خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

دیر آمده ای ری را! باد آمد و همۀ رویاها را با خود بُرد


دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم

صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند

صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود

صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغ همسایه

صبوری مکنم تا مَدار، مُدارا، مرگـــ...

تا مرگ خسته از دق الباب نوبتم

آهسته زیر لب... چیزی، حرفی، سخنی بگوید

مثلاً "وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت"...

هِه مرا نمی شناسد مرگ

یا کودک است هنوز یا شاعران ساکتند

حالا برو ای مرگ، ای برادر، ای بیم سادۀ آشنا

تا دوباره باز آیی

من هم دوباره عاشق خواهم شد!...

سید علی صالحی:کتاب دیر آمده ای ری را! باد آمد و همۀ رویاها را با خود بُرد



پی نوشت عکس: من هر سال توی درست کردن تُرشی به مامان کمک میکنمـ... امسال اما به دلایلی نتونستم همراه باشم... مامان هم متعجب هی می پرسید چرا امسال اینجوری شدم... منم برا اینکه نگران نشه و هی پیگیری نکنه و خیالش راحت باشه گفتم:"چشم مامان، اما امسال تصمیم گرفتم خودم تنهایی ترشی درست کنم"؛ برا همین مجبور شدم یه چی سر هم کنم بگم اینم مال منه، ده تایی پرتغال کوچیک توی یخچال مونده بود که از بس ترش بود هیشکی نمی رفت سراغش، منم زد به کله ام و بر داشتم حلقه حلقه شون کردم و اندختم توی شیشه ایی که در تصویر مشاهده می نمایید و بعدش هم سرکه ریختم روش... همینجور الکی الکی شد یه ترشیِ خیلی بامزه و فانتزی


پی نوشت دل: گاهی دلمـ تفریح ناسالم میخواهد؛ مث فکر کردن به "تو"...

نظرات 16 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سرّ عشق من او را که داند جز دل

هرچه پرسند که کیست کس نداد جز دل

شوق زیستن ندارم در این دهر ولی

چون تو هستی هوس هیچ ندارد این دل

سادات پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:29 ب.ظ http://sahebegharib.blogsky.com

سلام!
افرین هنرمند
سلام
خداقوت..
(سه سوره توحید) هدیه به مولا و پدرمون امام زمان "عج"...
(من خواستم بگویم..او گفت..:
دلم تنگ شده بود برایت....)
اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان

حسین پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ http://mhpedu.blogsky.com

سلام با خرمنی از عشق سوخته در انتظا قدوم شما هستم.

سلام
کاش در مورد پست یه نظری هم میدادین

مهدی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:48 ب.ظ http://catharsis.blogsky.com

این تفریح ناسالم رو به تمام تفریحات سالم ترجیح میدم

سلام برادرم!
حالا این "تو" ی شما کیه که نمیشه فکر کردن بهش بشه تفریح سالم؟؟؟

طهورا پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

به به ...خانوم ...اون دستمال حریر که دو گردنش بسته ...شیشه ترشیتون ...چه قشنگه .
وقتی آماده شد من میام بخورمش...

سلام مریمی

هعی عمه... خانوم کجا بود... بگو کنیز
برا اینکه هوا نره توش کپک نزنه دستمال بستم دورِ گردنش
ای جان... شما؟؟؟ بیاین خونۀ ما؟؟؟ من میمیرم از ذوق
سلام ای

نگین پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ

منم چند روز پیش یه ترشی درست کردم با مواد تو یخچال!

مواد مورد نیاز واسه ترشی نگینی!

خیار 5 6 تا
هویج 5 6 تا
کلم بنفش یا قرمز ( جفتش یکیه!) یدونه کوچولو!
سرکه سفید به مقدار لازم!
نمک هم به مقدار لازم!

همه ی این مواد رو نگینی خورد کردم ( یخورده از ترشی لیته درشت تر!! )
نگینی ینی مربع های یک در یک سانت !
یا کوچیکتر.. که زودتر ترشی میرسه..
بعد ریختم توی یه بطری کوچولو! ( شیشه تو خونه نداشتیم!)
درشو سفت بستم گذاشتم ته کابینت ِ آخری ِ آشپزخونه! )
که اگه خدا بخواد و من تا سه ماه دیگه نرم سر وقتش، واسه عید یه ترشی من در آوردی داریم تو سفرمون!

اعتراف می کنم یه روز بعد درشو باز کردم ازش چشیدم!!

الان رنگش صورتی شده انقد جالب شده

مامان من اهل ترشی درست کردن نیست..
ینی کلا یه بار ترشی درست کرد من انقدر رفتم سر وقت ترشیه نرسیده تموم شد!
ولی ترشیای تو خونه از یه جایی تامین میشه که ترشیاش حرف نداره!
معرکه ست..

این ترشی ای که تو درست کردی هم ترشی میوه ست..
یکم سیب و پرهای نارنگی هم اگه توش بود معرکه میشد..
هر چند همین الان مانیتور خورد نشه تا دستم به اون پرهای پرتقال برسه شانس اوردم..

وقتی نگین آشپز میشود...
حالا همه چی باید نگینی باشه؟؟؟
وای چقدر باحال بودی تو دختر!!! خودت از ترشی خودت دزدیدی خوردی
من الان از ترشی تو دلم خواست

نگین پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ب.ظ



چقد طولانی شد کامنتم..
همش از ذوق ِ دیدن ترشیه ها!

یعنی تا این حد دوست داری؟؟؟
من علاوه بر ترشی عاااااااااشق لواشکم
یعنی خیلی راحت با یه کف دست لواشک اغفال میشم

نگین پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ

هر وقتم دلت هوس تفریح ناسالم کردهمچین بزن پس ِ سرش تا حالش جا بیاد!
دل مث ِ بچه س..
اگه بخوای به هر سازش برقصی کلات پس ِ معرکه ست..

همیشه میزنم پس کله اش نگین... اما کو گوش شنوا...
گاهی میگم برم براش سمعک بخرم... فکر کنم ناشنوا شده دلم
گای تا حد جنون میکشونه منو

پدر ژپتو پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ب.ظ

« تو» تفریح نیست خود روح زندگیست...نفس کشیدن...

ترشی نگاه یار به کامت شیرین

گاهی "تو" میشود همان میوۀ ممنوعه ای نباید بهش فکر کنی
چون این سیب نصیب دیگریست
اما ببرایت آنقدر عزیز است که برایش آرزو میکنی خوشبخت باشه

ترشیِ نگاه یار؟؟؟
نگاه یار شیرین است و دلنشین

مقداد جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 ق.ظ http://northman.blogsky.com

چه شود! پرتقال ترش و سرکه.. فک کنم ترشیِ ترشی بشه

توام از ترشیجات خوشت میاد؟؟؟
ترش ترش هم نشده
یه چیزی تو مایه های ملس و شیرین

مشتاق جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام
گویا همیشه منتظر نهیب شما هستم تا از پشت دیوار شرمندگی بدر آیم..
و این بار هم این اتفاق افتاد..
مشتاق حضورتان هستم

سلام مهربان استادم
دیوار شرمندگی دیگه چه صیغه ایه؟؟؟
دشمنتون شرمنده
میآیم و مشتاقانه میخوانم متن زیبایتان را

یک سبد سیب جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:49 ب.ظ http://yeksabadsib.blog.ir

صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند

قشنگ بود اما خب حرفی که از دل باشه عاقل نمیشه...


سلام مریم عزیز دل ها

ترشی نخوری یه چیزی میشی... :)

حتما خوشمزس

اگه نباشه که مجبوری همه رو خودت بخوری :)

صبر... دل ... عقل... من... درد... "تو"...
مگر میشود واژه ها باشند و من سکوت کنم؟؟؟
لالم از اینهمه درد
سلام سیب چیده از نگاه یار!
من عااااااااشق ترشی ام
مگه میشه مریم یه چی درست کنه خوشمزه نباشه؟؟؟
تموم شد البته

تنفس جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:47 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

باید خوشمزه باشه ! قیافه اش که خیلی قشنگه
مزه ش هم حتما خوبه .
بارک اله به این دختر باسلیقه.

ای جان... خب برا همین ظاهرش نمیذارم کسی بهش نزدیک بشه... چه برسه بخوان ازش بخورن
دیگه قرار نیست شرمنده ام کنین...

مژگـــان شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:46 ب.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

دست و پنجت درد نکنه دختر
این ترشی خوردن داره ها


نه بابا مُژی... یه چی سر هم کردم مامان گیر نده

محمدرضا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

و اما فی الباب ترشی
اندر احوالات این نعمت ترش و بسیار خوشمزه خداوند آورده اند:
روزی مریمی نامی در دیار غیور مردان و شیر زنان ،از سر بیکاری در بیت شریف مشغول طباخی بودندی که ناگهان به کله مبارک زده که این طبخ عظیم نیاز به چاشنی بس خوش گوار به نام ترشی دارندی لذا به چاله یخی موجود درمنزل رجوع کردندی و ازاحوالات مایتعلق به در آن جویاشدندی.
لکن ای دل غافل که جز چار پنج گلوله پرتقال کوچک چیزی به درد ترشی خور، نجستندی .
الحال آن پرتقال های نگون بخت را که عمر سر آمده بود انگار ،درون شیشه ای پر ازسرکه و نمک ریختندی ،البت قبلش ان ها را به ضرب کارد وشمشیر تکه تکه کردنده بودی.
پس از اینکه درب آن بطری را با روسری بستندی تا از شر کپک ها و حشرات موذی واحیانا هوای ناسالم حفاظ باشد،آن را در لب پنجره منزل قرار دادی به امید رسیدن آن.
لکن شکم مبارکی که با یه کف دست لواشک اغفال می شد بعید بود که بایک ظرف ترشی خوشمزه وترش اغفال نشوندی لذا اگر فردای آن روز شما ترشی دیدندی ما هم می بینیمیمندی.
فقط خوب شدتصویرنگار، تصویر این ترشی مفلوک را قبل از بلعیده شدن در این سراچه ثبت کرد وگرنه از دیدن تصویرش هم مغموم بودیم چه برسه به خوردنش

خدا بگم چیکارت نکنه محمد!!!
مُردم از خنده!!!
اینجاش که گفتی:لذا به چاله یخی موجود درمنزل رجوع کردندی و ازاحوالات مایتعلق به در آن جویاشدندی.
وای دل درد گرفتم... با صدای بلند بخند... بعد مامانت بیاد بگه دخترم رسما خل شده

فریناز یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چه بامزه مریمی

تاحالا نخوردم ترشی پرتقال
راستی پرتقال نه پرتغال

اون پرتغاله کشوره تو شیشه جا نمی شه

آخی چقد این روسریه که بستی بامزه س


حالا ببینم! چرا کمک مامانت نکردی آیا؟ به مام می خوای نگی؟

خوشمزه بود... همون روز دومی پدر صاحبش رو درآوردن...
روسری کوچولوئه برای همین کارا ازش استفاده می کنم ازش
چون قبلنا که درست میکردم سهم یه بنده خدایی رو میبردم براش... امسال چون نمی تونستم سهمش رو ببرم دست و دلم به کار نرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد