خدا بزرگه!
حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!
حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرادرباره من
پیوندها
- افرند
- چکاوک
- خلوت دل
- کافه تیراژه
- من...خدا... تو
- هفتمین قـــاب
- بانوی اردیبهشت
- رنگین کمان مقداد
- نماز صبحت قضا نشه
- یک پنجره برایم کافیست
- نامــه های نرسیــــدهـ...
- مجموعه عرایض آقای بلاگر
- *رگبار آرامش (فریناز جون)*
- عزیز دلم- تموم زندگیـــــــــِ من
- سبز آسمانی (برداشتی ساده...)
- در آغوشم حس می کنم تو را
- قابی به وسعت ضربان زمان
- خونه ی خیالی ر ف ی ق
- نی نی و مامان و باباش!
- منتظران منتقم فاطمه
- برادر آسمانی من!
- گفتگوی تنهایـــی
- کهکشان مهرداد
- دنیای دلـــآرام
- در مدار ماه عمه مهربانی ها و پاکی ها
- جوگیریات
- راز حضور
- هبوط
دستهها
ابر برجسب
عباس معروفی،سیب که چیدن ندارد کتاب درد تولد... یلدا، چله، اربعین بالم شکسته باران روز عرفه باران پاییزی پاییز، ماه مهر، مدرسه عـ ـشـ ـق ویولون شهرِمن مراقبت ، دل ، یک زمزمه ای با خدا* لیلی و مجنون و ماهجدیدترین یادداشتها
همهنویسندگان
- مریم بزرگمهر 246
بایگانی
- بهمن 1394 1
- دی 1394 3
- آبان 1394 1
- مهر 1394 2
- شهریور 1394 2
- مرداد 1394 1
- تیر 1394 1
- خرداد 1394 1
- فروردین 1394 1
- دی 1393 3
- آبان 1393 2
- مهر 1393 3
- شهریور 1393 2
- مرداد 1393 2
- تیر 1393 5
- خرداد 1393 5
- اردیبهشت 1393 7
- فروردین 1393 3
- اسفند 1392 7
- بهمن 1392 5
- دی 1392 5
- آذر 1392 8
- آبان 1392 7
- مهر 1392 10
- شهریور 1392 9
- مرداد 1392 11
- تیر 1392 10
- خرداد 1392 15
- اردیبهشت 1392 7
- فروردین 1392 5
- اسفند 1391 5
- بهمن 1391 1
- دی 1391 4
- آذر 1391 4
- آبان 1391 3
- مهر 1391 8
- شهریور 1391 10
- مرداد 1391 7
- تیر 1391 11
- خرداد 1391 14
- اردیبهشت 1391 11
- فروردین 1391 7
- اسفند 1390 8
- بهمن 1390 5
- خرداد 1390 3
برای سهبای دل بخاطر انتشار مهربانی های رنگی
میخواستم برای انتشار مهربانی های رنگی پست بگذارم
برای اینهمه مهربانی
برای دلت که به وسعت دریاست
برای اینهمه زیبایی نگاهت
نشد... نشد که بشود...
مرا ببخش مهربان سایه سار زندگی
اینجا می گویمت که دیشب که داشتم آسمان را رصد میکردم به دنبال ستاره سهبا تمام آسمان را دید زدم؛ ندانستم... نتوانستم... که ببینم...
دیدن ستاره سهبا چشم دل میخواهد که من... دریغا
بگذریم
ماه را نشانه رفتم عزیز دل
به تو رسیدم
پلنگ شدم در برابرت
محسور... چشم در چشم
زیبایی نگاهت مرا مجنون کرد
مهربانی ات مرا اسیر
مانده ام در وصف نرگس یا سهبای دل چه بنویسم که کمی آرام گیرد این دل بیقرار...
اما واژه هایم کم آوردند
گم شدند
تمام صفحات فرهنگ لغت ذهنم سپید شدند...
داغ بر دل زده شد و من خجل تر از همیشه
ساده تر از نامم
می گویمت دوستت دارم مهربان سهبای دل
سپاس نوشت:سپاس گذار خوبی هایت و زحمات این چند روزه ات
این پست را همان لحظه انتشار عکسباران نوشتم اما گذاشتم که کمی بگذرد بعد من مهربانی ات را منتشر کنم... برای منِ تنبل گذاشتن یکی دو عکس فاجعه است... اما من کجا و صبر بی اندازۀ شما کجا؟؟؟!!!
بازهم سپاس گذارم سهبا بانوی آسمان بلاگستان
اول خودم
امشب دلم هوای آن کافه را کرده
که چایش از مهر تو
و قندش محبت تو باشد
و تنها مشتری کافه من باشم …
آفرین به خودم
الحق که دست مریزاد و خدا قوت سهبای سایه سار
و ممنون ِ مهربانی های بی منّتت مریمی
سلام عزیز
میدونی فریناز به چی فکر می کنم؟
توی این سردی دلها خستگی روح ها ناامیدی نگاه ها
کسی از دل خوبی ها برخیزد
نگاه ها را انتشار دهد
خیلیه بخدا
حتی اندازه عکسها هم یه سایزه
دستش درد نکنه
خواهش میشه فرینازی
آفرین به این مریمی که دلش اینقد مهربونه ...خواهری داری که در وصف نمی گنجه ...از بس ماهه مثل خودت ...خوش به حال عمه بخاطر داشتن شماها
سلام عمه مهربونم
آفرین به شماها که عکس گذاشتین
که رنگ روحتون رو منتشر کردین
که مهربونی رو تبلیغ کردین
خوش به حال همۀ ما بخاطر داشتن شما
وای مریمی , خب من الان لالمونی گرفتم از اینهمه مهربونی تو ! چی باید بگم خانومی ؟ بخدا همیشه شرمنده شمام با این دل پرمهرت .
آخه مگه من چیکار کردم ؟!
زنده باشی گل مریم . هزار بار ممنونتم .
وا خواهری!!!
دو تا خط خطی سیاه قلم که اینهمه عذاب نداره عزیز
من فقط توی دلم به چشمای ندیده ات خیره شدمو برات نوشتم همین
در واقع نویسنده این پست هم خودت بودی خانوم
شما هم همیشه پاینده باشین نرگسی جانم
راستی خانومی , رنگ و لعاب خونه خیلی خوشگل و بهاری شده , عین دل خودت . سبز باشی عزیزم .
مرسی سهبا جان
من این بهاری بودن رو از چون شمایان یاد گرفتم
سلام مریم گلی
از قدیم گفتن وقتی دوتا دل باهم باشن نفر سوم خداست.آبجی نرگس کاری کردند کارستان
خدا اینجاست
برایش چای دم کن
مرا هم دعوت کن هوای نوشیدن نگاه خدا را کرده ام
سلام برادر پونه ها و نیلوفری ها
عجب جملۀ قشنگی گفتن این قدیمیا
بخدا من هنوز دوست دارم بر سرانگشتان خسته اش گل بوسه بکارم
خدا همه جاس
سرای دلهامان
میان جاودانگی مهربانی هامان
خدا همینجا لای قانون نگاه
روی گلبرگ گل یاس
نقش بسته بر احساس
خدا همین جا در کنار مادریست که دارد کودکی به زیبایی قوی
به دنیا هدیه می دهد
بازم تولدتون مبارک
ایشالله تولد صدسالگیتون...
درکنار مانای عزیز...و کودکان الیاسین و دیگر نوه ها
نوشیدن هوای خدا گوارای وجودتان برادرم
خب حالا خوبه آقا داداش بزرگوارتون اومدن سفارش چای دادن ...ما اومدیم نه چای دم کشیده بود نه شیرینی...والا
عمه جونی؟!
اونروز مهمون برامون اومده بود چایی که دم کردم بردم حس کردم اونقدر هل ریختم توو قوری که طعمش عوض شده و رنگش دیگه بدتر
تقلب کردم و از سرزمین مادری سهبا و سعیده و ریحانه جان کمی زعفران برداشتم و برای جبران طعم بد چایی زعفرون ریختم تو قوری
بهتر شد البته اما خب خیلی بده
آدم بلد نباشه چایی دم کنه و چایی بریزه
فکر کنم اگه روزی ازدواج کنم برا این موضوع زندگیم دچار تنش میشه
بخدا که نگرانم
اما شیرینی تا دلتون بخواد
انواع و اقسامش رو بلدم درست کنم
همین است راز ِ مکشوفِ نجوای ِ تنهایی
خواستن ِ بهترین ها برای مهربان ترین ها
دست مریزاد که
مهربانی را خوب تفسیر می کنی
راستی سلام
سلام
راز دل کشف کنی
و بشکافن دل را
جز او
نباشد کسی در دل
خوش آمدین ر ف ی ق عزیز بلاگستان
چقدر مهربونانه بود این پست
متن هم که گویاست از دل
خوش به حال سهبا
سلامی به معطری عطر گلهای بهشتی
متنی که من نوشته باشم در برابر متنهای زیبای چون شمایان سیاه قلمی بیش نیست برادرم
چون از دل بر آمده لاجرم بر دلتان نشسته
و مقدس شده چون عطر گل نرگس در آن می پیچد
خوش به حال ما برای داشتن عزیزی چون سهبا
چه پست نازی
چه خونه ی قشنگی
دلیلش هم یه دل ناز و قشنگه
خوش به حالت مریم خانوم
سلام زهرا جانم
چشمات قشنگ می بینه عزیز
خوش به حال من چون دوست خوبی مثل تو دارم
عشق را با آب چشم و شیره ی جان می نویسم
زیر باران می نشینم زیر باران می نویـسم
مصلحـت درعـاشقی را از دل دریا بجویم
جلوه ی معـصومیت را ازغـزالان می نویسم
لای اوراق گلی با رنگ اشک ارغـوانی
ناله را آهـسته با پرکارمژگان می نویـسم
نامه را با آب انگوری طهارت می دهـم من
نسخه ی مشکل کشای دردِ هجران می نویسم
حتم دارم عاقبت یک روز با او می نشینم
روز را تا شـب برایش شعـر باران می نویسم
خوشه ی گـندم می آرم پیش رویش می گذارم
روبرویش می نشینم با او پیمان می نویسم
درسـماع ِعاشـقـی غـرق تلاوت با نگاهـش
با او پیونـد عـمیقِ رشـته ی جان می نویسم
لحظه ای کوتاه دستش را به دستم می گـذارم
ازخطوط دست هایش شعـر ایمان می نویسم
نیست پروایم به دل از طعنه بی جای مردم
آنچه دردیدار بینم پیش یاران می نویسم
عـطرآغـوشـش نبویم چاره ی وصلش نجویم
شعرِ چشمان ِاورا تا سطرِ پایان می نویسم
عاشقی عـیـبی ندارد، صرف بهرخاطـراو
جای نامش را دو نقطه یا ------- می نویسم
و اما شاه بیت این غزل زیبا:
حتم دارم عاقبت یک روز با او می نشینم
روز را تا شـب برایش شعـر باران می نویسم