خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

برسد به دست زندگی

سلام نازگل قشنگ مامان

نمیدونی چقدر دوستت دارم... وقتی بیای(البته باید به مامانی قول بدی تا دو-سه سال دیگه هوس اومدن به سرت نزنه :دی) کلی باهات حرف دارم... از خودم... از گذشته هام... و مهم تر از همه از بابایی...

گفتم بابایی یادم اومد که توی حرفاش فهمیدم خیلی خیلی دوستت داره... هنوز نیومدی کلی عاشقت شده...

هی میگه دخملیِ بابایی باید شبیه مامانیش باشه...

اما نه دختر نازم... تو نباید مث مامانی ات باشی... راستش من تقریبا آدم ترسویی ام... همیشه از آینده و اتفاقایی که هنوز نیفتاده واهمه دارم... همیشه از فردا می ترسم... فردا میاد و میگذره و میشه دیروز و اما من باز از فردا می ترسم...

اینم یه ترسه دیگه... نیست؟!... خیلی هم بده... باباییت خیلی بدش میاد من از فردا می ترسم و کلی بهم می خنده و سر به سرم میذاره و با حرفاش هم دلداریم میده... اما من هنوزم که هنوزه می ترسم و نمیدونم چیکار کنم که آرامشم رو به دست بیارم؟... همیشه با خودم میگم که چقدر آدم باید دیوونه باشه برای اتفاق نیفتاده اونقدر ترس وجودش رو بگیره که لحظاتش رو به خودش و اطرافیانش تلخ کنه... اما باز همون آش و همون کاسه...

آره عزیزدل مامان... تو باید قوی و محکم و مقتدر بزرگ بشی... باید خودساخته بشی... هیچوقت نباید به هیچ احدی وابسته بشی... خودت باش دختر عزیزم...

مغرور باش...

همیشه لبخند بزن...

هیچ وقت غر نزن... نه به کسی نه به روزگارت

خون بزرگمهر ها توی رگ هات جاریه پس باید همیشه بزرگوار باشی (البته اینجاش مث مامان باش :دی)

و مهم تر از همه همیشه خدا رو یاد کن و ازش سپاس گذار باش


پ.ن:دخترِ جانم!البته از لحاظ ظاهری و قیافه به خودم بری بهتره

نظرات 7 + ارسال نظر
طهورا یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:01 ق.ظ

امان از دست این مامان مریم آینده

مژگــان یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 ق.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام مریمی
اصلا یه جوری شدم پستو دیدم
ایشالله بابا و مامانیش سلامت باشن!
چه حس خوبی داره ین پستت ، امید به آینده و زندگی شیرین مشترک
انشالله خوشبخت باشی نازنین مریم
و خوشحالم که دوباره می نویسی

مژگــان یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ق.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

ههه اومدی اینجا و من خبر نداشتم
فکر میکردم نمینویسی!
وگرنه زودتر میومدم ، میگفتی دختر خوب ، من چرا نبودم خوب ، همه هستن

مژگــان یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:33 ق.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

خوب من الان از اونجایی که جا مونده بودم خوندم و آپدیت شدم!
دیگه بی خبر جایی نری ها

فائزه سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.13902828.blogfa.com

سلام اجی مریم .....

چرا خاموش ؟؟اختیار دارین ...

نظر بدین خیلی خوشحال میشم ..میفهمم که میای میخونی عزیزم .....

مرسی اون گل قابل تورو نداره تقدیمش میکنم برات ....[گل]

البته تو هم گلی ...امیدوارم عمرت مث گل نباشه ان شاءالله ....[لبخند][بوسه]

تو هم مراقب خودتو خوبیات باش ..

یا علی ..[گل]

فائزه سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.13902828.blogfa.com

باید روی خـــودم کــارکنـــم....

خــودی که بـــه درد "خــدا" نخــورد،

"بـــی خـــودی" ست!

محمدرضا دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:13 ب.ظ http://mamreza

نازگل بود ولی باتوجه به پسا بعدی خودت احتمالا میشه؟
مریم گل
گل مریم
مریم ناز
ناز مریم
مریمک
مریم گلی
مریمچه
مریمو
مریمه
مریممون
مریما
مریم ها
مریم نی نی
مریم نانا
مریم نونو
مریم این شکلی
مریم اون شکلی
مریم ورِژن جدید
مریم مامان
مریم بابا احیانا
ماریا
ماریا گلی
و...

اگه پسربود چی اون وقت؟
مش مریم
کل مریم
مریم اقا
آقا مریم
مریم مذکر
مریم گل آقا
و...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد