اینروزها... اینروزهای کشــــــــــدارِ لعنتی... اینروزهای بی شکوفۀ چشمانت... اینروزهای لرزش آرام شانه هایت
میدانستی عزیزدلم؟! که رگهای قرمز چشمانت ذره ذره به جنون میکشاندم؟!
هر چند حتی ذره ای از ابهت و زیبایی اش را کم نمی کند!!!
اینروزهای ثانیه های قرنی! دستان سردت در میانۀ دستانم دلم را بی تاب تر میکند
اگر میدانستی که چه میکشد این دل وقتی تکان آرام شانه هایت را می بینم و از ناتوانی ام عاجز میشوم
پروانۀ پریشان نگاهم را به سویت میچرخانم و هق هق آرام گریه هایت را جان میدهم!!!
لرزش چانه ات با لرزش بی جان قلبم عجین میشود و تکان آرام لبهایت وقتی نام کوچکم را بر دوششان سنگین می کنی!
ببخش مرا وقتی دستانم از تهی سرشار است و جز آهـ کاری از لبهایم ساخته نیست!
ببخش مرا اگر آسمان دعا را هم گم کرده ام و با مهی از جنس نیاز به درگاهش ناز میکنم!
ببخش مرا اگر پلک پنجرۀ دلم میپرد و نمیگذارد نگاهت را بخواند
دلِ من هم بی قرار است ای قرار دل!
بغضت را بشکن حتی اگر مرد شده باشی!... گاهی آنقدر بغضت بر گلو سنگینی می کند که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی!
من صبور نیستم... آری "مریمِ کم صبر من" لقب گرفته ام از تو... چ افتخاری!!! اما باید اینروزهای بیقراری تو من کمی صبور باشم تا تو کمی تُهی شوی از هر چه بغض و گریه... باید کمی قرار گیرد این دل تا تو کمی سبک شوی در سایۀ خلوت چشمانم... من صبور میشوم حتی اگر قرار باشد از تجمع این بغضهای پنهان خفه شوم!
آرام که بگیری من و تو فانوسِ روشنِ مهر و عشق به دست طی میکنیم تمام بم بست های سرگشتگی را
و کنار یک تکه ابر نرسیده به آسمان نزدیک ماه با لحن آرام نقره ایِ ایمان خدایمان را نیاز میکنیم
حالا هر چقدر بخواهد ناز کند
ما هر دو با دلهای عاشقمان نازش را خریداریم!
سلام
مریم حال ِ عموت چطوره؟
سلام نگین
نمیدونم، تا نبینمش آروم نمیگیرم
ممنوع الملاقاته:((((((((((
http://upload.tehran98.com/img1/wqy1acidd3wo31cpmze.jpg
نگران شب هایم نباش . . .
تنها نیستم !
بالشم. . .
هق هق سکوتم. . .
قرص هایم . . .
پاکت سیگارم . . .
لرزش دستانم . . .
همه هستن، تنها نیستم . . . !
آهــــــــــــ :((
به حرمت دل سوخته ات فقط سکوت میکنم .
ممنونم مهدی ِ عزیز
هر چند میدانم حرفهایت مثل همیشه مرهم زخمای دلم خواهد شد:)
:)
سلام بانو
از وبلاگ دوستانتون رسیدم اینجا...
خدا برای همه ی ما کافیست! برای خوب شدن حال عمویتان دعا میکنیم
دل بی قرارتان آروم
سلام حانیه جان
ممنونم
سپاسگزار لطف بیکرانه ات
با اجازه تون لینک شدید د دوستان من:) البته اگر اشکالی نداشته باشه!
واهش میکنم باعث افتخاره!
این روزهای کش دار لعنتی را بسپار به او که حافظ دل تو و او شده...
بسپار به حکمت اویی که رگه های چشمانش را سرخ کرده...
بسپار به خدایی که تو را صبورتر از همیشه می خواهد
که آرام ِ جان ِ عزیز ِ دلت باشی...
بسپار به خدایی که چلچراق فنا ناپذیر عشق را بر سرای دلت آویخته
و نازش را نیاز می شوی... راز می شوی... دعا می شوی... ثنا می شوی...
بسپار به او که قرار بی قراری های دل عاشقت توست
باشه مریمی؟
فرینازم!
خانومم!
چی گذاشتی برای گفتن
همه چیو که گفتی
چقدر آروم شدم با این کامنتت
چشم... چشم... چشم :*
حق دارم نخوانم؟!
تو اگر نخواندی دل من میشکند!
این روز های کشــــــــــــــــــدار ...
این روز های بی شکوفه ی چشمانت..
اینروزهای لرزش آرام شانه هایت..
رگ های قرمز چشمانت ذره ذره به جنون می کشاندم...
هرچند...
دستان سردت در میانه ی دستانم دلم را بی تاب تر می کند..
اگر میدانستی که چه میکشد این دل وقتی تکان آرام شانه هایت را می بینم و از ناتوانی ام عاجز میشوم
...هق هق آرام گریه هایت را جان میدهم!
ببخش مرا وقتی دستانم از تهی سرشار است و جز آهـ کاری از لبهایم ساخته نیست!
ببخش مرا اگر آسمان دعا را هم گم کرده ام و با مهی از جنس نیاز به درگاهش ناز میکنم!
ببخش مرا اگر پلک پنجرۀ دلم میپرد و نمیگذارد نگاهت را بخواند
...ببخش..
بغضت را بشکن حتی اگر مرد شده باشی!
چه قدر عجیب می نویسی...خیلی بیقراری..
گاهی آنقدر بغضت بر گلو سنگینی می کند که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی!
من صبور نیستم... آری "مریمِ کم صبر من" لقب گرفته ام از تو... ( الهی بمیرم برات مریم..
چ افتخاری!!!
اما باید اینروزهای بیقراری تو من کمی صبور باشم تا تو کمی تُهی شوی از هر چه بغض و گریه.
باید کمی قرار گیرد این دل تا تو کمی سبک شوی در سایه ی خلوت چشمانم..
. من صبور میشوم حتی اگر قرار باشد از تجمع این بغضهای پنهان خفه شوم! ( مریم....
طی میکنید تمام بم بست های سرگشتگی را...
و کنار یک تکه ابر نرسیده به آسمان نزدیک ماه با لحن آرام نقره ایِ ایمان خدایتان را نیاز میکنید
حالا هر چقدر بخواهد ناز کند..
ما هر دو با دلهای عاشقمان نازش را خریداریم!
عالی بوووووووود مریم..با دلمون بازی کرد متنت...
سلااااااااااااااااااام دختر خوووووووووووووووووب..
چطوری ؟! و چرا اینقدر کم پیدای..؟!
تو که تمام متنو آوردی توی کامنت دختر خوب!!!
ممنونم از تعریفت اما یه تکه از هوای اینروزها رو روی این لوح سفید آوردم همین!
خوبم
و اینکه یه دل نگران نمیذاره بیام تند تند
ببخش
فدای مهربونیت
سلام خواهری
وقت زیبا بخیر
همه می پرسند
چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خنده جام
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال
سلام
زیبا بود
ممنونم
دل ِ من هم بی قرار است ای قرار ِ دل !!
ومن چه بگویم که تو خود گفتی گفتنی ها را !!
و تو خود گفتی تمام ِ بی قراری ها را !!
ومن به بال ِ زمزمه هایت تکیه دادم و
آرام
بیتِ سرخ ِ بی قراری هایت را
سبز خواندم !!
چقدر حرفِ دل ِ همه ی ِ ما یکی است !!
و چقدر آنکه باید بشنود بی قراری هایمان را هم یکی است !!
و آن هم خدا !!!
سلام بر مریم بانوی ِ مهربان
گاهی وقت ها به قداست ِ اندیشه ات غبطه می خورم ...
سلام ر ف ی ق عزیزبلاگستان
میشنود خدای خوبی ها بیقراری هایمان را
اگر فقط از ته دل صدایش کنیم
اگر اندیشه من قداست داشته باشد که ندارد
اندیشه های شما نه تنها قداست دارد بلکه بکر و ناب هم هستند
سلام دوستِ عزیز
وبلاگ گروهی کارخوب برای انجمن های مختلفش اقدام به عضوگیری کرده ، شما میتونید منت سرِ ما نهاده و با کیلیک روی آدرسی که ارائه شده از مفاد انجمنِ فرهنگی اجتماعی آگاهی یافته و عضوِ انجمنِ ما بشید
هعی روزگار!