خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

دلبستگـــــی یا رهایی؟!

بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی. 

اما رازش را نفهمیدیم. 

به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.

به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت گریستیم و باز.... نفهمیدیم.

به کیف صورتی گلدار...

به دوچرخه آبی شبرنگ...

بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.

چقدر این درس "تنهایی" تکرار شد و ما رفوزه شدیم.

این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هرروز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم.....

افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم

نفس از کسی قرض نگیریم

قرار از کسی طلب نکنیم

عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم

دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم

به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم.

دربند نباشیم....

رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم.

عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم.

بند ناف را خوب نبریده ایم....

به مویی بند ست...

تمامش کنیم!

___________________________________

پی نوشت مریم:چقــــــدر دلم برای اینجا تنگ شده بود

پی نوشت آرامش:سلام، حال دلم خوب است،لاقل بهتر از قبلترهاست.

نظرات 1 + ارسال نظر
طهورا سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 07:20 ب.ظ

چه خوبه این متن

سلام عمه جانم
خوش اومدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد