خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

مرور خاطره ها

دل بستم به مرور خاطره ها

به روزهایی که مدت زیادی از ورودم به بلاگستان نمی گذشت

آدم های جدید... حرفهای جدید... چهرهایی که دیده نمی شدند و دلهایی که ... با اینکه هیچ شناختی از هم نداشتن اما غصه می خوردن با غصه های هم و شاد بودن به شادی هم

دلهای که دل داده بودن به مهربونی و خوب بودن رو یادم دادن

بلاگستان برام شد یه دنیای جدید و کلی درس...

یادم  میاد به خودم قول داده بودم زیاد وابسته نشم اما مگه میشد بی خیال و بی توجه از کنار خوبی آدماش گذشت؟!

  حالا حدود پنج سال ازون روزا گذشته. از اون روزا و گاهی شبای پر از خاطره ... پر از شیطنت... پر از چایی های قند پهلو!!! پر از جیغ بنفش!!!

پر از عکسای عجیب غریب... پر از نوشتن های از سر دلتنگی... پر از بازی های وبلاگی...

وای که چه روزا و شبایی بود...

با وجود این گوشی های هوشمند و به لطف اندرود و هزارجور شبکه های اجتماعی اما من باز دلم برای وبلاگم تنگ میشه

به قول فرینازم اونوختا که گوشیم از همین معمولیا که بشه باهاش عکس انداخت و با سرعت نفتی به سختی فقط یه سر به وبلاگم بزنم  میخووندم که فلانی نوشته با مبایلش پست گذاشته کلی متعجب میشدم.

آنهمه گفتم که بگم هنوز به وبلاگم و بلاگستان وفادارم...

اگه حتی هیچکی به وبلاگم سر نزنه و دریغ از یک نظر ...

باز خواهم بود

مرور خاطرات لبخند میشونه رو لبم که وجود و اسم یه وبلاگ چقدر متعجبم کرد ... اما نمیدونستم که صاحبش میشه یوسف برای دینه دلم... میشه موسی برای مریم دلم ... 

که یه روزی دلم برای برادرانه هاش تنگ بشه

که یادم بیاره نهم همین ماه یعنی فردا تولدشه

مخلص کلام اینکه تولدت مبارک داداش دانیال  گلم

نظرات 3 + ارسال نظر
مریمی پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:45 ب.ظ

اصن فکر نکنی من امشب مهمون دارم و کلی کار ریخته سرم و هنوز هیچ کاری نکردم ...
بی خیال نشستم و دارم پست میذارم
البته همه چی راحته الا چایی دم کردن که اونم از اول زندگی بر گردن همسری جان افتاده و هنوزم به قولش وفاداره

خدا بده شانس
خخخخخخخخ

طهورا شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام مریم جان
یاد اون لحظه ها بخیر
تولدشون مبارک

سلام عمه جانم
یادش بخیر ... های روزگار!
ممنونم مهربانم

فریناز جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:19 ب.ظ http://arameshepenhan.blogsky.com

گاهی آدم دلش خاطره بازی می خواد...
حتی اگه به قول تو همون آدم های توی خاطره ها هم نیان و نخونن
و شاید حتی یادشونم نباشه
اما آدم به خاطره ی روزهای خوب گذشتش زندست

مریمییییی
چی شده
مامانت
بابات...!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد