خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

سفری زیارتی،سیاحتی،همیشگیهـ...

نام: انسان ، نام خانوادگی: آدمیزاد

نام پدر: آدم ، نام مادر: حوّا

نژاد: خاکـ.......ـی

صادره از: دنیا

ساکن: کهکشان راه شیری،منظومه شمسی

ساعت پرواز: هر وقت خدا بخواهد

مقصد: بهشت، اگر هم نشد جهنم!!!

وسایل مورد نیاز:

1- ولایت ائمه اطهار

2- اعمال صالح ، تقوا ، ایمان

3- انجام واجبات ، ترک محرمات

4- امر به معروف و نهی از منکر

5- دعای خیر والدین

6- نماز اول وقت... نماز اول وقت... نماز اول وقت...

7- دو متر پارچه ترجیحاً سفید

تذکرات قبل از سفر:

1- خواهشمند است جهت رفاه حال روح خود خمس و زکات را قبل از سفر بپردازید

2- توجه داشته باشید آوردن ثروت،مقام،ماشین به داخل فرودگاه اکیداً ممنوع می باشد

3- قبل از حرکت به بستگان خود تذکر دهید که از آوردن دسته گلهای سنگین و مراسم پرخرج و ... خودداری کنند

4- جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان،فقرا،مستضعفان تقسیم نمایید

5- از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس، غیبت، تهمت، دروغ، ریا، ... جداً خودداری نمایید


در صورت هر گونه مشکل یا پرسشی با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:

سوره بقره آیۀ186 - سورۀ نساء آیۀ45- سوره توبه آیۀ29- سورۀ اعراف آیۀ55


کادر پرواز آرزوی پروازی بی دردسر، با کوله باری پر از توشۀ بهشتی و بی سئوال و جواب را دارد امید که دیدارتان پر از معنویت و دیدار آقای خوبان باشد

«سر پرست کاروان : حضرت عزراییل»


پی نوشت دل:دارم با خودم فکر میکنم من اگر روزی شاید همین روزها خدا را چه دیدی نازنین دلم دنیای فانی را وداع گفتم چه کسی خبر مرگم را به دوستان مجازی ام میدهد یا اگر کسی فهمید چه می کند بی تعارف می گویم مرگ که خبر نمی کند سرش را پایین می اندازد و می آید با هیچکسی هم شوخی ندارد پارتی بازی هم بلد نیست فقط کافیست وقتش رسیده باشد یک کاغذ و قلم در دستانش و وقتی که جانش را گرفت اسمش را خط می زند حالا شاید من هم در یکی از همین لیستهای اول صفحه اش باشم اگر روزی نبودم چه می کنند اطرافیان؟؟؟

هر کار میکنید عیب نداره بخدا... خواهرم! برادرم! عمه طهورا! و شما دایی فرداد که شاید بیای و بخوونی... هر چی میگین بگین راحت باشین فقط فاتحه یادتون نره دستم از دنیا کوتاه میشه آخه چشمم دنبال دست یا دهن شماس برام دعایی صلواتی فاتحه ای چیزی بخوونین حلوا و چایی هم پخش کردین که دیگه خیلی خیلی ممنون میشم اگه رفتم بهشت (البته که میرم جون خودمو شما هم صد سال دیگه اومدین براتون جا میگیرم  نگران نباشین

الفاتحه مع الصلوات

قلم بنویس...


تو را سوگند بر عهدی که با دستان من بستی

تو را سوگند بر میثاق و پیمانی که با آن آشنا هستی

حدیث درد را فریاد کن... شوری بر آور!

صفحه صفحه دفتر مشقی که اول روز تعلیم معلم داد... پر کن!

                                                 - دفتر تکلیف من خالیست -

من جواب پرسش آموزگارم را چه گویم؟؟؟

... کو ؟ کجا بنوشته ای مشقی که من گفتم؟

هر شبی از آن داستان درد و درمان

قصه سرما و دندان...

سرگذشت گرگ ها با مرد چوپان

من جواب آموزگارم را چه گویم؟؟؟

... پس حسابت کو؟

... نمی بینم جواب آن همه تفریق و جمع و ضرب و تقسیم که گفتم:

                                     - مش حسن مسلول جاروکش

                                                                   - با شش سر عائله -

در زاغه ای در کوره پز خانه زندگی میکرد

تا شاید که خرجش جور دخل آید

... نمی بینم جواب آن معمایی که گفتم:

آن کدامین «یک» بود

که او را برابر نیست با «یک های دیگر»؟؟؟

آری...

دفتر تکلیف من خالیست

آنک این داستان من آن عهد و پیمان همچنان باقیست

قلم بنویس که فردا معلم را چه گویم؟

راستی آقا...

دواتم ریخت تا خوابم به یغما برد...............

«حمید گروگان»


پی نوشت کمک: از اینهمه بیقراری... آشفتگی... ناآرامی... بغض... کلافه ام! شما بگویید چه کنم؟


پی نوشت باران:دیر باریدی باران... دیر!!! من مدتهاست در حجم نبودن کسی خشکیده ام!


پی نوشت مخاطب خاص:تو راست گفته ای شاید!!! من حتی حرمت نامم را نگه نداشته ام... اما خودمانیم! چه زیبا میشود... چه مقدس میشود چه بوی بهشت میگیرد وقتی نام کوچکم با سر انگشتان مهربان تو هجی میشود!!! حتی اگر به خشم باشد