خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

خدا فرمود بگو نترسید که من با شما هستم...

هوالعشق...

نمیدونم از کجا شروع کنم و چجوری رشتۀ کلام رو به دست بگیرم که آروم بشه این دل از دلتنگی و دوریِ شما دوستای مجازیم؛ یه هفته نبودن و دور بودن و ... دلتنگی میاره و بیقراری... اما سرشانه های احساسم سرشاره از خبرهای خوب و معطر و بهشتی... یاد حرف قدیمیا می افتم که میگن خونۀ دختردار مث پادگان نظامی ای میمونه که در زمان آماده باشِ جنگ به سر میبره... قبلترها معنیش برام مبهم بود و نامعلوم ولی حالا می فهمم معنی این جمله چی میتونه باشه... هنوزم در بهت اینهمه به سرعت و شتاب گذشتن این روزها موندم... چقدر زود گذشت... خیلی آروم و بی دغدغه و بی استرس... چهارشنبۀ دو هفته پیش در طی یه مهمونیِ ساده توی خونۀ خودمون از من خواستگاری شد... قرار رو بر تحقیق و پرسُجو و بعد جواب دادن قطعی شد... از قرار معلوم اونا در طی دوهفتۀ گذشته از من و خانوادۀ من تحقیق کرده بودن و خبرها حاکی از رضایت کامل میداد... حالا نوبت ما بود... بابا و دایی هم تحقیق کردن و همه چی عالی پیش رفت... قرار بعدی بر خواستگاری رسمی و مقبول شدن دو خانواده در نظر هم (اصلن من و آقای داماد مهم نبودیم این وسط:))))) و بعدش هم آزمایش و... لحظه های کُند و کُشندۀ انتظارِ جواب و... مثبت بودن جواب و ... ذوق کودکانۀ آقای داماد و ... سرخ و سفید شدن من و... قرار بعدی و برنامه چینی برای جشن نامزدی و ... روز جمعه دوم اسفند و... آرایشگاه و عروس شدن و(آیکون از خجالت آب شدن) و حاضر شدن سر سفرۀ عقد و... جاری شدن سه باره و ... عروس رفته گل بچینه؛گلاب بیاره؛ و... با اجازۀ پدر و مادرم و بزرگترای مجلســـــــ... بله!... بعدش بمب جیغ دست و هورا و کل کشیدن و ... مهم تر از همه لای قران رو باز کردن بود... خدایا میمیرم برای اون لبخند لای کلام نازنینت... میمیرم برای اون پیام معرکه ات... برای اون امیدی که بهم دادی... خدایا... یعنی معجزه بود... یه معجزۀ واقعی... آیۀ 46 سورۀ مبارکۀ طه:خدا فرمود هیچ نترسید که من با شمایم؛می شنوم و می بینم... خدایا دارم میگم... با صدای بلند با ذوق تموم... که اگه تا آخر عمرم لحظه به لحظه سجدۀ شکرت رو بجا بیارم باز هم کمه... ممنونم بابت این عشق آسمانی و بهشتی... ممنونم که همسر نازنینم یکی از محبای دلیِ اهل بیته... خدایا تو همیشه رحیمی و مهربونی... این منم که لیاقت شناخت تو رو ندارم...

سر سفرۀ عقد برای همه تون دعا کردم...

شمام برای دلای عاشقمون دعا کنین

دوستتون دارم...:)

نظرات 20 + ارسال نظر
پدر ژپتو یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام

تبریک عروس خانم

می گویند بهترین دقایق زندگی همین دقایق نامزدی وعقداست میگویم اگر لبخند را کش بدهی همه عمر عقد توست

شیرین کام باشی

سلام پدرژپتوی عزیز
سپاس مهربانی تان را...
بذار هر کی هر چی دلش میخواد بگه... دل باید عاشق باشه... نامزدیمون کجا بود وقتی آقای همسر سرکاره و من هم خونه
دقیقاً دوازده ساعت و چهل و شیش دیقه و سی و چهار.پنج.شش ......ثانیه است که ازش بی خبرم
کام شما هم شیرین

طهورا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ق.ظ

مببببببببببببببببباررررررررررررررکککککککککککک باشه هورا

اولین دعای مستجابم ...شکر

همه چی مبارک ...آقای خونه و قالب و اینا ...

سلام عروس خانوم

ما شیرینی و شام و ...می خوایم

سلام عمه جانم!
وای گوشم کر شد یه کم یواشتر...
اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشین زودتر ازدواج میکردم
فدای مهربونیتون...
آقای خونه و قالب و اینا
شیرینی که این مدت فکر کنم باید برم وام بگیرم... از بس ازم شیرینی خواستن
ولی چشم... بیاین خونمون تا بهتون شام و شیرینی بدم

طهورا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

ناقابل


http://s5.picofile.com/file/8114555218/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85.png

وااااااااااااااااای چقدر نانازه... دستتون درد نکنه
لباس عروسم یاسی رنگ بود عمهـ...

زهرا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:56 ب.ظ

تبـــــــــــــــــــریــــــــــــــــــک مریمی
ان شاءالله خوشبخت باشید

سلام نازنین زهرایی
دعا میکنم به حق پنج تن آل عبا شما هم به این زودیا پست عروس شدنت رو بنویسی
الهی آمین

مامان دخمل طلا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:15 ب.ظ

ای جاااااااااااانم مبارکه
بخدا صبح که گفتی برو وبلاگم حدس زدم که علوس شدی
ولی ای نااااااااااااااامرد چرا من و نازنین رقیه رو دعوت نکردی؟

مبارک صاحابش باشه
منم حدس زدم که تو حدس زدی من عروس شدم
معمولاً برای عقد اقوام و فامیل درجه یک رو دعوت میکنن... نازنین که عزیزدل خاله اس اما تو فامیل دوری... چجور دعوتت کنم؟؟؟

تنفس یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام مریم خانم نه ببخشید عروس خانم

به به ، به به، مبارک باشه این پیوند .
انشالله خوشبخت باشید و عاقبت بخیرو سالهای سال با محبت و عشق زندگی کنید .
همیشه خوش خبر باشی. واقعا خبر خوشحال کننده ای بود...

اینجا چرا آیکون گلباران ندارد؟!!!!

سلام مهربان تنفس بلاگستان
مرسی بانو...
هیچی... یعنی تاکید میکنم هیچی به اندازۀ این دعا نمیتونه قشنگ باشه
خوشبختی و عاقبت بخیری
این مدت به این موضوع رسیدم که هیچ چیز جز زندگی و شادیهاش مهم نیست
فدای اینهمه مهربونی و لطفتون...
گلباران حضور نازنین شماست

مشتاق دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:42 ق.ظ

سلام
مبارک باشه انشاا..
جدا خوشحال شدم...و از صمیم قلب دعا میکنم که انشاا...زندگی پایدار و ارامی داشته باشید
باورم نمیشد که عروس خانم با انهمه گرفتاریهای پس از عقد و..بتونه پست بنویسه و کامنت بخونه..ولی مثل اینکه شما پایه این..
بهرحال اتفاق مهمی در زندگیتون رقم خورده..
انشاا..با این جمله ای که سردر خونه تون هست و حاکی از توکل بر خداست موفق و خوشبخت باشید
در پناه خداوند باشید

سلام استاد مهربانی های دل!!!
حالا فهمیدین دلیل غیبتم رو؟؟؟
میدونم نفستون حق و دعاتون سنجاق میشه به گوشۀ بال مرغ آمین و میرسه دست خدا... پس همیشه دعا کنین برام
گرفتاری رو که خوب اومدین... اتفاقا امروز بابا بهم میگفت مریمی یه احوالی از ما هم بپرس... چقدر زود فراموشمون کردی
هنوز عروسی نکردی اینقدر کم پیدایی بعد از عروسی باید عید به عید ببینیمت
همیشه میگم... از ته دل هم میگم... خدایم برایم کافیست
سپاس مهربانیتان را

محمدرضا سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ق.ظ


سلام.
سلام
سلام
الان ذوق زده می باشم در حد زیاد مبارک باشه
به سلامتی
خیلی خوشحال شدم آبجی
ان شا الله که در پناه حضرت حق همیشه شاد وسلامت و پیروز باشید.
ودر کناره کلحظات خوب و خوشی توام با سعادت و خوشبختی داشته باشید.
به آقاتون هم سلام وتبریک بنده رو ابلاغ کنید.
شیرینی ما هم یادت نره.زیاد باشه لطفا

سلام داداش
مرسی...
ایشالله قسمت شما بشه
تو لطف داری
باز قلت املاعی؟؟؟
آقامون هم به شما سلام می رسونه
شیرینی از کجا بیاریم توی این گرونی... ما اقتصادی فکر میکنیم و میخوایم پس انداز کنیم...

محمدرضا سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

این (کناره کلحظات خوب )در متن بالا در کنار هم می باشد.از ذوقم این شکلی شد

امیر سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.amirrzm.mihanblog.com

سلام. منو یادتون هست؟ داشتم کامنتهای قدیمی وبلاگم رو مرور می کردم ک کامنتهای شما رو دیدم. نمی دونم چرا از وبلاگ خوبتون دور شدم. عذر تقصیر منو بپذیرید. خوشحالم که بازم اومدم اینجا.

سلام آقا امیر
بله تا اسمتون رو دیدم یادم اومد
عیب نداره
شما بزرگوارین

نگین چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ب.ظ

به به پس بالاخره اعلام حضور شد این موضوعِ نبودنت مریم..
خعلی خوشحال شدم.. انقد که از ته دلم لبخند زدم ..
یه لبخند ِ پُر ذوق :))

الهی که خوشبخت باشین و سلامت و روزای زندگیتونم پُر از آرامش..

سلام نگین عزیزم
بله علاوه بر اعلام موجه هم شد... دیگه لازم نیست بریم با والدین بیایم
مرسی عزیزدلم... ایشالله همیشه لبت به خنده شکوفا باشه و دلت آروم...
ایشالله قسمت شما هم بشه و ما هم ذوق کنیم بسی

ری حان چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ

الهی دورت بگردم مریمی . . .مبارک باشه

ایشالله همیشه شاد و پر لبخند باشین

+ ساق دوش خواستی هستیم ها

فدات بشم گل ریحانم... قسمت تو بشه...
ایشالله همیشه دلامون شاد باشه و خندان
قربونت برم که اینقدر نازنینی

محب الشهدا پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:28 ب.ظ

ای جان دلم
سلام مریم جانم
مبارک باشه عزیزم
از ته دل خوشحال شدم برا این پیوند آسمونی.
ان شالله بحق حضرت زهرا س و امام علی ع سپیدبخت وعاقبت بخیربشید
خیلی التماس دعا
نسئل الله منازل الشهدا

ای خدااااا... ببین کی اینجاس... سلام زهراجانمـ...:))
چقدر خوشحالم از دیدنت خانومی...
ایشالله قسمت خودت بشه گلم...
سر سفرۀ عقد برا همه تون دعا کردم
بابای همسری قول داده ما رو بفرسته کربلا... دعا کن جور شه

ویس جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

خیلی کسل صفحه ات را باز کردم ولی الان دارم ذوق مرگ میشم. نمی دونم چرا اینقدر ذوق کردم و برات خوشحال شدم. خیلی خیلی خیلی خیلی مبارک باشه . در پناه حق .
ولی مریم تورا به خدا همیشه دوستش داشته باش .خیلی خسته ام از کسانی که تا خطبه خوانده می شود یادشون میره که همسرشان کیست ، مامانم و مامانت شروع میشه ، الان تو و جناب داماد اصل هستید. یک عشق ابدی برایتان آرزومندم.دست علی به همراه.

سلام ویس عزیزم!
خوشحالم که باعث شدم کسالتت از بین بره...
ایشالله قسمت تو بشه عزیز
اتفاقا قبل خطبۀ عقد یه حس آرامش و خلسه و در عین حال خنثایی داشتم... اما بعدش یه انرژی مثبت و یه حس قشنگ اومد توی دلم
این رو به خودش گفتم و به همۀ اونایی که ازدواج کردن هم میگم... یه نفر تا قبل از ازدواج فقط خودشه و خونوادۀ خودش... اما بعد از ازدواج خونواده اش میشن دو تا... خونوادۀ خودش و خونوادۀ همسرش
یه حس خیلی خیلی قشنگی داره وقتی به مادرش میگی مامان و به باباش میگی بابا...
خیلی دوسشون دارم... بابا و مامانم هم تاکید میکنم احترام اونا خیلی واجبه و باید حرمت نگه داری...
آقای همسری هم خیلی خوشش میاد اینجوری مامان و باباش رو صدا میزنم و بهشون احترام میذارم... و همین کار باعث بیشتر شدن علاقه بینمون شده
فدای مهربونیت

سهبا شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ

سلام گل مریم . تبریک میگم عزیز . خوشبخت باشی عروس خانوم .

سلام نرگس عزیزمـ...
ممنونم ازت بانو
ایشالله خانم دکتر شدن و بعدش عروس شدن یگانه جان...
سپاس

مریم نگار(مامانگار یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام مریم جانم...
خیلی خوشحال شدم عزیز...
مبارکت باشه..
خوشبختی و سعادتت ارزومه دوست من..

سلام مامانگار نازنینم
ممنونم از اینهمه لطف و مهربونیتون
سلامت باشین
ایشالله همۀ جوونا خوشبخت و عاقبت بخیر باشن

سمیرا چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:02 ق.ظ

سلام مریمی
واااای!
تبریک!
همیشه عاشق باشید!
دلتنگت شده بودم اومدم بسرم،غافلگیریدم!

سلام سمیرای عزیزم
قسمت شما بشه خانوم
نبینم دلتنگیت رو
فدات

فریناز شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

وااای منو ببین چه قدر پرتما!!!

مبااااااااااااااااااااااااارک باشه مریمی

ببخشید این چند هفته حال و روز درست حسابی نداشتم فوق فوقش به مدیریتم سر می زدم فقط

حالا این آقا دوماد خوشبخت آشنان یا غریبه ؟

چقدر زود عاشق شدید سر دو هفته؟

ایشالله به پای هم پیر بشین و خوشبخت خوشبخت

میدونستم دلت ناارومه فرینازم...
مرسی عزیزدلم... ایشالله قسمت شما بشه...
غریبه بود اما الان از هر آشنایی آشناتره...
اینجوری که میگی نیست فریناز... تا قبل از عقد حسم نسبت بهش فقط یه حس آرامش بود... نه دوست داشتن یا حتی نداشتن...
اما خطبۀ عقد که جاری شد... تمام حسهای قشنگ دنیا هجوم مارن توی دلت... یهو حس میکنی همینی که تا چن دیقه پیش برات ناآشنا بود و غریبه... الان شده زندگیت و نفست
باور کن در عرض همون چن دیقه!!!!!!!!!!!!!
تا برات پیش نیاد نمی فهمی چی میـــــــگمـ...
بذار تو ام توی عمل قرار بگیری بعد به حرف من میرسی
فدای مهربونیت

مهدی یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com/

سلام بعد از یه مدتی که نتونستم به وب سر بزنم خوندن این پست خیلی لذت بخش بود . تبریک میگم هم به خودتون و هم همسر .
به پای هم پیر شید و از هم سیر نشید .

سلام آقا مهدی...
ممنونم بابت تبریک و حضورتون

مژگان یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

وای مریمی سلام
چه قدر خوشحالم برات
ذوق کردما اصن یهو اومدم
ایشالا که در کنار همسر محترم خوشبختی رو بیشتر از همیشه احساس کنی . سال خوبی رو در کنار هم شروع کنید!

خوب معنی کلمه کلمه هاتو میفهمم , چون من تجربش کردم!
انگار دو ساعت پیش بود سر سفره عقد نشسته بودیم
تو الان تازه عروسی , چه حس خوبیه!
براتون یه عالمه عشق و سلامتی ارزو میکنم

خیلی منتظرت بودم مژگانمـ...
با خودم میگفتم الان میاد... از تجربه هاش برام میگه...
فدای دل مهربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد