کلاغ پـَر...؟؟
نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...
نگاهت پـَر ......
خاطراتت هم پـَر
صدایت ؛پـَـــر
کلاغ پـَر..!؟؟
نه
کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...
جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر
من هم ...
پــَـــــر
حالا تو مانده ای و کلاغ ؛
که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید
پی تفکر نوشت:بیچاره چوب کبریت کوچک ...آتش از سرش شروع شد ولی بر جانش افتاد .... فکرت را مراقب باش.
تمـام لحظہها را بایـد بہ نمـاز آیات بیاستـم؛عمرےست کہ هر ثانیہ "تو" در حال ِ خسوفی ...همہاش خسوف...همہاش خسوف، بی روے تو چہقـدر میشود دوام آورد؟
.
.
رحمی اے ماه