خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟؟؟

فرق هست بین احساس آدمی که قبلاً نصیبی از عشق نبرده و آدمی که حالا عشق تموم قلبش رو گرفته...

اگه یه نگاه سطحی بندازم به این دو هفته فقط یه جمله میاد توی ذهنم:خدایا شُکرت...

غروب روز بیست و نه اسفند و... کیک تولد من توی دستای مهربون همسری و... چشمای درخشان و مهربونش در پس روشنیی شمع ها و... به طرز وحشتناکی هنگ کردن من و... دست و هورا کشیدن های جاری و... تولدت مبارک های خواهر مهربونش و... جیغ کشیدن های آوینای کوچولو(خواهرزاده)... رقصیدن های بامزۀ پدری... دست زدنهای از سر ذوق مادری... همه و همه برام لحظه های بسیار خاطره انگیزی رقم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم... حالا می فهمم وقتی بابای عزیزم میگه باید مریم خونۀ بابایی با مریم خونه همسری فرق داشته باشه یعنی چی؟؟؟... حالا می فهمم طعم کیک تولد خونۀ بابایی با کیک تولد خونۀ همسری چقدر تفاوت داره... حالا می فهمم که مهربونی عشق دوست داشتن و دوست داشته شدن عجب نعمتیه... حالا می فهمم زندگی یعنی چی؟؟؟... روزهای بعدی به دید و بازدید عید گذشت... و من توی همین لحظه ها و ساعتها فهمیدم که همسرم چقدر محبوب فامیله... سوای خواهر و برادرهایش... و مهم تر از همه اینکه چقدر رقیب داشته ام و خودم خبر نداشتم :دی.... نگاه حسرت بار دخترهای فامیل از یک طرف و نگاه مهربان و مملو از عشقِ همسریبه من از طرف دیگر... و قربان صدقه رفتن های عزیزجون(مامانبزرگشون) و حرص خوردن های بامزۀ جاریِ بنده:))... حالا می فهمم زندگی اینطور که فکر میکردم سخت نیست... تا خودت سخت نگیریش "همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم"... اما وای به لحظه ایی که نسبت به چیزی یا حرکتی یا حرفی یا رفتاری حساس بشی... اونوخته هم رابطه تون تیره و تار میشه هم خودت دچار پریشانی و ناآرومی میشی... و باعث بوجود اومدن اولین دعوا و گریه های کودکانه ای میشه که بعدها که بهش فکر می کنی فقط می خندی... و از همه مهم تر منت کشی ها و قربون صدقه رفتن ها و نگاه های مهربون همسرت میشه که اون لحظه ها دلت میخواد دنیا از حرکت بایسته... روزهای دیگه هم به سرعت برق و باد گذشت و ... تا رسیدیم به سیزده بدر... که زیاد دل و دماغ بیرون رفتن نداشتیم... هیچی دیگه...این بود انشای ما!!! به همین سادگی

نظرات 18 + ارسال نظر
طهورا شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:49 ب.ظ

تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟...به سختی

سلام مریمجان ، تجربه های زیادی تو این راه هست امیدوارم که با درایت و صبر همه شونو شیرین بگذرونی...

روز اول که فامیل دور هم جمع میشن همه با هم دست می دن و روبوسی و اینا...روز دوم همون فامیل خونه یکی دیگه جمع میشن دیگه دست نمیدن و فقط روبوسی...روز سوم که همون فامیل خونه یکی دیگه جمع میشن فقط سلام میدن و اینا ...روز چهارم دیگه سلامم نمیدن ...روز پنجم ... (خانواده پر جمعیت)

امیدوارم همیشه شاد باشی در کنار همسرت.

به سختی چرا عمه جونم؟؟؟
اونم برای شما که همیشه مهمون نواز بودین...
البته شب قبلش تا روز سیزده چه بسا چهارده و پانزده مهمون داشتین و صبحش تا ساعت یازده ممکنه خواب بمونین
خوش به حالتون که پُرجمعیت هستین
ایشالله همه دلاشون شاد باشه و ما هم در کنار اونها

پدر ژپتو شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ب.ظ

عید خود را چطور گذراندید؟ خواب...خواب...روزهای های تکراری...همه فامیل رفته بودند مسافرت ومن نگهبان دوازده تا خانه شده بودم و هفت آکواریوم و نه پانسیون گل و یک عدد سگ پاکوتاه...

عید با بقیه روزها فرقی ندارد این طرز نگاه ماست که همچنان تکراریس

وای... دقیقاً درک میکنم چی میگی... شما مردا اگه جونتون رو بگیرن (البته دور از جون عزراییل) هیچ عین خیالتون نیست اما خواب رو ازتون بگیرن دنیا رو بهم میریزین...
شبهایی که خونۀ اونا می خوابم صبح برای بیدار کردنش یه پروژۀ وحشتناک بیدار باش داریم که اصلا حرف توی گوشش نمیره و بدتر پتو میکشه رو سرش... اعصابی از من خورد میشه که بیا و ببین...
شما هم میرفتین مسافرت... و کلید خونتون رو میدادین دست یکی دیگه
سگ پاکوتاه که دیگه برنامه ای داره برای خودش
البته که موافقم

فاطمه شمیم یار شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 ب.ظ

سلامم مریم جان
واااای عزیز،چقدر خوشحال شدم که یار زندگیت رو پیدا کردی...زندگیت سرشار از خوبی و تندرستی و خیر عزیزم...

سلام بانو...
یار زندگیم منو پیدا کرد نه من اونو ... بهترین دعا در یک جمله... مرسی مهربان

مشتاق یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:41 ق.ظ

سلام
بحمدالله اولین نوشته های شما در سال جدید توام با شادی و نشاط است ... و میگویند سالی که نکوست از بهارش بیداست... این اغاز انشاا.. سرانجامی بهتر نیز دارد...
موفق باشید

سلام استاد
تقریبا میشه گفت خوب بوده... البته به نسبت...
همیشه محتاجم به دعای عزیزانی چون شما...
ممنونم

مامان دخمل طلا یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:15 ب.ظ

پس بهت خوش گذشته مریمی
یادت باشه خسیس از کیک تولدتم برای من و نازنین رقیه نیاوردی
خوشحالم که خوشحالی...

سلام نرگس جان...
هی بدک نبود هم خوبی داشت هم بدی... هم تلخی و هم شیرینی...
کیک خیلی کوچیک و جمع و جوری بود فقط بین خودمون تقسیمش کردیم...
مرسی عزیزم

دل آرام یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:19 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

خداروشکر که انقدر لذت بخش بوده ایام نوروز
همیشه همینقدر خوب و خوش باشین در کنار هم ایشالا

سلام دلآرام عزیزم...
مرسی از بودنت و لطف و مهربونیت

فروردین دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:40 ق.ظ http://ashteroh.mihanblog.com

امیدوارم که همیشه، همین طور احساس ِخوبی نسبت به زندگی تون داشته باشید

بهارتون مبارک

منم همیشه دعام همینه...
سپاس مهربانیتان را

نگین دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:46 ق.ظ

خوشبخت باشی

قسمتت خودت بشه نگین عزیز

حسین دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:56 ب.ظ http://mhpedu.blogsky.com

در وبلاگ دومم با مطلب طنزی با عنوان: در انجمن شعر پذیرای شما هستم.

چشم...

مهدی دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com/

خدا رو شکر که طعم خوب عشق رو چشیدی . امیدوارم همه روزتون با عشق توام باشه .

سلام برادرم...
امید که شما نیز در سایه سار رحمت خداوندی روز به روز عشقتان تداوم یابد

فریناز دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:31 ب.ظ

ایشالله همیشه زندگیت پر از شادی و خوشبختی و اتفاقای خوب و قشنگ و ذوق آور باشه مریمی و بهترین تعطیلاتو گذرونده باشی

اصن حال کن ی نفس گفتما

فدای تو فرینازم...
منم یه نفس خووندمش... برو حال کن

فاطمه چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:14 ق.ظ http://lonely-sea.blogsky.com/

ایشالله که همیشه خووووووووب و خووووووووش باشی مریم بانو

خداروشکر برای همه چیز بانو

سلامت باشی فاطمه جانم...
ایشالله قسمت دلت بشه از این عشقای ناب و آسمونی...
خدا رو شکر

امیرحسین... چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:18 ق.ظ

ایشالا همیشه لحظاتت به این خوبی سپری بشه

مرسی امیر حسین...

مژگان چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:34 ب.ظ http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام مریم جون
چطوری عروس خانم گل
تعطیلات تو هم مثل من بوده ها

پستت باعث شد منم از عیدم بنویسم
یه نصیحت خواهرانه مریمی ، نزار هیچ چیز و هیچ کس کوچکترین ناراحتی و دلخوری بینتون بوجود بیاره! قدر لحظه های با هم بودنتون رو بدونید.
و اگه مشکلی ، مسئله ای بینتون خدای نکرده پیش اومد که طبیعی هم هست نزار هیچ کس حتی خانواده هاتون بفهمن و سرفرصت دوتایی با صحبت حل کنید. هیچوقت نزارید یه سوءتفاهم بینتون حل نشده بمونه ، در اولین فرصت مناسب با هم منطقی صحبت کنید.
مریمی نزار حرف ها و کارای اطرافیان روت اثر بزاره و حساسیت نشون بدی ، اینجوری خودتو فقط اذیت میکنی و خدای نکرده باعث ناراحتی و دلخوری همسر میشی!
با فامیلا و اطرافیان هم مثل خودشون رفتار کن ، منظورم اینه که اگه صاف و ساده ان تو هم همون جور باش و اگه هستن کسایی که یه مرز دارن برای خودشون تو هم رعایت کن.
وقتی خودت باشی همه تو رو دوست دارن و با روی باز باهات برخورد میکنن.
قدر لحظه های با هم بودنتون رو بدونید و نزارین هیچ چیزی قشنگی لحظه هاتون رو بگیره
و مهمتر اینکه احترام همه دیگه رو در همه جا حفظ کنید.
وقتی تو در برابر خانواده همسر ، خانواده خودت و فامیلا و اطرافیانتون به همسر احترام بزاری و با محبت باهاش رفتار کنی اونا هم همینجور برخورد میکنن و حرمت همسرو جلوی تو حفظ میکنن.
عزیزم از همین اول هر طور رفتار کنی تا آخر همینطور خواهین بود.
ببخشید طولانی شد ، تجربیاتمو برات نوشتم!
مواظب خودت باش

همۀ حرفات رو قبول دارم و دونه دونه اش رو تجربه کردم مژگان...
یه ذره با جاریم مشکل دارم که خدا رو شکر خونوادۀ همسری می شناسنش و نمیذارن که حرفی بزنه که من اذیت بشم...
مهترین مسئله احترام متقابله مژگان...
ما شده با هم شدیدن دعوا کردیم اما جلوی دیگران حتی پدر و مادرمون طوری رفتار کردیم که باعث شده فکر کنن ما هیچ ناراحتی ای نداریم...
و همین خودش باعث شده زودتر با هم آشتی کنیم و زودتر نسبت به هم مهربون بشیم...
در ضمن احترام به خانوادۀ همسر هم مهمه عزیزم...
وقتی بهشون احترام بذاری اونا هم متقابلا بهت احترام میذارن و این خودش باعث بیشتر شدن عشق و علاقه میشه...
توی کارای خونه به مادرشوهرت که کمک کنی... یا با پدر شوهرت دربارۀ یه موضوع حرف بزنی... یا با خواهر شوهرت مثلا برین خرید... خیلی به بهتر شدن روابط کمک می کنه...
دستت درد نکنه خانمی...
تو هم مراقب دلاتون باش...

فافا پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ب.ظ

ای جان عزیزم لحظه های قشنگتون پایدار مریم عزیزم

نمیدونستم متاهلی

مرسی فائزه جانم...
قسمتت خودت بشه...
حالا فهمیدی؟؟؟

مژگان شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

درسته مریم
من خود خودمم همیشه
با همه مخصوصا خانواده همسر مهربونم و خوش اخلاق
بقول مادرشوهرم که وقتی میخوام برم میگه با خودت نور میاری تو خونه وقتی میری جات عجیب خالی میشه!
پدرشوهرم برام هله هوله زیاد میخره ، وقتی هم نیستم همش میگه جاش خالی
یه بار مرتضی گفت بابا اومد خونه گفت : این دختر نیست تاسیان کردیم
تاسیان به رشتی میشه دلتنگی . نمیدونی مریمی چقد ذوق کردم وقتی شنیدم
برادرشوهرمم همینطور ، تو جمع فامیلی انقد هوامو داره ، منم متقابلا خیلی دوسش دارم و همه میدونن روش چقد حساسم!
تازه قراره جاری دارم بشم ، البته من تاییدش کردم اول
خداروشکر خداروشکر ما یه بارم دعوا نکردیم ، فقط گاهی سر مسائلی که پیش میاد و برای من یا مرتضی جدیده صحبت میکنیم!
مرتضی هم مثل من صبوره ، و خیلی خیلی بیشتر از من احساسی و نمیتونه طاقت ناراحتی منو بیاره! منم همینجور
سعی کن وقتی خیلی ناراحت میشی همون لحظه صحبت نکنید . بزار یه کم آروم شین بعد صحبت کنید! چون ممکنه تو ناراحتی و عصبانیت حرفی ناخواسته باعث شکستن حرمت ها بشه!
نزار به دعوا کردن حتی تو تنهایی عادت کنید.
قهر هم هرگز نکن ، چون ممکنه منت کشی برات جالب بشه و عادت کنی و جالب نیست!
از الان دیگه تو یه خانومی نه مریم خونه بابا
با همه چیز منطقی برخورد کن ، اجازه نده هیچکس تو رابطتون دخالت کنه و تاثیر بزاره
و نکته مهم مهم اینه که گله و ناراحتی رفتاردیگران رو رو همسر پیاده نکن ، جسارتا حرف و تیکه هایی هم که خدانکرده جاری محترم یا هرکس میگه به مادرشوهر یا بقیه خانواده بروز نده!
میدونم تو اینجور نیستی ها مریمی اما مطمئن باش با خراب کردن رابطه ها و حتی بد نشون دادن دیگران نمیشه جایگاه خوب رو بدست آورد.
خدای نکرده منظورم به تو نبود عزیزم ، کلا گفتم!
بازم میگم مواظب خودت و همسر و عشق بین خودتون باش!
دعوا هم کار بدیه دختر
:*

مهربونی تو ذات منه... همه هم می شناسن منو و بدون اینکه با جاریم برخورد زیادی داشته باشن (مخصوصا فامیلهای خودم که تازه آشنا شدن باهاش) تند میگن مریم جاریت از اوناس که باهات نمی سازه اما تو نباید هم خودت و هم همسرت رو اذیت کنی... زیاد به پروپاش نپیچ... اما من میگم ظاهرش اینجوریه و تو دلش هیچی نیست تازه مهربونم هست...
شده بارها بد خانوادۀ همسری رو گفته و خواسته عکس العمل منو ببینه اما من سکوت کردم و حرفا رو همونجا چال کردم و نذاشتم کسی بفهمه... برادرشوهرم که گفتم کوچیکه و نه سالشه... با جاریم نمیسازه... اما با من خیلی راحته... طوریکه مادرشوهرم خیلی تعجب میکنه... اما من بهشون میگم اگه محمد کاری میکنه از روی بچگیه نه از رو عمدی... اما جاریم باهاش نسازه... وقتی محمد یه رفتار بچگونه ازش سر میزنه بی طاقت میشه و جوابش رو میده و باهاش کل کل میکنه...
دعوا که گفتم نه ازون دعواها که هیچوقت فراموش نشه... خیلی خیلی عاقلانه برخورد میکنیم... خودش هم میگه مطمئنا هردومون منظورمون یکیه اما تو از یه دید دیگه مسئله رو می بینی و من از یه زاویۀ دیگه... حالا نه اونقدر بزرگ که مثلا بزرگترا دخالت کنن:))
خیلی خیلی هم دوسش میدارم و دلم نمیخواد یه لحظه هم غصه بخوره... و وقتی یه مسئله ایی هم پیش اومده و برای یکی دوساعت ناراحت بودیم و بعدش که آشتی کردیم فقط به رفتارمون و حرفامون خندیدیم...
بخدا شده مادرشوهرم از دست جاریم ناراحت بوده یا گله کرده من سعی کردم رفع و رجوعش کنم و یه جوری بگم که ناراحتی از بین بره مژی...
چشم دعوا نمی کنیم

مژگان شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:52 ب.ظ http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

اووووو چه طولانی شدا

راستی منم در مورد تعطیلات عیدم نوشتم که شبیه تو بود تقریبا عروس خانوم
بقول مادرشوهرم تی بلا میسر

عیب نداره... تجربه ها رو میذاریم برای هم که بهتر زندگی کنیم...
گاهی من یه چی میگم و گاهی تو یه چی میگی...
میام میخوونم خانومی... چشم

مژگان شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.banoye-ordibehesht.blogsky.com/

افرین مریم خانوم گل
غیر از این در مورد تو فکر نمیکردم!
اره ممکنه کسی از رو ناراحتی چیزی بهت بگه در مورد کسی تو سعی کن یا سکوت کنی یا بقولی میونه رو بگیری!
بعضی آدم ها مثل جاری تو مهربونن اما نمیتونن خوبی و مهربونیشون رو بروز بدن ، شاید غرورشون نمیزاره و اون وقت که میبینن یکی راحت با مهربونیشون بین بقیه محبوب میشه یه خورده دلخور میشن!
باهاشون که حرف بزنی میبینی ذاتشون خوبه ، احتیاج به کمک دارن
کمک یه ادم مهربون مثل مریم

ازت ممنونم مژگان عزیزم که اینهمه مهربونی و به فکری...
به دعای پاکت محتاجم عزیزدل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد