خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

دلم پر می کشد پشت دیوار

دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند
نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت.
نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید.
اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد.
کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد.
شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم. شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد.
با این دیوارها چه می شود کرد؟
می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و میشود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای بر داشت و کند و کند.
شاید دریچه ای شاید شکافی شاید روزنی شاید....
دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.
مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.
گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.
آن طرف حیاط خانه ی خداست.
و آن وقت هی در می زنم در می زنم در می زنم و می گویم دلم افتاده تو حیاط شما,میشود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد.
کسی در را برایم باز نمی کند.
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار
همین....
و من این بازی را دوست دارم.
همین که دلم پرت می شود این طرف دیوار.
همین که....

من این بازی را ادامه می دهم
و آنقدر دلم را پرت می کنم
آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند
تا دیگر دلم را پس ندهند
تا آن در را باز کنند و بگویند
بیا خودت دلت را بردار و برو
آن وقت من می روم و دیگر هم بر نمی گردم
من این بازی را ادامه می دهم...


پی نوشت دیدار مجدد:دوباره دیدمش...همان جای قبلی...همان ساعت... همان پیاده روی... همان چشمان مغرور... در نی نی نگاهش گله بود و شکایت... بغض داشتم... زبان گشودم و با صدای زنگ دار گفتم:« من نتوانستم مراقب "خودم" باشم؛"خودم" را گم کرده ام»... اخم شیرینی کرد و گفت:«باز اشک ریخت این... اشک پای مشک با نشان تمساح»... تند اشکهایم را پاک کردم... لبخند زدم... اما اوهنوز اخم مهمان گرۀ ابروهایش بود... خواستم دوباره سخن بگویم که دستانش را به علامت سکوت بالا آورد و گفت:« توجیه لازم نیست تو بدقولی کردی...» و باز رفتــــــــــ...


پی نوشت2:این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم مرحوم حسین پناهی


پی نوشت مبصر: لازمه باز حاضر غایب کنم؟ چ خبره بابا؟!!! رکورد گذاشتن... دونه دونه برین لاقل من طاقت ندارم واللا... با شما هستم نگین خانوم، ریحونی جونم، و خانم ساکت اما شرور

تو را دیدم...تو را با قامتى زیبا


شبى تنها


میان این همه رؤیا

تو را دیدم...

تو را با قامتى زیبا

میان دشتى از گلها

کنارت بحر آبى رنگ

و دستانت پر از گلبوته هاى نور

پر از گلبرگ یاس و سوسن و مریم

و من سر تا به پا حیرت

دلم سنگین از این غمها

از این دنیا

که ناگه

آهویى رعنا

در آغوش تو شد آرام

صدایى از دل دریا

چنین مى خواند:

به قربان پناه گرمت اى مولا!

تمام صورتم را اشک ها پر کرده بود، آرى

چنین رؤیا مرا واداشت

که بنویسم:

به قربان پناه گرم تو آقا!


ولادت علی بن موسی الرضا مبارک


+این کلیپ زیبای فریناز آتش به جانم انداخت~~> ای حرمت ملجاء درماندگان

خوابم نمی برد قلم و دفترم کجاســــــت؟!

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


خوابم نمی برد قلم و دفترم کجاســــــت؟!

عکست که بود یکسره بالا سرم کجاســــــت؟!

امشب هوای هوای نوا بر سرم زده ولــــی

اندیشــــــه های ناب ِ تو در باورم کجاســــــت؟!

وقتی که دست های تو را ترک می کنم

بغـــض ِ فرو خـــورده ی درد آورم کجاســــــت؟!

در عقد های تو با دست های او

سهم ِ منی که با تو چو یک پیکرم کجاســــــت؟!

وقت ِ سحر شده سخنم تَه نمی کشد

اکنون ِ تن ِ بلور ِ تو در بسترم کجاســــــت؟!

آغوش ِ تو چه ساده از این دستها بُرید

من مانده ام که آن تب ِ اغواگرم کجاســــــت؟!

آتش گرفتم ، از غم ِ تو سوختم ولـــی

جز عشق که فهمد که خاکسترم کجاســــــت؟!

با او خوشی و دور ِ مرا خط کشیده ای ؟!

گریه ! نپرس خشکی چشم ترم کجاســــــت!

بی تو غروب ها به تحصن گذشت و رفت !

شوق ِ طلوع صبح ِ خوش ِ دیگرم کجاســــــت؟!

آن شور و حال شعر سرودن ز عشقمان

حالا که مقطع ِ غزل آخرم کجاســــــت؟!


پی نوشت درد:قلت (غلط) کردی یه واژه زشت و بدیه... اما گاهی میشه یه جمله عاشقانه و ... مث وقتی که تو لجبازیت گرفته و هی میگی:ولم کن میخوام برم؛بذار برم... اما یهویی تو رو توی بازوای پیچ در پیچ و سترگش حبس میکنه و میگه:قلت کردی مگه من میذارم بری!!!


پی مخاطب خاص نوشت:وقـتـی حـس میکـنم جآیــی در ایــن کرِه ی  خآڪـی تــو نفس میکــشــی و مـن از هــمآטּ نفـس هآیتـــ ،،، نفس میکشم ! تـو بــآش !!!هـوآیتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم ڪـآفـــی است …


پی مشکوکیت نوشت:این پی نوشتا ... و آپای اخیرم و لحن حرفام...نشونه چیه یعنی؟ نکنه سرما خوردم؟؟؟