چند پست گذشته!! همینجوریه که یه وقت میبینیم دیگه همه چیز تموم شد و رفت و باید کار رو رها کرد...میدونید دنیا با دلتنگی شروع میشه و با همون ادامه پیدا میکنه و با همونم تموم میشه... بهمین خاطره که فقط یه چیز میتونه این دل خسته ادم رو ارام کنه.. این عطشش رو پاسخ بده این حرارتش رو کاهش بده.. این .. و اونم همون خداییه که بقول خودتون بیشتر از همه تنهاش میذاریم!! ولی جالبه که اون اصلا ما رو رها نمیکنه!! قربونش برم چقده بزرگه..خواستنیه..تک تک !!!دلتون همیشه با یادش شاد باشه...
ممنونم که لطف میکنید..

سلام استاد
چقدر حرفاتون آرومم کرد
ممنونم بیشتر از این سخنی نمی گویم تا خدشه ای به آنها وارد نکنم
بزرگوارید

دانیال شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.danyal.ir

خیال نکن از شناسنامه دلدادگیت ، تنها اسمت را میدانم
نه مریم ؛ من هر روز تو را میبینم اگر چه مرا نمیبنی !!

قد می کشم
از پشت شیشه های مات ندیدنت
از شیشه های پنجرۀ خیالم
از رخصت نایافتۀ کلماتی که
تنها بر گوشه های دفتر چشمانم جاری می شوند!
و فقط برای دل تو می سرایمشان
رسیدنت بخیر برادرم!

سایه شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

حتما چشمهاش می بینه این همه دلتنگی رو . نگران نباش مریمی

شب را از ذهن پنجره خط بزن
با آن هزاران فانوسی که
در سر انگشتانت سوسو میزند
فدای شما

سحر شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ http://acnc.mihanblog.com/

سلام ...
چقدر با احساس حرف میزنی ..یه وقتایی هم باید اعتماد کرد ...باید صبور بود ...البته میدونم که سخته ...
این پست رمز دار رو ندیدم اینجا ..رمزشو لطف میکنی؟
پی مریمی ات هم فوق العاده بود ..

بر بام دلم آویخته ای
تا قنوتم را
به سمت آبی لحظه هایت رهنمون کنی
سلام سحری
صبر... صبر... صبر... چه واژۀ غریبیست این صبر
چشمای توام فوق العاده س

جوجه اردک زشت شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ

سلام
دلتنگی این روزگار مسریست
نمی دانم در برابر رنجش دلتون چی باید بگم؟
تنها آماده ام دلم را قربان کنم تا بدانی عیداست ولبخندتان این فضا را پر کند

قدر هرکس به اندازه دل اوست

وقتی دانه های ریز حرفت را می خوانم
کبوتر می شوم
زخم های دیرسال کتفم را فراموش می کنم
و می پرم تا به هوای دلت برسم
رنجش دلم فدای یک چرخش نگاه الیاسینتان برادرم

sadegh یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ http://ashkehghalam3.javanblog.com

سلام صاحب خانه



در شهر چشمهایت جایی برای عاشق شدن هست ؛پلکهایت راباز کن ؛ دلتنگ نگاهت شده ام؛ ؛ماهی دلم قلاب شده ی دست دلدار ست ؛من مست از بوی زلف ؛نگارم هنوز....


افتخار بدهید با هم تبادل لینک داشته باشیم

مــــــــــــــــــــــــوفق باشـــــــــــــــــــــــــــــــید
خــــــــــــــــــــــــــــدانگهـــــــــــــــــــــــــــدار

سلام!
صاحب خانه نیستم اما صاحب دل که هستم
باعث افتخار است حضورتان و بودنتان
لینک شدید بزرگوار

مهرداد یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ

خدا رو شکر هنوز توی این دنیا تکه گاهی وجود داره تا آدم دلشو به اونا تکیه بده و سبک بشه خوش بحالت مریم...

سلام مهردادی
بله تکیه گاه هست اونم چه تکیه گاهی اما این ما هستیم که به این تکیه گاه اعتماد نداریم مهرداد
حالا چرا خوش به حالم اونوخت؟

مادمازل شرور یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

عزیزم نگران نباش دنیا همینه
دلمون تنگ میشه واسه کسی که دوس نداره مارو

نه دیگه نشد
باید دلمون برای کسی تنگ بشه که دوسمون داره
منم الان دلم برای داداش حسینم تنگ شده خیلی هم تنگ شده
اندازه دل یه مورچه شده

یکتا دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ http://adi-nadi.blogsky.com

اللهیییییی
عزیییییزم....
هر چی خدا بخواد....
هیچ وقت خدا واست بد نمیخواد...

سلام یکتای بی همتایم
ممنونم که آمدی و سر زدی خانومی
خودتو ناراحت تکن خدا بزرگه
فدای تو خانم گل

بی اجازه،نامحسوس،بی انکه بدانی واژ دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ

حالا اجازه هست؟
سلام مریم احساسهای ناب.ازوبلاگ قبلی ات،حرفهای معطرت رامیبویم ونوشته های بارانیت پراز طراوتم میکند..
خدایمان،نهایت عشق،همواره تسکیندهنده دل بی قرارت...
پوزش به خاطرورود ناخوانده ام_خاطره

جون من دوربین مخفیه؟
ولی صدایت و بویت آشناست
مریم احساسهای ناب...از کی شنیده بودم اینو؟
عذرت پذیرفته نیست باید بگ کی هستی

مادمازل شرور دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ق.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

منم دلم واس داداشم تنگ شده خیلیییییی ولی.... :(

به دلم رجوع کن ای باران لحظه های تنهایی ام
برادر را آنجا خواهی یافت

بی اجازه...! سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام عرض شد
اگه اشنا به نظرمیام احتمالا قلب مهربونت حظورمو احساس کرده.
خب حالا کی هستم؟خاطره-20ساله ساکنه زمین.عاشق ادما خصوصا ازنوع مریمش_خدا برایم کافیست وکشف کردم.خواندنی بود واژه واژه هاشو نوشیدم-اما دیدم بی اجازه شاید مریمو خوش نیادکامنت گذاشتم(حالا اجازه میگرفتم دیگه چه عجله ای بود!!_شرمنده) حالا عذرم پذیرفتنیست؟؟سلام عرض شد
اگه اشنا به نظرمیام احتمالا قلب مهربونت حظورمو احساس کرده.
خب حالا کی هستم؟خاطره-20ساله ساکنه زمین.عاشق ادما خصوصا ازنوع مریمش_خدا برایم کافیست وکشف کردم.خواندنی بود واژه واژه هاشو نوشیدم-اما دیدم بی اجازه شاید مریمو خوش نیادکامنت گذاشتم(حالا اجازه میگرفتم دیگه چه عجله ای بود!!_شرمنده) حالا عذرم پذیرفتنیست؟؟

علیکم سلام عرض شد
قلبم حظورتو حس نکرده بلکه حضورتو حس کرده
اما خاطره در خاطرم نیست آنهم 20 ساله ساکن زمین
نه پذیرفتنی نیست که نیست هنوز به یاد ندارم چیکار کنم خو؟

طهورا سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ق.ظ

مریمی عمه دلتنگی تو به حقه مگه میشه دل دلتنگ دلدار نشه ٬
این جور غما کنج دل ادم آروم می شینه هر چند وقت یه بار صداش در می آد می دونی چرا آخه حتما اونم دلش برا تو تنگ می شه

مریمم فکر نکن عمه نمیاد می آم ٬ولی وقتی دلتنگیتو می بینم دلم میگیره میرم که دوباره با دل گشاده بیام
راستی مریم گفتی چای بلد نیستی دم کنی خب همینه که اینجوری دلتنگ می شی دیگه پاشو پاشو برو ببینم چیکار می کنی

سلام عمه مهربونم!
باید صبور باشم و آروم بگیرم باید صبر پیشه کنم
دلتنگی هیچوقت دلش برایم تنگ نمیشود آخر او همیشه با من است
عمه باشید و سر بزنید و مرا با کلامتان آرام کنید
نه باور کنین بلد نیستم هیچ جور هم نمی تونم
نسکافه درست می کنم مثل عسل آه بیا و بنوش ببین چقدر خوشمزه س اما برای چایی شرمنده نقطه ضعف بدیه بخدا - اونم برای یه دختر ایرانی و اصیل مخصوصا بعد از ازدواج که حدس میزنم مشکل بزرگ زندگیم خواهد بود

nazgol سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ق.ظ http://khoneyenazgol.blogfa.com

قشنگ نوشتی.
امیدوارم هیچ وقت این حال و احوالی رو که نوشتی حس نکنی..سخته

قشنگ می بینی!
حس نکنمـــــــــ؟ خانمی من الان درست وسط همین حال و هوام!!!

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام

حاضر

سلام به اسفند
سلام به بهار
سلام به فروردین
سلام به الیاسین
سلام به ماه
سلام به مانا
سلام به روح پاکترین بنده صالح خدا
سلام به جوجه اردک عزیز
شما همیشه حاضرید اینجا میان انارستان دل خسته من

بی اجازه.. سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ

سلامی چو بوی خوش اشنایی،اخه من این نوع حظوررودوست دارم!
هیوای من!خو...معلوم که منوبه یاد نمیاری چون اصولا شما منو نمیشناسی من وبتو درلینک دوستان دیدم خواندم(امید که توضیحات کافی بوده باشه)
حال عذربرای ورود بی اجازه ام!وکسب اجازه برای خوانش وبت؟؟ودادن دست دوستی؟؟ خدایم نهایت عشق نگهدارت

خو کمی خوب شد
فقط کمی
حالا که میخوای دوست بشیم اسم واقعیت و آدرس وبلاگ و یه عدد کپی شناسنامه و کارت ملی و رضایت والدین بیار
بررسی کنم اگه شرایطشو داشتی دوست میشیم
خدای نهایت دلداگی منم همراهت

sadegg سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://ashkehghalam3.javanblog.com

سلام مریــــــــــــم خانــــــــــــم

از اینکه به باغ دلم سر زدی واز دلنوشته هایم دیدن نمودی بسیار سپاسگذارم


امادر مورد شعر / همین جور کفش ها را که دیدم

بعد ظهر این دلنوشته را برایشان سرودم

با افتخار لینک شدی...................خدانگهدار

سلام
خواهش می کنم
شعرتان زیبا بود من اغراق نکردم واقعا
موفق باشید
لینک شدید

a سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ http://didareashena.blogsky.com

سکوت سرد

دراین فصل بی برگ، خمیازه بیداری می کشد

درختان در هجرت بادها بستر می تکانند

و از شکاف دیوار زمان بهار را سرک می کشند

.

.

من سالهاست برای تماشای بهاری ترین فصل

تمام پنجره های بی شکیب را به غروب دخیل بسته ام...
-------------------
نوشته هاتون سرشار از احساس و زیبایی اند
قلم تون خیلی روونه زنگ خاصی داره
موفق باشید

توِهُم نبودنت را
به بالهای وحشی باد بستم
تا آنرا از پیش چشمم دور کند
با هر باران چشم به راه توام
با هر لبخند خورشید
صدای آمدنت طلوع م کند
-----------
ممنونم از نظر لطفتون به خط خطیهام
دل اگر تنگ باشد زنگ خاص غریبی می زند واژه هایم
موید باشید

سعیده سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ http://s73.blogsky.com

سلام مریم بانو..
دلت تنگ نباشه عزیز..
مراقب دلت نه...مراقب احساست باش
باشه؟

طبیبانه بر بالین دلم نشسته ای
و روح آشفته آنرا دست نوازش می کشی
از این روست که بعد از تو
در به روی هیچ شاپرکی باز نخواهمـ کرد
دلی که باقی نامنده اما چشم باید لاقل مراقب باشم احساسم به بازی با کودکان تقدیر نرود
چشم

فریناز چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ

ترانه های بهاری می تراوند
از دهان کلمات...
دوست دارم
از بهاری تازه سرشارت کنم

فریناز چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ

بذار اونی که داره میره با خیال راحت تر بره...

همیشه نمی شه با سرنوشت جنگید
یه جایی نلافی می کنه!

زندگی تا وقتی باهاش خوبی باهات خوبه مریمی
باهاش راه بیا...

اونم بی دل نیست...اونم قسماش الکی نیست ولی شاید چاره ای نداره...

اگر تو نباشی
روزهایم را فرو می پاشند
تلنگرهای مرموز ناشناس
فدای فریناز خودم
چقدر خوشحالم که هستی خانومی
خدا رو شکر که می بینمت

نگین چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

سلام مریمی

عزیزم چه قدر قشنگ از احساسات گفتی . درکت کردم و حس کردم چه حسی داری منم این روزا رو تجربه کردم

ایشالا هرچی صلاحه بشه ...

غصه نخور :*

همیشه دیر است برای آمدنت
در برگ ریز این همه باغ
نشانی ات را از کدامین پرستو بگیرم؟
سلام نگین درخشان دلم
مرسی عزیز چقدر از حرفات آروم گرفتم
هر چی صلاحه بشه ... هر چی صلاحه بشه... هر چی صلاحه بشه
توکل بر خدا هر چه خدا خواست همان میشود

دانیال چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://www.danyal.ir

انکار روشنایی خورشید ممکن است ...
وقتی چشمانت به صفحه دلم دوخته باشد

نذر کرده ام اگر نگاهت را بیابم
هر شب بر آستان دلت
نماز وتر نسیم و شفع شکوفه بخوانم!
ای کاش بدانی
که نماز من
سجاده در سجاده
تو را می جوید
ای که چشمانت قبله دل خسته ام

نازی چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.gole-hamishe-bahar.blogsky.com

لبخند بهانه ایست برای زنده بودن
لحظه هات سرشار از این بهانه

عزیز دلم ناراحت نباش
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند

امشب سجاده نشین دلت شده ام
یادت را با دانه های نامت
تسبیحی ست در دستان دلم!
ای جان!خودت میگی مردان روزگار نازی جون!
من که دخترم چی من باید چیکار کنم؟

نازی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.gole-hamishe-bahar.blogsky.com

حالا شما اون یه کلمه مردان رو نبین تو نظر بالایی

تو همت دخترونشو نگه دار

نمیشه آخه خانمی
سخته
مردان رو میشه مگه ندید؟
ولی همت دخترونه رو همیشه داشت
اونم من که مثل مرد وایستادم قوی و با دل و جرات

سایه پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ق.ظ http://shadowplay.blogsky.com/

سلام مریم جان
صبحت به خیر . خوبی عزیز ؟!

از چشمانت مهربانی می تراود
من خودم را با نگاهت
به مهمانی پونه و یاس دعوت می کنم
که لبهایم با آوردن نامت
خوشبو شده اند
فدای سایه بانوی خودم بشم
صبح توا بخیر عزیز

صادق پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ http://fazlisadegh.blogsky.com

سلام خونه دار!
چقدر زود خونه ها خالی میشن
خونه ای خوبه که همه توش رفت و اومد داشته باشن ؟!
دل شما خانوما قبرستونه هرکی می اد باید بمیره ولی شاید...
اما دل ما اقایان هتل 5 ستاره ! هر کی بیاد ...

هومهر پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ب.ظ http://kolbe1rani.blogfa.com

سلام وب زیبایی دارید خوشم اومد
خوش باشید
راستی با اجازت از این پستت استفاده کردم

صادق پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://fazlisadegh.blogsky.com

خانوما وقتی نمی دونن چی باید بگن و وقتی حرفهاشون تموم میشه از شکلک استفاده می کنن این طبیعیه!!

بی اجازه.. جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ

سلام.
_وب نداشته باشم نمیتونم سر بزنم وکامنت بزارم؟؟
_من بی بهانه میبویمت مریم..
_من دویدم تاتو اما نرسیدم به چشمهایت...
_دلت پرازطراوت عشق ودلدادگی بهاری...

سلام
- اینمه وب ندارن اما نظر میذارن ولی خب دیده شناخته ان
- من گل نیستم که ببویی مرا آنهم بی بهانه
- چشمهایم بروی تمام خاطراتم بسته اس
- دلمــ
معرفی نمی کنی؟

بی اجازه.. جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام.
_وب نداشته باشم دیگه نمیشه سربزنموکامنت بزارم؟؟
_من بی بهانه میبویمت مریم.
_من دویدم تاتواما نرسیدم به چشمهایت...
_دلت پرازطراوت عشق ودلدادگی بهاری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد