خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

من هر روز یک انسانم!

این شعر زیبای غاده السمان من رو به یه دنیای ناشناخته ای برد که تا به حال ندیده بودم اونقدر برام جذاب و دل انگیز بود که یه پست رو به خودش اختصاص داد:

گر به خانه من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

میخواهم روی چهره ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر بروی قلبم تا به هوس نیفتم

یک مداد پاک کن هم بده برای محو لبها

نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان سیاهم کند

یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه ام را از ریشه در آورد

شخم بزنم وجودم را... بدون اینها راحتتر به بهشت میروم آیا؟!

یک تیغ تا موهایم را از ته بتراشم شاید سرم هوایی بخورد

و بیواسطه روسری کمی بی اندیشم

نخ و سوزن هم برای زبانم

میخواهم بدوزمش به سوق اینگونه فریادم بی هوا تر است

قیچی هم بیاور

میخواهم هر روز اندیشه ام را سانسور کنم

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستو شوی مغزی

مغزم را که شستم پهن کنم روی بند

تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت

میدانی که باید واقع بین بود

صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر

میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب

برچسب فاحشگی میزنندم

بغضم را در گلو خفه کنم

تو را به خدا... اگر جایی دیدی حقی می فروشن

برایم بخر تا در غذایم بریزم

ترجیح میدهم خودم قبل از دیگرا حقم را بخورم

سرآخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند

بیاویزم به گردنم و رویش با خط درشت بنویسم

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم


پی نوشت درد:دیگر بانوی هیچ قصه ای نخواهم شد که این بانو خود قصه ها دارد!!!

پی نوشت انتظار:گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم ز شوق سوی در می آیم و هر سو نگاهی می کنم

نظرات 21 + ارسال نظر
هیچ سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:31 ب.ظ



گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعب‌ناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت

وادی اول: طلب‏

چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار

وادی دوم: عشق‏

بعد ازین، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم‌رو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد با تو ذرات جهان هم‌راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را مردم آزاده باید عشق را

وادی سوم: معرفت‏

بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادیی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال وی بود قرب هر کس حسب حال وی بود
معرفت زینجا تفاوت یافت‌ست این یکی محراب و آن بت یافت‌ست
چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره عالی‌صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش بازیابد در حقیقت صدر خویش

وادی چهارم: استغنا

بعد ازین، وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنی بود
هفت دریا، یک شمر اینجا بود هفت اخگر، یک شرر اینجا بود
هشت جنت، نیز اینجا مرده‌ای‌ست هفت دوزخ، همچو یخ افسرده‌ای‌ست
هست موری را هم اینجا ای عجب هر نفس صد پیل اجری بی سبب
تا کلاغی را شود پر حوصله کس نماند زنده، در صد قافله
گر درین دریا هزاران جان فتاد شبنمی در بحر بی‌پایان فتاد[۲]

وادی پنجم: توحید

بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان درکنند جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
نیست آن یک کان احد آید ترا زان یکی کان در عدد آید ترا
چون برون ست از احد وین از عدد از ازل قطع نظر کن وز ابد
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان هر دو را کس هیچ ماند در میان
چون همه هیچی بود هیچ این همه کی بود دو اصل جز پیچ این همه

وادی ششم: حیرت

بعد ازین وادی حیرت آیدت کار دایم درد و حسرت آیدت
مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم جمله گم گردد ازو گم نیز هم
گر بدو گویند: مستی یا نه‌ای؟ نیستی گویی که هستی یا نه‌ای
در میانی؟ یا برونی از میان؟ بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟ یا نهٔ هر دو توی یا نه توی
گوید اصلا می‌ندانم چیز من وان ندانم هم، ندانم نیز من
عاشقم، اما، ندانم بر کیم نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟
لیکن از عشقم ندارم آگهی هم دلی پرعشق دارم، هم تهی

وادی هفتم: فقر و فنا‏

بعد ازین وادی فقرست و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا؟
صد هزاران سایهٔ جاوید، تو گم شده بینی ز یک خورشید، تو
هر دو عالم نقش آن دریاست بس هرکه گوید نیست این سوداست بس
هرکه در دریای کل گم‌بوده شد دایما گم‌بودهٔ آسوده شد
گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟ لاجرم دیگر قدم را کس نبود
عود و هیزم چون به آتش در شوند هر دو بر یک جای خاکستر شودند
این به صورت هر دو یکسان باشدت در صفت فرق فراوان باشدت
گر، پلیدی گم شود در بحر کل در صفات خود فروماند به ذل
لیک اگر، پاکی درین دریا بود او چو نبود در میان زیبا بود
نبود او و او بود، چون باشد این؟ از خیال عقل بیرون باشد این

سلام استاد
خوش اومدین

نگین سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:26 ب.ظ

...

هادی سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:03 ب.ظ

بدرد نمیخوره

چی به درد نمی خوره هادی جان؟

محمدرضا سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام
انسان باشیم
انسان بودن سخته
انسان زندگی کردن سخت تر
ولی میشه
فقط کمی انسانیت لازم است.
می فروشن جایی؟
به دست می آید آیا؟
داریم اصلا؟
گم کردیمش؟

خداواندا چه زجری می کشد آنکس که انسان است
و انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
خداوندا...
کمی که چه عرض کنم به اندازۀ تمام دنیا انسانیت لازمه برادرم

زهرا سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ب.ظ

انسان بودن،انسان ماندن سخته
ولی واسه مثل تو که نباید سخت باشه مریمی

سلام زهرا جانم
منم یکی ام مث بقیه
حتی شاید برای من سختتر باشه عزیز

مامان نی نی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:37 ق.ظ

شعر حالبی بود

قربون مامان کنجدی برم من

محمد مهدی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:00 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام

محشر بود ...لذت بردم ...

ممنونم بابت این انتخاب خوب و زیبا ...

به به جناب بازاری
شما کجا اینجا کجا؟
قدم رنجه فرمودین
ممنونم از تعریفتون

امید گرمکی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

افسوس اغلب یادمان می رود که هنوز انسانیم
و برای انسان ماندن باید گاهی به آینه وجدان و انصاف نگاهی بیاندازیم

سلام داداش
برای انسان بودن باید به وجدان و انصاف نگاهی بیندازیم
آخه به نظر من شرط انسان بودن خودش انصاف داشتنه
یعنی باید اول انسان بود و بعد وجدان و انصاف داشت

علیرضا چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.ghasedak68.blogfa.com

شعرشو قبلا خونده بودم...منم خیلی خوشم اومد...

جالب بود برام
برا همین گذاشتمش

ریحانه پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:27 ب.ظ

مار از پونه، من از مار بدم می‌آید
یعنی از عامل آزار بدم می‌آید
هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید
کاش می‌شد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از این‌همه دیوار بدم می‌آید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می‌آید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم می‌آید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم می‌آید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بی‌تو از کوچه و بازار بدم می‌آید
لحظه‌ها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از این‌همه تکرار بدم می‌آید

"محمد سلمانی"


هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید

هم تو محشری ریحونی جونم
هم این انتخابای قشنگت

وفا(امید) شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:24 ق.ظ

در عصری که انسانیت مسیر سقوط رو طی میکنه اینچنین درد را بر زبان آوردن دور از ذهن نیست.....
خب اون بخش رمزدار رو کیا میخونن 16تا نظر داره؟

درد داره برادر من اونم چقدر وحشتناک
در روزگاری که انسانیت فراموش شده
دردها گم شده
غم ها...
بگذریم
واللا اون پست خوونوادگیه!!!
الانم رمز میخوای؟؟؟

خاطره یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:04 ق.ظ

مسیرپرپیچی ک توشیم 1بی راهست!
کاش بتونیم راه انسانیتوپیداکنیم!

بی راهه ای که به ناکجا آباد ختم میشه وای بر ما
ایکاش...
خوبین شما خانوم؟؟؟

محمدرضا یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:02 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام
کجایی آبجی خانم؟
تولد وبلاگمه .بدو بیا دیگه

علیک سلام
همینجاام
تولدشون مبارک

نگین یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ب.ظ http://zem-zeme.blogsky.com

چرا نظر من ثبت نمیشه؟

ای بابا!

ثبت شد که نگینی!!!

نگین یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ http://zem-zeme.blogsky.com

ثبت شد!

دانیال دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ب.ظ http://jayepa.ir

خیلی هم عالی و خداپسندانه. درود بر شرفت رفیق به خاطر این حسن سلیقه.

ممنونم

یگانه سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ب.ظ

سلام
خوبید؟خوشید؟ببخشید با تاخیر ج cmهاتون رو دادم.
با تشکر

علیکم سلام
خوبیم به خوبی شما!!! شما خوبی؟
خواهش می کنم عزیزم
چشم زودی میام

shayan سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ http://www-an.blogsky.com

kh ghashang bud , yade ahange again az archive oftadam :(
jofteshun az yechiz migan :(

سلام شایان
عجب یادآوریی جالبی
مرسی از حضورت

کاوه چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ق.ظ http://www.gongekhabdide.blogsky.com

بــالشــم پــر در آورده بــرای مــوهــایــت!

خــوابــی کــه بغلــم کــرده،

بــوی تــو را دارد!

رویــایــت

تــا چنــد خــواب آن‌طــرفتــر را

دیــوانــه کــرده!

بغلــی کــرده‌ای مــرا!

رویــایــم را خیــس مــی‌کنــم . . .




شاعر: جلیل صفربیگی

ممنونم
از حضورتان
و این انتخاب زیبا

علی(معلم عشق) پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:26 ب.ظ http://ashiane313.blogfa.com

این قرارداد

تا ابد میان من و او

برقرار باد:

چشمهای من به جای دستهای او!

من به دست او

آب می دهم

او به چشم من آبرو میده!

من به چشمهای بی قرار او

قول می دهم:

ریشه های من و او به آب

شاخه های من و او به آفتاب می رسد

من و او دوباره سبز میشویم...

من به دست او

آب می دهم

او به چشم من آبرو میده!

چقدر زیبا و دل انگیز
مزار شهدا میروم و دعایتان می کنم
شما هم دعایمان کنید

علی(معلم عشق) پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://ashiane313.blogfa.com

دعایم کنم خواهرجونم دعایم کن
برای ۳۱۳ شدن راهی سختی در پیش دارم راه سختی
..........
منم تا اونجا بتونم و از دستم برآید دعا میکنم هرچند میدانم کم است،ببخش این چیز ناقابلی است برایت

اللهم ارزقنا کربلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد