خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

ای چشم های من ، نمازِ دیدنِ تو !

 

  

ای حُسن یوسف دکمه ی پیراهن تو

دل می شکوفد گل به گل از دامن تو

جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست

گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو

آغاز فروردین چشمت ، مشهد من

شیراز من ، اردیبهشت دامن تو

هر اصفهانِ ابرویت نصف جهانم

خرمای خوزستانِ من خندیدن تو

من جز برای تو ، نمی خواهم خودم را

ای از همه من های من بهتر ، منِ تو

هرچیز و هر کس رو به سویی در نمازند  

حیران و سرگردان چشمت تا ابد باد

منظومه ی دل بر مدار روشنِ تو...  

قیصر امین پور

زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است


این روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است

باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است

لکنت گرفته پلک تو در بین آن کوچه

این راز سربسته ست افشا کردنش سخت است

چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته

مقداد می دانست که وا کردنش سخت است

دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت

فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است

حالا که داری خواهشی تابوت می خواهی؟

اسباب مرگ تو !؟ مهیّا کردنش سخت است

با غسل زیر پیرهن فکر علی بودی

زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود

فهمید دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است

یوسف رحیمی


پی درد نوشت:تو و دیوار و در... الله اکبر/چه رخ داده مگر؟ الله اکبر/صدا آمد که «یا فضة خزینی»/گمانم که پسر... الله اکبر


دلخوشانه نوشت:همیشه دلم به مستحبی خوش بوده که جوابش واجب است آقا!!!

السلام علیک یا صاحب الزمان

آجرک الله یا بقیة الله

اولین پستِ نود و یک مزین به نام آخرین منجی

  

اولین جمعه رو به غروب است کی میایی؟

 

غروب جمعه گذشت و نیامدی... باشد!

نخواه اینکه جهانم پر از بدی باشد

 خـودت حسـاب بکـن، احـتـمـال آمـدنـــت

بـرای جـمـعـه‌ی بعـدی چه درصدی باشد؟!

کجاست قطعیّت جمـعه‌ای که مـیآیـی؟

چــقـدر بـایــد بـا جــمعه «شایدی» باشد؟

دوباره هـفتـه‌ی زجـرآوری شـروع شــده

بــر ایــن عــذاب نــبـاید که سرحدی باشد؟

نـبـــایـد آیــــا در جـاده‌هــــای آمــدنـــــت

نـشـانی از «تو» و از «آمدن» ردی باشد؟

کجاست جمعه‌ی سبزی که صبح آن مثلِ

هــمـان کـه حـرفـش را بـا دلـم زدی باشد؟

کجاست جمعه سبزی که بشـکـفد در آن

گلی که عطر و شمیم‌اش «محمّدی» باشد؟


یا اباصالح المهدی



 پی تشکر نوشت:بعضی وقتها اونقدر دچار احساسات می شی که نمیدونی چجور بیانشون کنی بخاطر همین دلت سخت میگیره و حس می کنی اونطور که باید و شاید دلت آروم نشده و حستو انتقال ندادی وقتی دوستانی به مهربانی بهار و طراوت شبنم داری که تولدت رو در اوج فراموشی ها به یاد دارند و برات تو کلبۀ قشنگشون جشن تولد میگیرن اما تو واژه های دلت اونقدر کم هستن و حقیر که نمیدونی چی بگی و چجوری تشکر کنی فقط خیلی آروم ساده مثل همیشه از ذوق بغض می کنی دو قطره اشک از چشمات میاد پایینو کمی سبک میشی بعد سعی می کنی بهترین واژه ها و کلمات رو برای انتقال حست انتخاب کنی اما باز هم دستان احساست پر از تهی می شود و فقط میتوانی بگویی: 

سایه بانوی مهربانم ، دایی فرداد عزیزتر از جانم ، نرگس خوشبویم ، داداش روح الله بزرگوارم ، فریناز نازنینم ، و سعیده دختر بارانم قد احساس من به مهربانی شما عزیزان نمی رسد مرا و واژه های محقرم را ببخشایید امید که در شادیهایتان جبران کنم  

چی بگم دیگه بخدا از خجالت و شرمندگی دارم اب میشم خودتون تا آخر خط رو بخوونین!!! 

در آخر از تمامی عزیزانی که به هر نحو در وبلاگ این دوستان و در وبلاگ خودم کامنت تبریک گذاشتند تشکر می کنم و امید دارم به شرط حیات بتوانم گوشه ای کوچک ازمحبت های بی دریغتان را جبران کنم

 

مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد

چشم انتـــــــــظارم 

 

 جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد

نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد

بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم

مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد

شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت

فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد

کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز

می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد

یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت

یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد

هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها

تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد ... 


 

پی دلی نوشت:آقا در این زمانه ای که ما را به هیچ می فروشند! نمیخری کنیزی مولا؟! آقا منم مریم... خاک پای گریه کنان بچه های هیئت امام علی دانشگاه... چای ریز و کفش جفت کُن هیئت محبان رقیه ات! آقا دلم به جمعه های مسجد ولیعصر خوشه و به زیارت عاشورای دم غروبش ... آقا نکنه از درگاهت بیرونم کنی ... آقا نکنه حسرت کربلا رو به دلم بذاری

دلم هواتو کرده منو ببر به کربلا

یاد چشاتو کرده منو بخر تو رو خدا

اگه تو رو نبینم دق می کنم میمیرم

وقتی دارم میمیرم سراغتو میگیرم

عیب نداره ... صبر می کنم ... اصلاً دیگه از این به بعد تو خلوتم که باهات بشینم درددل میگم آقا باشه ... منم خدا دارم ... درسته بدم... روسیاهم ... چه بگی برو ... چه بگی بیا... بازم میگم دوستت دارم به همه روسیاهیم با همه بدبختیام بازم جار میزنم آی حسین فاطمه دوستت دارم با دوری حرمت میسازم با دلتنگی بین الحرمین میسازم این دلتنگی رو ازم نگیر آقا... عیب نداره بازم میگم اگه تو کربلا راهم ندادن ... اگه نتونستم حرم عباس رو ببینم ... میگم دلم گرفت میرم پیش امام رضا سر رو سنگ حرمش میذارم و عقده دل وا می کنم میگم همه رفتن کربلا و من جا موندم... جا موندم... جا موندم؛ همه رفتن شش گوشه رو دیدن من ندیدم ندیدم ندیدم 

آقا نذار حسرت به دل و ناکام از دنیا برم. حسین جان! بیا و رحم کن به این کنیزت و امضا کن دعوتنامه کربلاتو براش ... آقــــــــا!

به تو قشنگی خال تو صلوات هر دم و ساعتی

لب ما و قصۀ زلف تو، چه توّهمی چه حکایتی

تو و سر زدن به خیال، چه ترحمی چه سخاوتی

به نماز صبح و شبت سلام، به نور در نَسَبَت سلام

به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی

وسط «الست بربکم» شده ایم در نظر تو گم

دل ما پیاله لب تو خُم، زده ایم جام ولایتی

به جمال، وارث کوثری بخدا حسین مکرری

به روایتی خود حیدری چه شباهتی چه اصالتی

«بلغ العلی به کمال» تو «کشف الدجی به جمال» تو

به تو قشنگی خال تو صلوات هر دم و ساعتی

شده بر دو چشم تو در ازل یکی از شراب و یکی عسل

نظرت چه کرده در این غزل که چنین گرفته حلاوتی

تو که آینه تو که آیتی تو که آبروی عبادتی

تو که با دل همه راحتی تو قیام کن قیامتی

زد اگر کسی در خانه ات دل ماست که کرده بهانه ات

که به جستجوی نشانه ات ز سحر شنیده بشارتی

غزلم اگر تو بسازی ام و نی ام اگر تو بنوازی ام

به نسیم یاد تو راضی ام نه گلایه ای نه شکایتی

نه مرا نبین رصدم نکن و نظر به خوب و بدم کن

ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی


پی نوشت1:شعر از غلام صرافان بود

پی نوشت 2:خوشا به سعادت آنهاییکه اهل سحرند و در قنوت نماز شبشان ناله کنان و با اشک الهی العفو می گویند و ذکر هر دم نیم شبشان "هذا مقام العائذ بک من النار یا رب" است و خوشتر آنهاییکه در قنوت نماز وترشان اللهم عجل لولیک الفرج گویند و به روی جمال همچو ماه یار لبخند می زنند

پی نوشت 3:من هم به بلاگ اسکای کوچ کردم البته قبلا آمده بودم اما از اونجاییکه با مدیریتش مشکل داشتم بازم برگشتم بلاگفا اما اونجا واقعاً کلافه شده بودم (به دلایل فنی و امنیتی و شخصی و ...) و بازم برگشتم بلاگ اسکای؛ حالام از تمامی دوستای بلاگ اسکاییم میخوام که برای اداره ی وبلاگم تو این محیط کمکم کنن ، مثلا الان با درج عکس تو پروفایلم مشکل دارم و میخوام یه عکس و نوشته هم زیرش بذارم و درجش کنم گوشه وبلاگم اما راستش نمی دونم چجوری؟! بازم سئوال دارم اما فعلا این اولی و مهمه س