خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

لطفا برای چند لحظه هم شده لبخند بزنید :)

سلام به روی ماه همه تون

اینروزا یا بهتره بگم ماه هاش که یه غم غریب بر فضای بلاگستان سایه انداخته و هر وبلاگی که بری حتماً بی برو برگرد از غم و ناراحتی رنج میبره؛جالبه هر چقدر هم تلاش کنیم به خنده و طنازی اما باز اون غمه مث اکلیل پاشیده شده رو دلامون و حتی ناخواسته مهمون واژه هامون میشه؛تو بلاگستان غم چمبره زده  دلا رو به خودش مشغول کرده؛ همینجور که داشتم مطالب یه سایت رو می خووندم بعد از مطالهع سایت به این نتیجه رسیدم خندۀ هر چند به تبسم می تونه برای چن دیقه هم که شده دلا رو آروم کنه..در انتهای مطلب چنتا لطیفه گذاشته بود که من دیدم تنهایی خووندن و آروم شدن لطفی نداره برا همین گذاشتم که شما هم بخوونین و دور همنی کمی بخندیم

پس بسمـ الله


1.دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!


2.یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم


3.بعضی آدما آنچنان گنج های بی بدیلی هستن که باید حتما دفنشون کنی 


4.موقع فوتبال نگاه کردن 80 دقیقه می نشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای می بینی بازی دو دو تموم شده.


.5موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.


6.دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مساله خاصی نیست، مساله خاص از اونجا شروع می شه که: سوسکه ناپدید می شه


7.نمونه سوال های رایج توی همه خونه ها:

این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه؟

چی از جون این یخچال بدبخت می خوای؟

کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته؟

کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده؟

این موقع شب با کی حرف می زنی؟

چشمات در نیومد پای این کامپیوتر کوفتی؟

کی غذای منو خورده؟


8.سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش


9.امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم 50000 تومان

یه 10 هزار تومنی داد!

سه تا پنج هزار تومنی داد!

پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری!

یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!

طفلی خودشو کشت 50 تومن منو جور کرد


10.اینقدر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد.


11.دوغ قبول!

شیر کاکائو قبول!

آبمیوه پاکتی قبول!

اصلا نوشابه هم قبول!

آب معدنی رو دیگه برا چی تکون میدی؟

همش همونه!


12.شش ماه به دوستت مهربونی می کنی، خوبی باهاش، هر کاری میگه می کنی که بفهمونی دوستش داری… دو روز که اعصاب نداری، میگه: حالا شناختمت


13.اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می خونم خواننده اشتباه میخونه!دقت کردین!؟


14.الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه، از نظر پدر و مادرتون، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتر از شما بیکار می شینه


 15.من هر روز، از خونه که بیرون می زنم رو یه کاغذ می نویسم «امروز قراره بمیرم» که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…


 16.دقت کردین اگه انگشتت با تبر قطع شه، دردش کمتره تا اینکه با کاغذ بریده بشه؟! دقت کردین؟


17.دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو! دقت کردین!؟

وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!


18.بابای شما هم جلو تلویزیون خوابش می بره بعد تا تلویزیونو خاموش می کنی بیدار می شه میگه چرا خاموشش کردی؟

 

19.یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم میشد روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور می کشیدن!
یعنی در حد رو مبلی پذیرایی!
این روزا وقت نمیشه بدبختو خاموش کنیم خنک شه!!!


20.یه گلدون میخری ۱۰۰هزار تومن، هر روز دمای هوای اطرافشو اندازه می گیری
به دقت بهش آب معدنی میدی، بعد دو هفته خراب میشه!
اونوقت پیاز، تو سردترین و تاریکترین قسمت خونه درختچه میشه!


21.من : مامان شام چی داریم گشنمه
مامانم خطاب به بابام: شما شام میخوری ؟
بابام : نه
مامانم خطاب به من: من که شام نمیخورم بابات هم نمیخوره، خودت پاشو یه چیزی بخور
سه تا تخم مرغ نیمرو میکنم، میام میشینم پای سفره شروع میکنم به خوردن که:
بابام: نمیدونم چرا گشنه ام شد، من فقط یکی دو لقمه میخورم
خانم شما نمیخوری؟
مامانم: من؟ نمیدونم… حالا یکم میخورم دیگه

نظرات 28 + ارسال نظر
مشتاق سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ب.ظ

سلام
دستتون درد نکنه .
جالب بود!
چقدر خوبه کخه ادم بتونه لبخند بر لب داشته باشه..
و کاری کنه دیگران هم برلبانشون لبخند بینشینه..
انشاا.. همیشه اینچنین باشید

سلام استاد
قابل شما رو نداشت
چقدر دوست دارم هر طور شده دل کسی رو شاد کنم و لبخند بشونم رو لبای کسی
سایه تون کم نشه

امیر سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.amirrzm.mihanblog.com


سلام. خوبین؟ خیلی بامزه بود مخصوصا این:

13.اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می خونم خواننده اشتباه میخونه!دقت کردین!؟
چند تا شم همون غمی رو که گفتین همراهش داشت. زندگی با غم همراهه چه می شه کرد. نه؟

سلام امیر خان
ممنونم شما خوبین؟
خوشحالم خوشتون اومد
بله یارو خیلی خنگ یود دیگه فکر میکرده آهنگه اشتباهیه دیگه یکی نیست بهش بگه خنگ خدا خودت داری اشتب می خوونی
بله دیگه زندگی همینه چ میشه کرد؟

فرداد سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ب.ظ

جالب بود ...با اینکه قبلا خونده بودم بازم مزه داشت...
راستی دایی
وبلاگتو که باز می کنم حس می کنم قالبش خیلی آشناست!
برای تو اینطور نیست گل مریمی؟...
قبلا وبلاگ تو عکس این دختر مخترا رو داشت..

سلام دایی
خو باید آشنا باشه آقای محترم
شما که دایی فرداد منو نمی شناس و منم که خواهرزاده اشم
خو بچه حلال زاده به داییش میره
منم به داییم رفتم دیگه
کدوم دختر مخترا؟
میگم به نظرتون ناراحت شده؟که از رو قالب داییم تقلید کردم؟

گُلی چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ب.ظ http://flowerever.blogsky.com/

لبخند زورکی آخه

سلام گلی جونم
نه خانمی اگه دوست نداشتی نخند
ولی یه کاری کن که لبخند بشینه رو لبات
آرامش بگیری

ریحانه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com





مادمازل شرور چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ http://madmazelsharur.blogfa.com

خیلی باحال بودن
دستت درد نکنه

قابل شما رو نداشت خانوم

بانوی اُردی بهشت چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ

دستت مرسی

سرت مرسی

طهورا چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

ممنون مریمی این خواهر زاده هام رو من چقدر دوست دارم ...
لبخند روی لبانت حک بادا

سلام عمه!
خواهرزاده؟ منظورتون کیا هستن؟
همچنین شما مهربونم

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.gole-hamishe-bahare-man.blogsky.com

خیلی باحال بود...دستت درد نکنه مریمی

قابل شما رو نداشت خانمی
خوشحالم که خوشت اومده

محیا پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ http://rooja.blogfa.com/

دیشب وبتو خوندم خدا مرگم بده کامنت نذاشتم !!!!

خدا نکنه خانمی...ئه ئه این چ حرفیه آخه

ماهان پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

خاطــــرات خیلــے عَجیبنـــد
گاهے اوقاتــــ مےخَنـــــــدیمــ به روزهایے کــہ گریـــہ کردیمــ
گاهے گریـــہ مے کُنیمــ به روز هایے کــہ خَنــــــــدیدیمــ
خوبی خواهری؟

عجب کامنتی ماهان
تو خوبی؟
چ خبر؟

محیا پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://rooja.blogfa.com/

سلام مریمی
عالی بود میشه راجبه هر کدوم یه نظر گهربار بگم
1.مگه رانی آناناسم هست !!!!!
2.دقیقا
3.زیادی فلسفی بود
4.یا پرسپولیی باخته
5.یا سر و کله یه مورچه پیدا میشه که قدم به قدم تعقیبش میکنی موقع امتحانا انگار همه جای خونه پر از گرد و غباره طاقت نمیارم کتابو پرت می کنم می چسبم به جاروبرقی
6.به علت مورد قبلی با سوسک خیلی آشنایی ندارم ولی همینطوره
7.ای جانم ...این نوشته رو باید با آب طلا نوشت
8.هیچ وقت از برگه سفید استفاده نکردم بعد از امتحان همراه خودم میاوردمش برای اسم فامیل
9.
10.واقعا
11.
12.جمله ای که وقتی یه کاریو درس انجام نمیدم مادرم میگه
13.
14.این بچه ی همسایه ی نفرت انگیز
15.
16.بله دقت کردم
17.بی برو برگرد
18.خودم این سوالو می پرسم
19.یادش بخیر ...داداشم همیشه رو این موضوع تاکید داشت و هر بار از مضرات گرد و غبار می گفت ...راستی حالا کاورا کجاست
20.به یه گلدون خیلی توجه می کنی نفستو میگیره تا یه برگ جدید رو کنه به جاش گل لاله عباسی ...هر سال از ریشه جداش می کنیم سال بعد قشنگ تر گل میده
21.عکس این قضیه

الان نظرت راجب من چیه ؟؟؟

نطرم اینه که تو چرا اینوخت شب بیداری بچه
نظرات گهربارت توو حلقم

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام
این چندمین باراست تلاش می کنم نظر بذارم ایمد که بشود دیشب خنده ماسید برلبم با عدم درج نظر
لبتان پراز رانی آناناس

خوبی آبجی

سلام داداش
عیب نداره همینکه هستین و سایه تون بالا سرمونه خودش کافیه
میگم داداش رانی آناناس کمی گرون نیست؟
همون پرتغال بهتره ها
خوبم الحمدلله

بانوی اُردی بهشت پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:12 ق.ظ

سرت مرسی رو تا حالا نشنیده بودم!

اون سوسکه توی اتاق خواب رو خداییش راس میگه.. تو ایام امتحانا یه بلایی سرم اومد تا عمر دارم از هرچی سوسکه متنفرم!!!

سوسکای ملعون!

حالا بشنو
خیلی افتضاحه...اما من وقتی سوسک دیدم چشم ازش برنمیدارم
اونقدر دنبالش میرم تا بگیرمش و
سوسکای خوشمزه

مشتاق پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام
گاهی یه سلام خالی هم میتونه ادم رو شاد کنه
درسته؟

سلام
گاهی حضور یه عزیز هم میتونه ده ها برابر دل آدم رو شاد کنه
درسته؟

طهورا پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ

آخ مریم جان اون روز با یه جمع ۳۸نفره رفتیم امامزاده هاشم (ع)بعدشم ......(آیکون گیج خوردن)الان که جوابتو خوندم خودمم این جوری شدم
منظورم برادرزاده بوده ها باور کن

واااااااااای عمه خوش به حالتون، منو هم دعا کردین؟
خواهرزاده...میخواین از این به بعد بهتون بگم خاله؟
میدونم مهربونم...

زهـرا پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام مریم جان
مرسی عزیز

سلام زهراجانم
خواهش می کنم عزیز قابل شما رو نداشت

ریحانه جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.theosophist2.blogfa.com

وقتی کتاب های تاریخ

نمی دانستند

چشمت آغاز قتل عام مغول هاست

من دو ماهی سیاه را

در تنگ آب می انداختم



و سر سختی ام را تحویل می دادم به «سال بد»

چون سربازی

که آیه الکرسی اش را

به دستهای دشمن.



حالا تمام اردوگاه های جهان اتاق من است

و نگهبان

با لبخندِ از پیشانی ام سردتر

دیر فهمید که تناسخ

عاقبت دردناکی ست!





می نشینی

پای سفره با چشم های خون

و موهای شانه زده

بی آنکه

ماهی قرمزی در کار باشد!



از ایمان بخشایشی


...........................................
مریمی تو هم مسافرتی ؟!

حالا تمام اردوگاه های جهان اتاق من است
چقدر زیبا بود ریحونی
مرسی خانمی
نه عزیز
همه اعضای خانواده رفتن سفر الا من
دلمم بدجور تنگه عزیز
کاش باهاشون می رفتم

امین اتاقک جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com



20 باحال بود

دستت درد نکنه

سلام امینی
20 درست مث درست کردن موی شما پسراس
میشینی یه ساعت مو درست می کنی بعد با یه نسیم همه چی بهم میریزه
قابل شما رو نداشت

امین اتاقک جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

نه کی گفته موی ما با یه نسیم بهم میریزه؟!

"...و خدا تافت را آفرید!"

اگه کسی دست نندازه تو موهامون بهم نمیریزه! (جملۀ مبهم نکته دار خفن با ایهام پایانی و ایجاز در ابتدا به همراه تناقض و اشارۀ غیر مستقیم به طبیعت اصن یه وضی.. )

چرا من بارها دیدم که یه کوچولو که نسیم بیاد کلاه گیس پسره از سرش افتاده
حالا شاید به زور تافت و ژله و چسب مو و واکس مو بشه یه کاریش کرد
آخ امین من عاشق این کارام
وقتی داداشم یه ساعت جلو آینه می ایستاد و موهاشو درست میکرد و کلی بهشون میرسید یهو میرفتم و همه دست رنجشو خراب میکردم آخ می خندیدم...آی می خندیدم به قول خودت اصن یه وضی

مشتاق شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
صبح اولین روز هفته تون بخیر...که آخرین هفته ماه شعبان نیز هست..دعا کنید انشاا...خداوند در باقیمانده از این ماه مارو ببخشه..تا از برکات ماه رمضان بیشتر بهره ببریم..

سلام استاد
صبح شما هم بخیر..ایشالله که هفته خوبی در پیش رو داشته باشید
بله درست می فرمایین آخرین هفته شعبان و از یک سو دلتنگ و از یک سو مسرور
دلتنگ برای خداحافظی با ماه پرخیر و برکت شعبان و مسرور برای نزدیک شدن به ماه عشقـ
قدم بر چشمان من نهادید مهربانم

حبیب... شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ب.ظ http://www.tekehayedel.mihanblog.com

سلام...غمت ازهرچه شادی دلگشاتر...

سلامـ...
بالاخره صفر و یک ها تبدیل به واژه ها شدند؟؟؟؟؟
دلتنگتان بودم برادرم

ثنائی فر شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام مریمی مهربان
خیلی جالب بود و قشنگ
حال و احوالت چطوره

سلام خانوم ثنایی فر
کجایین شما عزیزدل؟
خوشحالم که هستید که مسبب لبخند بر لبتان شدم عزیزمهربان

بانوی اُردی بهشت شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

مریم میدونستی تو برنامه نویسی یه الگوریتم هست که کار خود پرداز رو تحلیل میکنه و اسمش هم الگوریتم حریصانه هستش.. الان که دوباره متنتو خوندم متوجه این خود پرداز و الگوریتمش شدم..

حریصانه به این معنا که خودپرداز نمیاد همه ی 50 هزار تومن رو ده تومنی بده یا دو تومنی یا هزاری..
میاد از هر کدوم یه مقدار میده که کاربر واسه استفاده مشکلی نداشته باشه..
و یجورایی واسه دادن پول به کاربر یا همون مشتری حریصانه و منطقی عمل میکنه..
به همین خاطره که از هر اسکناس یه مقدار مشخص که خودش این مقدار رو تنظم میکنه به کاربر میده..

الگوریتم حریصانه؟
نمیدونم واللا البته که این یه لطیفه بود ولی من هروقت از خودپرداز پول برداشتم 50 تومنی هم بهم داده منظورم 50 هزاریه
ولی خب بوده روزایی هم که اینقدر پول خورد هم بهم داده باشه و درمورد منم حریصانه برخورد کنه

امین اتاقک شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ http://otaghak.blogsky.com

نگین

باز تو زیرنویس ندادی؟!

مریم= رخت آویز

ثنا یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ق.ظ http://angizehzendegi.blogfa.com

سلام من بخاطر اسم انجا اومدم از وبلاگ جوگیریات

خیلی بامزه بود ،خیلیییییییییییییییییییییییییییی.عالی بود.حالمون خوب شد دمت گرم.بازم ازینا باشه خوبه
در کلبه منم بازه

سلام ثنا خانوم گل
خوشحالم که خوشت اومده و خنده رو مهمون لبات کرده عزیز
بازم بهم سر بزن
من شما رو لینک کردم
حتما میام خانمی

بانوی اُردی بهشت یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ب.ظ

آقا امین یادم رفت..

بابا بخدا تا تونستم ساده و روون توضیح دادم که!

* مریمی به منم شده خیلی وقتا تراول بده اما خب اون روش پول خورد میشه همون حریصانه که توضیحشو دادم.

آقا امین! نگینی یادش رفته شما ببخشین
منم حالی شدم دقیقآً تو یه کوچولو خنگ میزنی ما چیکار کنیم؟

مرسی عزیزم که توضیح دادی؛میدونم

مقداد چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://northman.blogsky.com

ایشالا که غم و غصه های بچه ها ی روزی تبدیل شه به خوشی و شادی ;)

اوه اوه چ رسمی!
سلام مقدادی!
ایشالله که همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد