سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم؟! دوره فرزند سالاری که میگن همین دوره اس دیگه این مریمِ ما مدتیه هی پیشنهاد درست کردن وبلاگ به ما میده ، اما از اونجا که بالاخره سنی از ما گذشته و عرصه رو باید برای شما جوونا خالی کنیم پیشنهادشو رد کردیم خلاصه اصرار از اون انکار از من بالاخره قرارمون بر این گذاشته شد که مریم کلید خونه شو داد به من و منم به مدت (چن روزشو نمیدونم) یه پست مهمون چشمان مهربان شما هستم و اگه تعداد نظرات و استقبال شماها به (...تا) [قراره تعدادشو نگم تا تقلب نشه] برسه من یه وبلاگ بزنم. القصه از همین الان بنده خودمو بازنده اعلام می کنم... از اینا بگذریم و بریم سراغ پی نویس ها:
پی نویس اول:
تمام ارزش معنوی این پست تقدیم به برادرهای مهربان و خواهرهای عزیز مریم و دایی فرداد (که نه خواهر هستن و نه برادر بلکه به گفته مریمم مثل یک دایی واقعی مهربان و دوست داشتنی هستن) و همچنین
همچنین
همچنین
پسر گل و نازنینم جوجه اردک زیبا که بارها و بارها با لطف و مهربانی اش من و خواهر کوچکش را وامدار خود نموده و نیز این افتخار را شامل حال من نموده اند و مرا پدر خطاب کرده اند
چیزی که لایقش نبوده ام و نیستم
خداوندگار روح پدر و مادر عزیزشان را قرین رحمت خود و با پیامبر و اهل بیتش محشور بگرداند
چهت شادی روحشان الفاتحه مع الصلوات
پی نویس صمیمیت:حالا برای اینکه من بازنده بشم شماها باید بهم کمک کنین چطور؟! خب معلومه نظر نذارین بلکه م من رفوزه بشم و این مریم گلی ما هی گیر نده بابا وبلاگ بزن... بابا وبلاگ بزن
فدای مهربانیتان
حق یار و نگهدارتان
اهه آبجی کتمان نکن مگه نگفتی از تربت مناطق عملیاتی میدم و...مبلغی زیر میزی
میدم که ...
حالا شما چند میدید من نظر نذارم
تربت رو قراره برای خودش بیارم وقتی اینو گفته راست گفته
اما متاسفم چون فکر کنم تمام موجودیش سه یا چهار میلیون تومن ناقابل باشه اونم به کدومتون بده دیگه خودش میدونه
ولی من واللا تمام دارییم همین دل فرامهربونمه اونم تقدیم به شما
خوبه؟
اهه آبجی کتمان نکن مگه نگفتی از تربت مناطق عملیاتی میدم و...مبلغی زیر میزی
میدم که ...
حالا شما چند میدید من نظر نذارم
فکر کنم دیگه خوابت میاد پسرم
برو بخواب عزیزدلم
برو بخواب بابا جان! که دیگه دوتا دوتا نظر نذاری
برو شبت خوش
خوابای پولی که مریم قولشو داده ببینی
قربونت بشم من
عزیزدل خودمی پسر مهربانم
دل فرامهربون ارزشش خیلی بیشتر از پوله






یعنی ....چه اشتباهی کردم ...یعنی نباید نظر بذارم
الان من یکی دیگه ام یواش از در خونتون رد میشه زنگ میزنه وفرار...
شبه عینک آفتابی خوبه آخه نور چراغها چشمم رو میزنه...
دل فرامهربانم ارزش مهربانی دل تو را دارد یا شاید هم ارزش دل تو بیشتر از دل من باشد
اونوخت نظر نذاری منم دیگه نخواهم بود
و جواب مریم رو هم باید خودت بدی که چقدر از نبودنت ناراحت میشه
الان تو خود گل پسر خودمی و مهمون دل تنهای این شبهای من
فدای چشمای تو بشم
نور دل توئه که چشمها رو متحیر کرده
بابا من منصرف شدم
وبلاگ نزنین
فکر کنم تمام مخاطبای من دوستای مهربونم بیان پیش شما و منو فراموش کنن
ای وای که خودم کردم لعنت بر خودم باد
حالا دیدی گفتم بذار من نیام
اصلا حالا که اینطور شد من هستم و وبلاگ هم میزنم
مهربونِ بابا مخاطبای تو بخاطر توئه که اومدن
میدونم شوخی می کنی
فدای تو دخمل گل بابا
آبجی مریم این حرف رو نزن ...قسم خوردم بر مهر برادری وخواهری پایبند باشم به پاکی ومهر پس هرگز گمان مبر فراموش خواهی شد
قصد ما آتیش به پاکردن بودن ...بسم ا...
نبینم ناراحت شی
پول ما رو کی میدی
این بهانه خوبی برا عوض کردن افکار عمومی نیست
به به لحظه لحظه بیشتر مهرت در دلم بیشتر میشه
چقدر خوشحالم که مریم ی برادر به پاکی باران و به مهربانی یاس داره
بذار خودم وب بزنم ببینم کی جرات داره اونجا آتیش به پا کنه
نه مریمِ ما دلنازک هست اما ناراحتیش فقط مال چن دیقه اس
فکر کنم رفت بخوابه
ولی شماره حساب بدید تا این دل فرامهربون خودمو بریزم به حسابت
شبت خوش پسرم
سلام...سلام..سلام
سپاس.
ازاونجایی که منوجزء دختراتون محسوب کردین.سرتاپاذوقم پدری
تبریک.منتظروبتونم!
_حسن توهمیشه درفزون باد.خطاب به پدربزرگوارومریم گلی
علیک سلام علیک سلام علیک سلام
از اونجایی که یه دختر مهربون مثل تو دارم منم خوشحالم دخترم
تبریک بابت چی اونوخت؟
حسن کی بید هاااااان؟
موفق باشید.
سپاسگزارم
سلام

دل فرامهربونتون رو قبلا ریختید به حساب دلم
این خزانه پرآرامش جایزه ایه که از بانک برنده شدم
سند دلم شده به نام شما
سلام پسرم
دلت همیشه شاد به خنده های نمکین الیاسین
کدوم بانک؟ عجب بانک باحالیه
زنده باشی پسرم که دل منو پر از آرامش کردی
سلام عمو جانم!
من با شما هستم اما میخواستم که بگم دلمون براتون تنگ شده
و امروز نهار خونۀ شما بودیم و جاتون سبز بود
دف بود و سه تار
اما هیچ کدام دل به ساز نمی دادند
بهانه دستهای مهربان شما را می گرفتند
سه تارتان از دوریتان اشک ریز بود
کی برمیگردید ان شالله
سلام پسرم
آخیییییییییش یکی بالاخره طرف من شد
کجا بودی تو توو این مدت؟
خوش امدین عموجان
دف که فقط کار خودته قدرت دستای من از دف نوازی خارجه
اما سه تار رو خودمم دلتنگ بودم
وقتی دلم میگیرد همدم تنهایی هایم
یکی دو ساعت دیگه راه می افتیم و تا شب منزل هستم البته بامداد بگم بهتره چون به هوا و جاده مطمئن نیستم
دست حق نگهدارت پسرم
سلام عمو جونم
اما من با مریمی هستم
مریم جون پشتت هستم محکم برو جلو نترس
مراقب خودتون باشین عمو
امروز جاتون خالی بود اینجا
خیلی دلمون براتون تنگ شده بود
می بوسمتون از دور
ای شیطون بلا
چشم مراقبم
برمیگردم به زودی
عجب شعر قشنگی. دست بابایی مریم درد نکنه
منتظر مطالب قشنگتون هستیم مشتاقانه:)
حالا اسم واقعیتون چیه مادام
دست شما هم درد نکنه برای اینکه سر زدین
چی بگم قرار بود نباشه ولی شد
جهت بالا بردن تعداد کامنتها (حالا چن تا باید باشه؟)


میخوام خاطره خنده دار امروز رو بتعریفم براتون
رسیدیم خونه تون این داداش شکموی من بو کشید و گفت آخ جون قورمه سبزی
خلاصه سفره انداختیم و از اول خوردن نهار تا آخرین لحظه همه ش از غذا تعریف کرد
به به چه خوشمزه س ... چه بویی ... چه طعمی ... چه رنگی ...
خلاصه مثل ندید بدیدا هی خورد و تعریف کرد
و آخر سر گفت زنعمو شما دست پخت به این خوشمزگی دارین موندم چرا این مریم اینقدر ریزه میزه اس
حالا مریم رو ببین مرده بود از خنده
زنعمو هم نه گذاشت نه برداشت گفت واللا مجتبی جان این دستپخت من نبود
من خونه نبودم و نهار امروز با همه مخلفاتش افتاد گردن مریمی
داداش شیطون من اون لحظه داشت دوغ میل می فرمود و با شنیدن این حرف زنعمو چنان دوغ پرید تو گلوش که تا چن لحظه نفس نمی تونست بکشه
آروم که شد گفت یعنی اینهمه تعریف کردم از دستپخت مریم تعریف کردم؟
وااااااااای که همه مون غش کرده بودیم
خلاصه جاتون خالی عمو
خیلی خوش گذشت
تو به چن تاش کاری نداشته باش فضول خانم


جدی؟! عجب با حالی بوده اون لحظه
قورمه سبزیای مریم یه چیز دیگه اس
ولی چقدر خندیدین!!!!!!!!!!!!
سلام
خسته سفر نباشید خدا قوت
به نوبه خودم از همه همراهانی که با صرف قورمه سبزی آمدند تاآمار بازدیدکننده ها به صد برسه کمال سپاس را دارم
سلام
ممنونم خستۀ سفر نیستم ، خستۀ راه سفر دل هستم
بله وقتی آدم یه پسر گل داشته باشه خیالش از بابت همه چی راحته
منم از همۀ دوستانم سپاسگزارم
قابل توجه اهالی بلاگفا بلاک اسکای او ور اسکای اینور بلاگ زمین بلاگ آسمون بلاگ

به هوش باشید
به گوش باشید
در پایان صد کامنت به بیشترین شرکت کننده جایزه نفیسی از سوی بابای مهربون مریم خانم اهدا می شود
بگوش باشید به هوش باشید
حالا جایزه اش چیه مام شرکت کنیم
سلام عرض شد

تبریک بابت اینکه میخواین وب بزنین دیگه!
اما...حسن همون بیدکه درشما ومریم گلی سرشاره
دلتنگی ماروبه مریم گلی برسونید.
سلام

هنوز نزدم بذار وبلاگ زدم بیا وب خودم تبریک بگو دخترم
آهان حٌسن... نه حَسن
مریم هم به شما سلام می رسونن
بابای مهربون از سفر نرسیدن؟
تورامن چشم در راهم
فدای چشمات بشم
نرسیده اومدم سراغ کامپیوتر
دلم برایت پر می کشید
بی زحمت این جایزه من رو بدید تا برم
پول تبانی رو که ندادید
پول جایزه بیشترین شرکت کننده رو بدید...یه پرس از قرمه سبزی
مریمی با شما هستن
بذار برم ببینم برای خودم چیزی مونده؟
آخه مرد حسابی برای تبانی هم پول میگیرن؟ لاقل یه ویلایی ماشینی خونه ای؟ خوبه حالا آلرژی داشت به تبانی
آخ جون قورمه سبزی
آخ جون قورمه سبزی با دلستر با طعم هلو
دوغ ...نه چون سردی ام میشه
کی بیام جایزه ام رو بگیرم؟
آخ قربون تو بشم من دلسترهای ما لیمویی ان معمولن
خب دوغ بخور بعد از اون یه استکان چای نبات یه عرق نعناع بخور
هر وقت اومدی قدمت سر چشمای من پسرم
چشم هایم که بسته بود
سیاهی بودوسیاهی
سکوت بودوتنهایی
وضوکه گرفتم بایادخدا
نوررالمس کردم
دنیادیگرتاریک نبود
حتی پشت چشمهای بسته ام
مهربان پدرم نظرتون درمورداین نوشته چیه؟
تنها فقط وضو گرفتن نیست دخترم
باید عاشق بود و دو رکعت نماز شیدایی خواند به درگاهش
باید غم در دلت نهان باشد و اشک مهمان چشمانت
چشمهایت را که ببندی نمی توانی ببینی هر آنچه که باید دید
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
ولی اگر تمام تاریکی های دنیا دست در دست هم دهند تا نور یک شمع را از بین ببرند قطعا نخواهند توانست، اندیشه ات باید مثل یک شمع همیشه روشن باشد
ممنونم دخترم
قرمه سبزی رو نگه دارید من تابستون دعوتم کردستان عزیز
یک هقته سقز و پنج روز مریوان میام اونجا تا جایزه ام رو بگیرم
من برنده شدم
میگن خانگرمز جای باصفایی
بی زحمت قرق کنید بریم از بز کوهی عکس بگیرم
تابستون؟ کردستان؟ شما؟!
نه دیگه نشد فقط سقز و مریوان نه ... اینجا هم باید بیای پسرم
وگرنه از همین حالا یعنی از همین ساعت وقتی که برم خونه وسایلمو بر میدارم با چادر مسافرتی و میرم جلوی ورودی مریوان یا سقز بیتوته می کنم تاااااااا تابستون که وقتی بیای بیارمت بیجار ! حالا میای یا نه؟
اوه خانگرمز ... یکی از جاذبه های گردشگری و مناطق حفاظت شده همدانِ عزیز درست گفتم؟
اگه شکارچی ها بذارن عکس هم می گیریم
خو پس ما با یکی از بزهای کوهی خانگرمز رو میگیرم و نگه میداریم تا شما بیاین جلو پات قربانی کنیم
سلام اقای پدر
امید است ک حالتون خوب باشه
واییی شما خیلی خوب نوشتین ک ....راستی من از همه جا بی خبر بودم و گرنه خیلی زودتر خدمت میرسیدم
سلام خانم دختر - یکی دیگه به دخترام اضافه شد-
اگه حالی مونده باشه بله خوبم
خوب نوشتم؟ این یکی دوخط رو میگی خوب؟
عیب نداره ، چه بهتر بلکه نظرام به حد نصاب نرسه که رسید
ولی خوش اومدی به هر حال
ب نظر من دست خطتتون بد نبود .....اخه کاغذی ک خط نداره نوشتن توش سخته
من از طرف حافظ از شما سپاسگذارم ک ما رو به شعری از حافظ دعوت کردین
با عجله نوشتم... امکانات نبود... خانه نبودمـ... بیابان بود و خاک و خون و اشک و آه...
دستخطی بود که قابل نداشت دخترم
و اینکه خدمتتون عرض کنم ک کامنت گذاشتن من بدون هماهنگی قبلی از جانب مریم جونم هستش....خالصانه س ...بی ریاس....
ریا ک نشد نه؟
ب من همینطوری فی سبیل الله یه جایزه ای چیزی بدید...مریم قول قورمه سبزی رو داده...شما هم یه اقدامی کنین....و البته من دوس دارم از هر دوتون جایزه بگیرم.....من باز میگم کامنت خالصانه....
و اینکه خدمتتون عرض کنم تو هم می تونستی در یه کامنت تموم حرفاتو بگی دختر جون
و دیگه اینکه خیلی تابلویین که بدن هماهنگی بوده کاملاً معلومه
جایزه فی سبیل الله که نمیدیم ولی خب چون دیر اومدی فعلا یه رب سکه بهت میدیم
ربش رب تبرکه و یه دونه سکه بیست و پنج تومنی
برای جایزه از مریم هم میدونم تبانی کردین باید از خودش بگیری
بله بله خالصانه بی ریا خعلی تابلویین دختر گلم
سلام بابای مهربون
برای شرکت درجشنواره تاتر بین الملی مریوان و تاتر شهروندی سقز خواهم آمد اگر عمری بود باید برای عرض ادب خدمت برسم که برایم عزیز هستید
یه سر باید بیام چنگ الماس و زرشکه رو باید ببینم ...مجوز ورود به منطقه حفاظت شده ام دارم باید قوچ زیبای بیجار رو ببینم
و
سلام پسر مهربون
تئاتر بین المللی مریوان... نشده تا حالا بریم و ببینیم از نزدیک اما خب در رسانۀ ملی حرفش می شود کلی خوشحالم که این کردستان هم افتخاراتی به این بزرگی دارد
نهار قورمه سبزی خواهیم داشت و شام نیمرو
خوشحال می شوم... ولی خودمونیم خوب همه جای شهر ما رو می شناسی
خیلی عالیه...خیلی عالی میشه... چ شود؟!
و؟!
سرکار خانم سارا خانم
برنده مسابقه من شدم و از آنجایی که شکمو هستم اصلا از قرمه سبزی نمیدم کسی بخوره
کسی نخونه:
آبجی مریم این پول ...مارو نمیدی؟
سارا خانم پسرم با شما هستن به حرفش گوش کنین


مریم من که نخوندم باور کن این اوباما بمیره اگه من خوونده باشم که پولشو باید بدی
سلااااااام پدر
به خاطرحرفای بارونیتون(توج کامنت قبل)که به دلم طراوت بخشید ممنونم
من بی صبرانه منتظروبلاگتونم
سلام خاطره جان!
بابا دیگه اینجا نمیان
قرار شد تو وبلاگ خودشون ژاسخ مهربانی همه شما عزیزان رو بدن
اما خو سرشون شلوغه به محض فراغت وبلاگشونو اماده می کنن