خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

دانه مهر (4)

ماه میشوم 

سنگم نزن 
من قصۀ عشقمان را به ستاره ها گفته ام 
و لالایی شبهایمان 
خواندن شعر چشمان تو بوده است


پی نوشت پناه: قل اعوذ برب الناس

نظرات 13 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ

سلام
هیچ کسی حق نداره به ماه سنگ بزنه.
حتب اکر عکسش افتاده باشه تو آب

سلام
هیچگاه ماه محو نخواهد شد از روی آب
حتی اگر به تعداد نفسهای عمرت در آب سنگ بیندازی

محمدرضا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ

حتب اکر حتی اگر می باشد

شاعر شنیدنی ست چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:22 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

مرسی زیبا بود اما پ.ن ربط داشت بهش؟

خواهش میکنم
بستگی داره شما چجور بخوونینش
میتونید ربطش بدین و میتونین هم بی ربط بدونینش

محب الشهدا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام مریمی...
پاییزت بخیر..
می شناسی مرا؟
خواننده همیشه خاموشتم...

سلام زهرا جانمـ...
پاییز که بقچه اش را دارد می بنند و میخواهد کوچ کند...
من اما میگویم روزگارت بخیر
می شناسمت... همیشه حوالی دلم کنار آن برکۀ آب می بینم تو را

طهورا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ

چه قدر حرف داره ...قابل تامل ...امیدوارم سخت نباشه ...
قل اعوذ ....

گاهی با یه کتاب هم نمی تونی حرف دلت رو بزنی
و گاهی به یه واژه... یه نگاه... یه جمله میگی اونچه رو که باید
سخت که هست... سوختن داره... اما لذتبخشه... چون حاصل عشقه
قل اعوذ...

نگین چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.zem-zeme.blogsky.com

محب الشهدا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:09 ب.ظ


چه زیبا...
گفتی برکه آبی ومن یاد دریاچه نقره ای آن شرلی ودیانا افتادم...
دعا میکنم دانه دانه برف وقطره های باران این روزها آمینی باشه برای همه دعاهای نابت...
التماس دعای فرج...
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی رکاب المهدی...

حالا کدوممون انشرلی هستیم کدوممون دیانا... زهرا جانم
مرسی از این دعای زیبا... چقدر آرامش داشت
اللهم عجل لولیک لفرج
اللهم آمین

حسین چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 ب.ظ http://mhpedu.blogsky.com

سلام. با یه موضوع گل و بلبلی بروزم. تشریف بیارین خوشحال میشم.

مژگان پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

شاد باش...
نه یک روز
که هزار سال
بگذار اوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند!

ببین توی پروفایلم هست
خیلی وقته بهش اعتقاد دارم و عملش بهم ثابت شده
مرسی عزیزم

علیرضا پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:02 ب.ظ http://www.ghasedak68.blogfa.com

قشنگ بود...دوست داشتم

مرسی از نظر لطفت

پدر ژپتو جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ق.ظ

سنگهایم را گذاشته ام
برای سنگسار درد
بگو ماه بوزد
که ابر درد زاییدن دارد
من این همه بچه بارانی را
کجا بخابانم؟

روزگاری اگر زبانم لال
درد به سراغت آمد
و لحظاتی بعد بی هیچ مسکنی آرام گرفت
متعجب نباش
این من هستم
که از خدایمان خواسته ام
درد تو را به جانِ من بیندازد
بگو ابرها تا میتوانند درد بزایند... چ باک
تا من هستم
تمام بچه بارانی ها را در آغوش دلم می خوابانم

زهرا شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ

دیگر مگو
در سرنوشت ما
هرگز بسان خط موازی
چونان دو ریل خط قطاری که می روند
امکان آن تلاقی پاک نگاه ، نیست

باور تو می کنی
من دیده ام دو خط موازی
در نقطه ای به هم
نزدیک می شوند
نزدیک تر ، به قصد تلاقی
کنار هم

بی اعتنا به رسم توازی ، به روزگار
با باور رسیدن هنگامه وصال
تقدیر دیگری رقم زده ، نزدیک می شوند
دستان به دست هم سپرده ، ملاقات می شوند
یعنی که می شود دوباره یکی شد به روزگار

آهسته گوش کن
وقتی که خط آهنی بتواند رقم زند
رسم تلاقی و دیدار آشنا
ما نیز قادریم

آری تو شک مکن
تقدیر دست ماست
پایان سرنوشت
باید ز سر ، نوشت

در ایستگاه عشق
در یک تلاقی زیبای عاشقی
آن لحظه ی به هم رسیدن چشمان پاک ما
زیبا زمانه دیدار
می رسد

کیوان شاهبداغی

سلام مریمی

آری تو شک مکن
تقدیر دست ماست
پایان سرنوشت
باید ز سر ، نوشت

در ایستگاه عشق
در یک تلاقی زیبای عاشقی
آن لحظه ی به هم رسیدن چشمان پاک ما
زیبا زمانه دیدار
می رسد

سلام عزیزدلم
چقدر قشنگ بود این شعر
ممنونم از حُسن انتخابت

سوگند به فرشتگان شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://mehran-najafi.blogsky.com/

اوایل خدمت وقت آموزشی، من چندباری تصویر ماه را روی دریای آرام دیده بودم. گاهی یک‌سری تصویرها هست که دلت نمی‌آید دل بکنی از آن. دلت نمیاید بی‌خیالش شوی.

تصویر ماه...
چه بروی برکه ای کوچک میان جنگلی سبز
چ بروی رودخانه ای روان به سوی دریا
چه بروی حوض فیروزه ای خانۀ مادربزرگ
چه هر کجای دیگر نیز باشد...
دل میبرد از هر صاحب و اهل دلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد