خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

وای امان از دل زینب


بالم شکسته از پرم چیزی نگویم

از کوچ پر درد سرم چیزی نگویم

طوفانِ سخت، باغمان را زیر و رو کرد

از لاله های پرپرم چیزی نگویم

وقت وداع آخرت عالم بهم ریخت

از شیون اهل حرم چیزی نگویم

آتش گرفتن گرچه رسم و سنت ماست

از چادر شعله ورم چیزی نگویم

بگذار سربسته بماند روضه هایم

از ماجرای معجرم چیزی نگویم

آن صحنه های سهمگین یادم نرفته

افتادن از روی زمین یادم نرفته

از نعل اسب و بوریا چیزی نگویم

از آن غروب پربلا چیزی نگویم

در عصر عاشورا النگوهایم گم شد

از غارت خلخال ها چیزی نگویم

گفتم به تو انگشترت را در بیاور

از ساربان بی حیا چیزی نگویم

در کوچه های کوفه ناموست زمین خورد

اصلا شبیه مجتبی چیزی نگویم

شاگردهایم سنگ بارانم نمودند

از چهره های آشنا چیزی نگویم

بی آبروها چادرم را پس ندادن

از این به بعد روضه را چیزی نگویم

حتما خبر داری مرا بازار بردند

آنهم منی که بیشتر چیزی نگویم

از درد پهلم لحظه ای خوابم نبرده

از گریه هایم تا سحر چیزی نگویم

دیدم ملعون تر از شامی یزید است

از جملۀ باشد به بعد چیزی نگویم