خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا
خدا بزرگه!

خدا بزرگه!

حتی در دلتنگی ها اتفاقا خدا در آن لحظه ها بیشتر کنار ماست ناز می کند می پرستم چون ترا و دوست می داری مرا

در هفتمین قابـــــــــ...

فرشته تولد لبخند زد و گفت:

وقتی زمین هزار و سیصد و پنجاه بار به دور خورشید چرخید

و ستاره های آسمان هفتمین ماه سال را آذین بستند

پانزدهمین روز نوبت مهربانی آمده بود.

در آن روز خداوند به زمینیان فرشته ای را عطا کرد

که نگاهش سرشار از احساس و لطافت بوده و هست

در آنروز آسمان ابری نبود اما باران می بارید چرا که

فرشته ها رفتن این فرشته ی مهربانی از کنارشان را به گریه نشسته بودند.

و حال در این کلبه ی محقر جشنی برپاس که همه ی آدمهای خوب دعوتند.

و من مریمِ کوچک -ساده و آرام- مثل همیشه بودنم می گویم:

 دایی فرداد عزیز!ای نگاهت سرشار از مهربانی و احساس

ای که حرفهایت مملو از خوبی و پاکی

گفته بودی تولدت وقتیست که مهر به نیمه برسد

اما خودت نمیدانی که وقتی آمدی مهر هزاران برابر شد پس

 «تولدت هزاران بار مبارک»


پی نوشت درددل:گفتی آفتابگردانهایم به بار نمی رسند تا بارور شدن آفتابگردانهایم...فعلاً

و حالا کاش میدانستی که من چقدر از این کلمه چهار حرفیِ لعنتی بدم می آید «ف.ع.ل.اً» شنیده بودم رفتن عادت میشود برای دل آنکه مانده... چرا هنوز دل من به رفتنت عادت نکرده و گاه در گوشه های تاریکی اش بهانۀ نگاه رهایت را میگیرد... چرا من هنوز دلتنگم... برادرم راست گفته دایی:چقدر من بی معرفتم و بی خیال... چگونه طاقت آورده ام نبودنتان را؟؟؟... به من هم میگویند خواهرزاده؟؟؟!!!...کاش درک کنید دلتنگی یه گل مریمی برای دایی فردادش را


شادی نوشت:به خدا که امروز از صبح زود زودش کسی خبر آمدنت را به دل داد... وای خدای من چقدر من خوشحالم... میدانستم بازخواهی گشت... میدانستم تولدت را همراه خواهی شد با تولد دوباره آمدنت...خوش آمدی دایی

نظرات 28 + ارسال نظر
مریم جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ب.ظ

تصمیم گرفتم شب آپ کنم
اما کو طاقت
کو آرامش
کاش بیاد و بخونه خط خطیهامو
کاش
تولدت مبارک دایی فردادم

مهرداد جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

آنروز که آخرین زخمه را برساز دل زد و نقش وداع سراسر این کوچه باغ را تاریک کرد ، آفتابگردان ها در یاس حضور دوباره ی خورشید،دل به خواب زمستانی سپردند باید میفهمیدم شبنم در صبحدم آنروزدگر روی از گل نمیشوید تاقطره اشکی ازنگاه محزون دیوار باشد و ما درد دل دیوار را چه دیر باور کردم.!
زخمه بر ساز زدی از ته دل ،
قطره اشکی زدل سنگ چکید
به خیال خوش من شبنم بود ،
ای دریغا دل دیوار تپید...!
کاش در جشن تولد داداش فردادم از غم دیوار نمیگفتم خداوندا سال های سال نگهدارش باش
داداش گلم تولدت مبارک آفتاب زندگیت به خوشی گردان باد...
سلام مریم گلی
دستمریزاد بابت کار قشنگ و پسندیده ات...

سلام مهردادی
دیوارها همیشه نماد جدایی بودند اما اینبار دلهاشان را به وداعی سخت سپردند
دنیا خیلی کوچیکه داداش
میدونم بر میگرده و شاید الان داره میخوونه
وای که چقدر دلتنگشم
تولدش مبارک
ممنونم از حضورت

مقداد جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:16 ب.ظ http://northman.blogsky.com

همش که نظرای اولی رو خودت واسه خودت میدی که بقیه اول نشن؟! چقدر حسودی تو

من که به این راحتیا اول نمیشم لاقل تو وب خودم اول بشم
بعضی حرفا هس که نمی تونم توو متن بیارمش برا همینه توو کامنتدونی میذارمش
حسود هرگز نیاسود

مقداد جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:17 ب.ظ http://northman.blogsky.com

تولدش مبارک

مرسی مقدادی

فریناز جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:29 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سایه جون عکسای بایزید بسطامی رو گذاشته مریمی
یاد فرداد افتادم...

کاش آفتابگردوناش زود به بار بشینن

تولدش مبارک
هزارهزار بار مبارک

منم یاد دایی افتادم اما رووم نشد چیزی بگم
ایشالله که میشینه
تولدش مبارک
مرسی فرینازی
تو خیلی مهربونی خانومی

فریناز جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:30 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

تو خودت کجایی دختر؟

فک نکنی حواسم نیست که نیستیا!:|

من؟ هان؟ همینجا بودما!!!
ببخشین دیگه ... مربی مهد شدن سختی هایی هم داره

طهورا جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ

تولدشون مبارک .
سلام مریم جان

سلام عمه جانم
ممنونم

حمید جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://samandis.blogfa.com

مبارک باشد مریم خانم
ایشالا سلامت باشن

سلام حمید
ممنونم هم برای تبریک هم برای حضورت
ایشالله تندرست باشی

محدثه جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

تولدشون مبارک!

مرسی خانوم گل

پدرام جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:18 ب.ظ http://PR8998.BLOGFA.COM

سلام آبجی مریم.خوبی؟
باور کن خیلی خوشحال شدم اومدی بهم سر زدی.ممنونم ازت عزیزم.بازم بهت سر میزنم.منتظرت هستم عزیز
مواظب خودت و خوبیهات باش...

سلام پدرام جان
مواظب خوبیهات باش
تکیه کلام مخصوص پدرام

سهبا جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

تلخه تبریک تولد , وقتی میدونی به گوششون نمیرسه , منتها اینجا هم میگم تولدتون مبارک فرداد عزیز . امید که با دستانی پر برگردید و با دلی راضی .
ممنون مریمی بابت این پست قشنگ و اینهمه مهربونی .

سلام گل نرگسی
تلخ تر از اون اینه که باشه اما به سکوت
دلم تنگشه مهربانم
دعا کن برگرده
قابل چشمای شما و دایی فردادم رو نداشت
خوشحلم که تولد بهانه ای شد که شما قدم رنجه کنین و به کلبه ما سر بزنین

فریناز شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

مربی مهد؟
واااااااااااااااااای

نمی دونی از بچگی یکی از بزرگترین آرزوهام این بوده که مربی مهد بشم

ولی رفتم مهندس شدم


خوش به حالت
من عاشق بچه هام

البته نه برای همیشه فرینازی
یه مدت کوتاه
جای یکی از دوستام
فعلاً دارم حالشو می برم
دوستم میگفت فوق العاده شیطونن
اما آرومن و حرف گوش کن
8 تا دختر 9 تا پسر
وای فریناز نمیدونی دخترا چ نازن... و پسرا چ شیطون

فریناز شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ق.ظ

خوش به حالت

یعنی بینهایت عاشق بچه هام

لپ تک تکشونو بکش از طرف من و ببوسشون

واقعاً خوش به حالم
ما یه دونه بچه که دو ماه دیگه دو سالش میشه رو داریم
وای فریناز میمریم براش
هلینای عمه
چقدر دلم براش تنگ شده
اونخت اگه بخوام ببوسمشون کلی از وقت کلاسم میره

فریناز شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

چشمت روشن مریمی

مرسی عزیزدلم

آوا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ

سلام گل مریمی
خوبی عزیزم...
چقدر خوشحالم که فرداد این نوشته های زیباتو خونده..
پس بهتون سر می زنه ولی سکوت کرده...
راستی اون عکس زیبای تنبورو در وبش دیدی؟؟؟؟؟

سلام آوای خوش
بله من حضورشو حس میکردم نه از آمارگیر وبلاگم...نه
من حضورشو با دل و جانم حس میکردم
خواهرزاده دایی هستیم که حرف نداریم
من هنوز می ترسم برم وبشون
بخدا میترسم که خواب باشه و یهو از خواب بپرم و رویای قشنگم تبدیل به کابوس بشه

طاها شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
تولدشان مبارک...و ایکاش فعلا ایشان واقعا فعلا باشد و دوباره بازگردند

سلام طاهای عزیز
ممنونم... از مهربانی ات... از حضورت... از تبریکت
سپاس طاهای خوب

حسین یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://yadgaredoost.blogfa.com

سلام
ار طرف بنده هم تبریک بگین .

سلام
چشم

جوجه اردک زشت یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام
دلتان پراز شادی نوشت
تولدشون مبارک

بالاخره پیدا شدم

سلام
ممنونم از مهربانی تان
تولدشون مبارک
شما که گم نشده بودید برادرم
شمایی که همیشه چشمان خدا را همراه خود دارید مگر گم میشوید؟؟؟
از گم شدن نگویید دلم میگیرد
اگر گمشده ای هم باشد این من هستم که دانه های انار دلم را گم کرده ام

حبیب... یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.tekehayedel.mihanblog.com

سلام...
...

و سلام نام دیگر عشق است
علیکم

پدرام یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:23 ق.ظ http://PR8998.BLOGFA.COM

کاش کسی میفهمید وقت دلتنگی
وزن یک"آه"چقدر سنگین است...
سلام.امیدوارم همیشه شاد و خندون باشین.چشمتونم روشن
مواظب خودت و خوبیهات باش...

سلام پدرام عزیزم
وقت دلتنگی اشکها هم وزنشان سنگین میشوند
چرا که وقتی از چشمانت رها شوند سبک میشوی
ممنونم
و چقدر خوشحال

فرداد یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:37 ق.ظ

سلام گل مریمی
خوبی دایی؟
ممونم از این همه لطفت...حسابی شرمنده کردی.برای تو و همه دوستان گلم آرزوی بهترین ها رو دارم....
همیشه برقرار باشی.

دایی
یعنی باور کنم خودتون هستین؟؟؟
بذار توی رویای قشنگ برگشت تو بمونم
بذار باور کنم هستی و من با بودنت نفس می کشم
دایی...فدای چشمای مهربونت
بخدا که خیلی دلتنگت بودم
دونه دونه اشکام رو شمردم و باهاتون درددل کردم
عجیبه...درست روزی که مامانی میاد خونۀ ما و احوال تو رو می پرسه و من
با بغضی که سعی می کنم پنهونش کنم میگم رفتین سفر و اونم هینطور که دونه های متبرک تسبیح تو دستاش می لغزه میگه سفره خیره ایشالله برمیگرده ننه...دلتنگ نباش

امید گرمکی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

چه خوب تولد یک دایی
منم دایی خوبی هستم برای بیست سی خواهر زاده
میگن که خیلی دوستم دارند

خیلی تبریک میگم

دایی گرمکی
سلام داداش امید
خدا شما رو براشون حفظ کنه
ممنونم امید گرمکی عزیز

طهورا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ

چشمتان روشن از آمدن دایی فردادتون و خدایی چشم خانوم آوا هم روشن ایشون ظاهرا وبلاگ ندارن ولی دلتنگیشونو ما شاهد بودیم
امیدوارم همیشه شاد باشید

سلام عمه
وای نمیدونین چقدر ذوق دارم و خوشحالم
بله آوا جانم هم از رفتن دایی دلتنگ بود و باید به اونم تبریک بگم
ممنونم عمه طهورایم

علیرضا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:19 ب.ظ http://www.ghasedak68.blogfa.com

تبریک میگم....مبارکه.....

سلام
ممنونم علیرضا

آوا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام مریم جان
خوبی عزیزم
چشمت روشن از برگشتن دایی فرداد...
همیشه شاد باشی
می بوسمت

سلام آوای خوش
ممنونم
چقدر منتظرت بودم
بله چشم و دلم با هم روشن شد
خدا رو شکر
منم می بوسمت

مقداد سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ

مربی مهد؟! حسابی سرت شلوغ شده ها

هوووووووووووووو چجورم

اطلاع رسانی بلوغ سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:04 ب.ظ http://blugh.ir/?p=223

با سلام
لطفا آپ جدید بلوغ رو با عنوان زیر بخوانید.
آی کی یو بلوغ از فاصله ها می نویسد

رویای خیس دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ب.ظ

تبریک میکم-هم تولد رو هم وبلاکت رو-ایشالله موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد